من واقعا دوست دارم برای همه آدمای دنیا کادو بگیرم و لبخندشونو ببینم ولی دیگه متاسفانه پول ندارم.
هدایت شده از سبز جاندار"
این روزای آخر شهریور از پرخاطره ترین روزای تابستونم به حساب میاد و خوشحالم که داره خوش میگذره.
دنیا قشنگه هادی، تو ببین من امروز اولین و کوچک ترین عطرِ زمستونو بو کشیدم. پس روزای خوبم میاد.
امروز یک مهر چهارصد و سه. واقعا حس عجیبی دارم. یه چیزی به اسم بزرگسالی که داره از کف پام تا فرق سرم رشد میکنه.
Passengers.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
Passengers.
فیلمِ Passengers یا مسافران یا سرنشینان.
با بازی پسر من و جنیفر لارنس. ببینیدش من خیلی لذت بردم. فیلم پر از بخشهاییه که شما میگید: نه اون اینکارو نمیکنه، نه ممکن نیست، نه اتفاق نمیفته، نه بابا این حرفا چیه، شوخی نکن باهام!! ولی نویسنده خیلی جاها برخلاف میل مخاطب نوشته و همین قشنگش کرد. شاید از نظر نویسنده داستان، این فیلم سَداِند نباشه ولی من خیلی گریه کردم. البته که من با همه فیلمها گریه میکنم.
دلم یه عالمه رنگ میخواد، یه عالمه بوم، یه عالمه قلم و پالت، برای تصویر کردن یک عالمه فکر، یه دنیا تصوراتی که کم کم داره پس سرم خاک میخوره.
تجربه بهم ثابت کرده زندگی همون چیزیه که ما انتخابش کردیم. نه کمتر نه بیشتر. همون تصمیمارو خدا میاره جلو چشم آدم. شاید به نظر کلیشه بیاد ولی تصمیم به خوب بودن، تصمیم به انگیزه داشتن، نا امید نبودن، دیدن اتفاقای خوب، تغییر دادن زندگی...
تو زندگی معجزه نمیشه، حداقل برای من که نشده، ولی فهمیدم که باید اعتماد کنم، قبلا گفتم نه؟ اعتماد مهم ترین مولفه زندگی آدمیزاده.