امروز روزِ نمایشگاهِ ریحانه بود. خب من از صبح درگیر بودم، تقریبا همه کارام رو سر این داستان کنسل کردم و از صبح منتظرِ رسیدن ساعتِ پنج بودم. با این حال دیر رسیدم و این خیلی احمقانس که تو از صبح برنامه بریزی ولی موقعی که باید، دیر برسی به محل مورد نظرت.
حالا کاری نداریم به اینا، بتسه ها، ریحانه واقعا تویِ تیپ زدن رویِ دست نداره. اینقدر که قشنگ میپوشه و البته هر چیم میپوشه بهش میاد! خیلی عجیبه.
نمایشگاه رفتن برام حسِ جالبی داشت، یه جوری قلقلکم میومد که دلم میخواد منم یه بار نمایشگاه بذارم و یه نقاشی از خودم توش به نمایش بذارم. این حسِ ترغیب شدنی که اینطور مراسم ها بهم میدن جالبه برام.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نمایشگاه رفتن برام حسِ جالبی داشت، یه جوری قلقلکم میومد که دلم میخواد منم یه بار نمایشگاه بذارم و یه
اره خلاصه.
کارِ حرفه ای زیاد بود، تقریبا همه کار ها حرفه ای بودن که راه پیدا کرده بودن به نمایشگاه اما چیزی که من رو سر ذوق اورد واکنش ها بود. نظر خودم این بود که به جز کار استادش و یه سری خانم بزرگ و با تجربه دیگه که کار هاشون جدا حرفه ای و ستنسنسسنسمسمس بود کار ریحانه میخورد که هنر دست یه ادم به شدت با تجربه باشه، و همین موضوع کارش رو برده بود بالا، کنار کارای خفن قرار داده بود.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اره خلاصه. کارِ حرفه ای زیاد بود، تقریبا همه کار ها حرفه ای بودن که راه پیدا کرده بودن به نمایشگاه ا
به جز نظر خوردم بازخوردای بقیه خیلی جالب بود. با اینکه به شدت شلوغ پلوغ بود اونجا و جای سوزن انداختن هم نبود اما ما ایستادیم کنار کار ریحانه و من ازش چندتا عکس گرفتم [همونایی که گذاشتم] و توی همین مدتی که داشتیم عکس نیگرفتیم هر کی از پشت ما یا کنارمون رد میشد اینطوری بود که: این تخت جمشیده کارش از همه بهتر بود، این دختره خیلی خوشگله، من اینو از همه بیشتر پسندیدم، چقدر طبیعیه و منی که داشتم همزمان هم عکس میگرفتم هم اکلیل میپاشیدم به در و دیوار.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
به جز نظر خوردم بازخوردای بقیه خیلی جالب بود. با اینکه به شدت شلوغ پلوغ بود اونجا و جای سوزن انداختن
امشب شبِ ریحانه بود و من واقعا همه چیزش رو تحسین میکردم، پشتکارش، علاقش، استعداد و مهارتش، تلاشش برای اهدافش، زیباییش، تیپش، لوح گرفتنش، ذوقش و همه چیزش.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
امشب شبِ ریحانه بود و من واقعا همه چیزش رو تحسین میکردم، پشتکارش، علاقش، استعداد و مهارتش، تلاشش برا
موقع گرفتن لوح تقدیر حس میکردم بچم رفته داره لوح میگیره و ارههه.
اره خلاصه، مبحث بعدی و قابل توجه دیگه امشب هم زیبایی غیر قابل وصف و حیرت برانگیز من بود، قوربون خدا برم ماچ چی خلق کردی اوس کریم اوفی.
عا نههه خانم موسوی هم بود، اومده بود، فکر میکنم ادمای دیگه ای هم به ریحانه قول داده بودن بیان ولی نیومده بودن ولی خانم موسوی اومده بود و نمیدونم اصلا چی بگم.