احتمال اول!
کاکائو داشته از دست ریحانه با سرعت فرار میکرده، یهویی وسط راه ریحانه میگیرتش، کاکائو از عقب برمیگرده و رِتِتِ.
احتمال دوم!
ریحانه و کاکائو در حال دعوا بودن، ریحانه کاکائو رو هل میده، کاکائو از پای راستش بزای حفظ تعادل استفاده میکنه ولی موفق نمیشه و رِتِتِ.
احتمال سوم!
کاکائو پاش لیز میخوره و میره که به دیار باقی بشتابه ولی ریحونچه نجاتش میده و ایندفعه نه رِتِتِ
احتمال چهارم!
کاکائو از روی پله ها لیز میخوره ریحانه میاد تذکر بده بهش که پله ها لیزه اما یهو مبینه که کاکائو رِتِتِ.
بتسه ها شما، شما هم احتمالاتتون رو برام توی ناشناس کامنت کنید یا حدس بزنید که کدوم احتمال واگعی و کدوم چِیچه.
امروز روزِ نمایشگاهِ ریحانه بود. خب من از صبح درگیر بودم، تقریبا همه کارام رو سر این داستان کنسل کردم و از صبح منتظرِ رسیدن ساعتِ پنج بودم. با این حال دیر رسیدم و این خیلی احمقانس که تو از صبح برنامه بریزی ولی موقعی که باید، دیر برسی به محل مورد نظرت.
حالا کاری نداریم به اینا، بتسه ها، ریحانه واقعا تویِ تیپ زدن رویِ دست نداره. اینقدر که قشنگ میپوشه و البته هر چیم میپوشه بهش میاد! خیلی عجیبه.
نمایشگاه رفتن برام حسِ جالبی داشت، یه جوری قلقلکم میومد که دلم میخواد منم یه بار نمایشگاه بذارم و یه نقاشی از خودم توش به نمایش بذارم. این حسِ ترغیب شدنی که اینطور مراسم ها بهم میدن جالبه برام.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نمایشگاه رفتن برام حسِ جالبی داشت، یه جوری قلقلکم میومد که دلم میخواد منم یه بار نمایشگاه بذارم و یه
اره خلاصه.
کارِ حرفه ای زیاد بود، تقریبا همه کار ها حرفه ای بودن که راه پیدا کرده بودن به نمایشگاه اما چیزی که من رو سر ذوق اورد واکنش ها بود. نظر خودم این بود که به جز کار استادش و یه سری خانم بزرگ و با تجربه دیگه که کار هاشون جدا حرفه ای و ستنسنسسنسمسمس بود کار ریحانه میخورد که هنر دست یه ادم به شدت با تجربه باشه، و همین موضوع کارش رو برده بود بالا، کنار کارای خفن قرار داده بود.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اره خلاصه. کارِ حرفه ای زیاد بود، تقریبا همه کار ها حرفه ای بودن که راه پیدا کرده بودن به نمایشگاه ا
به جز نظر خوردم بازخوردای بقیه خیلی جالب بود. با اینکه به شدت شلوغ پلوغ بود اونجا و جای سوزن انداختن هم نبود اما ما ایستادیم کنار کار ریحانه و من ازش چندتا عکس گرفتم [همونایی که گذاشتم] و توی همین مدتی که داشتیم عکس نیگرفتیم هر کی از پشت ما یا کنارمون رد میشد اینطوری بود که: این تخت جمشیده کارش از همه بهتر بود، این دختره خیلی خوشگله، من اینو از همه بیشتر پسندیدم، چقدر طبیعیه و منی که داشتم همزمان هم عکس میگرفتم هم اکلیل میپاشیدم به در و دیوار.