نمیدونم ما چرا عبرت نمیگیریم از اینکه چندتا برنامه رو یه روز نذاریم. ما میخواستیم، رسیدیم حوزه یه خورده نقاشی کنیم بعد بریم سر جلسه ولی دقیقا راس ساعت رسیدم و حوزه هم برای اینجور کارا یه خورده زیاد شلوغ بود دیروز. خلاصه که رفتیم سر جلسه.
دوست دارم درباره آقای مجهول بنویسم چون هرچند خودش ندونه ولی بخشی از خاطرات هنرستانی ماست. وقتهایی که میرفتیم پلان به پلان (به برنامه گفتگو محور انیمیشنی بود با حضور هادی محمدیان، کارگردانِ بچهزرنگ) یه آقایی همیشه تو جلسه بود که حرف میزد و ما هیچی از حرفاش نمیفهمیدیم. یعنی بلا استثنا همیشه، این آدم که شروع میکرد حرف زدن ما چهارتایی میرفتیم تو در و دیوار. حتی یادمه که گاها خودِ محمدیان هم نمیفهمید این چی میگه، از نگاهش مشخص بود بنده خدا "😭".
دیروز رسیدیم تو سالن به ریحانه گفتم، آقای مجهولو میبینی؟ خیلی متفاوت شده بود و اول نشناختش، اما بعدش متوجه شدیم کارگردان یکی از انیمیشنهای کوتاهی بود که اکران شد. این حس جالبیه که تو یه نفر رو بشناسی و دربارش تو زندگیت داستان داشته باشی ولی اون کلا نشناستت..
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دوست دارم درباره آقای مجهول بنویسم چون هرچند خودش ندونه ولی بخشی از خاطرات هنرستانی ماست. وقتهایی ک
بعد دقیقا دیروز اول صحبتهاش میخواست شروع کنه گفت: من نمیدونم کدوماتون دارید انیمیشن کار میکنید شاید خیلیاتون دانشجویید (یه نگاه به من و ریحانه کرد) خیلیاتون ممکنه دانشآموز باشید هنوز... ::::)))))))))))
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ایناروهم خریدیم و باهم ست کردیم، ولی به قول ریحانه سرمون کلاه گذاشتن. با این حال من خیلی دوسشون دارم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اون نفر سمت راستیهم که توی تصویر میبینید، از بچههای ارشدمونن، کارشناسی رو هم همین دانشگاه خودمون خوندن و میتونم به جرئت بگم، قشنگترین و بامزهترین و گوگولیترین و ققنثمقجقپشپترین زوج دانشگاهِ ما اینان. اصلا هر بار من در یک مواجهه با اینا قرار میگیرم اینطوریم که، خدایا منم میخوام! ولی دور از شوخی واقعا جالبه که باهم درس میخونن، باهم انیمیشن میسازن، باهم رُشد میکنن و اینقدر هم بانمکن. یتسکشنشمشمشپشج.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اینو دیروز ریحانه برام گرفت و باعث شد من به سوژه کل اماکن تبدیل بشم. اینو گذاشتیم تو جیب بغل کولم و هرجا رفتیم همه مارو با دست نشون دادن گفتن، عههه! نرگسسسس! و این واقعا حس خوبیه. حتی یکی از بچههای دانشگاه دیروز بهم گفت: چقدر جالبه که تو همیشه با نرگس دیده میشی : ))))))))))) اینو اینقدر دوست داشتم دلم میخواست دور حیاط حوزه بدوعم بخاطرش.
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
چقدر آقا امشب «پدر» بود. در موعد سالانه دیدار با بچهها که هم را ندیدند، پیام جداگانه برایشان فرستاد. سلام بچهها؛ همیشه پشت هم باشید. کسی جدایتان نکند ها. مراقب باشید زیاده اسراف نکنید. از دولتتان خوب حمایت کنید. بچهها عبادت و یاد خدا جزو برنامههایتان باشد ها. آسیب و موفقیت را باهم ببینید. اگر کسی زیر گوشتان خواند که آسیبهای مادی که در جنگ دیدیم از آسیبهای صهیونیستها بیشتر بود، باور نکنید. من مطلعتر از دیگرانم. فکت ناگفته استفاده آمریکا از زیردریایی درجنگ را که کسی تاامروز نگفته بود، میگویم که باور کنید از سر اطلاع با شما حرف میزنم. چاقوکشها آمدند بزنند، کتک خوردند. راستی بچهها، گفتم که برای باران و امنیت هم حسابی دعا کنید؟