دیروز اینقدر دانشگاه شلوغ بود دلم میخواست کپی پیستش کنم رو همه روزها. کاش هر روز دوشنبه بود. کاش هر روز نوزده آبانِ چهارصد و چهار بود.
«قصد رفتن کردهای تا باز هم گویم بمان»؟ باشه. «کی گفته این خواهش منو تو چشم تو کم میکنه»؟ «بار دیگر میکنم خواهش، ولی اصرار نه».
تا امروز با محبوبهیِ بامدادِ خمار احساس همزاد پنداری میکردم، ولی دیگه نمیکنم.. دخترهِ دیوانه دو تا خواستگارِ (🤌🏻✨) داره که تازه یکیشون عاشقشه : ))))))))))))
ده آخه کرههه خررررر، چرا نمیفهمییی؟
یاسهاسبزخواهندشد ؛
تا امروز با محبوبهیِ بامدادِ خمار احساس همزاد پنداری میکردم، ولی دیگه نمیکنم.. دخترهِ دیوانه دو تا
بعد از دیدن این قسمت آخر اینقدر عصبیم ممکنه کلمو بکوبم تو دیوار. آدمهایِ بدبخت داستانها بازم خوشبختن. دیگه به هیچ داستانی تکیه نمیکنم، اه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
بعد از دیدن این قسمت آخر اینقدر عصبیم ممکنه کلمو بکوبم تو دیوار. آدمهایِ بدبخت داستانها بازم خوشبخ
دیگه حتی به زندگیهایِ واقعی داستانی هم تکیه نمیکنم. خستهم.
منم جای خدا بودم بارون نمیفرستادم. خدا هر دفعه این ملتو از از دهن شیر میکشه بیرون، هربار نجاتشون میده اونوقت اینا در حساس ترین برههها بدترین تصمیم هارو میگیرن. تازه همشم دارن غر میزنن. بخدا من که اگر بودم شهاب سنگ میفرستادم.