یاسهاسبزخواهندشد ؛
بعد از دیدن این قسمت آخر اینقدر عصبیم ممکنه کلمو بکوبم تو دیوار. آدمهایِ بدبخت داستانها بازم خوشبخ
دیگه حتی به زندگیهایِ واقعی داستانی هم تکیه نمیکنم. خستهم.
منم جای خدا بودم بارون نمیفرستادم. خدا هر دفعه این ملتو از از دهن شیر میکشه بیرون، هربار نجاتشون میده اونوقت اینا در حساس ترین برههها بدترین تصمیم هارو میگیرن. تازه همشم دارن غر میزنن. بخدا من که اگر بودم شهاب سنگ میفرستادم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اینم از دیروز. بیستِ آبانِ چهارصد و چهار.
تولد گرفتیم برای خانم صالحی، همین والا. و من یه کتاب هم از نورا هدیه گرفتم که دیشب تمومش کردم :)))))
دیروز در کُل روزِ خوبی بود.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
بله، شمع یکه، چونکه من بهجای بیست شمع نوزده خریدم"😭"