eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
616 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سبز جاندار"
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
دیروز تا قبل از اینکه نهار بخوریم ریحانه کلا یک پاش روی زمین نبود. تازه وقتی نهار خوردیم چشماش به دنیا باز شد و مسیر صحبت‌هامون تغییر پیدا کرد. کافه کناری رو من واقعا دوست دارم، هم فضاش خوب و آروم و قشنگه، هم دنجه، هم ادم‌های عجیب غریبش کمترن، هم کیفیتش واقعا فوق‌العادست(پیشنهاد). اونجا تو کافه ریحانه اولین نرگسِ پاییز امسال رو بهم هدیه داد. و من خداروشکر شکر کردم بابت جفتشون.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
قرار بود بریم حوزه برای پویا گپ. دوتا از کار‌ها پایان‌نامه بچه‌های دانشگاهمون بود برای همین، همه سالن صدا و سیمایی بودن. توی مسیر رسیدن به حوزه این در سبزه رو دیدیم و چی بهتر از یه در سبز برای عکس گرفتن؟ در همین حین یکی از دور دست تکون داد گفت هی: من تو رو میشناسم تو چنل داری تو ایتا آره؟ اسمشم یاس‌ها نمیدونم چیچیه. (خداوکیلی همتون همینطوری میخونیدش؟😭) بعد از خوش و بش و تشکر از حسن توجه اون دوست عزیز و تموم شد پروژه عکاسی و رد شدن های ناگهانی از چراغ قرمز به حوزه رسیدیم. یه نفر دیگه هم آخر مراسم حوزه که بودیم بهم گفت میشناسمت، واقعا دیروز حس سلبریتی بودن داشتم میکردم:)))
نمیدونم ما چرا عبرت نمیگیریم از اینکه چندتا برنامه رو یه روز نذاریم. ما میخواستیم، رسیدیم حوزه یه خورده نقاشی کنیم بعد بریم سر جلسه ولی دقیقا راس ساعت رسیدم و حوزه هم برای اینجور کارا یه خورده زیاد شلوغ بود دیروز. خلاصه که رفتیم سر جلسه.
دوست دارم درباره آقای مجهول بنویسم چون هرچند خودش ندونه ولی بخشی از خاطرات هنرستانی ماست. وقت‌هایی که میرفتیم پلان به پلان (به برنامه گفتگو محور انیمیشنی بود با حضور هادی محمدیان، کارگردانِ بچه‌زرنگ) یه آقایی همیشه تو جلسه بود که حرف میزد و ما هیچی از حرفاش نمی‌فهمیدیم. یعنی بلا استثنا همیشه، این آدم که شروع میکرد حرف زدن ما چهارتایی میرفتیم تو در و دیوار. حتی یادمه که گاها خودِ محمدیان هم نمیفهمید این چی میگه، از نگاهش مشخص بود بنده خدا "😭". دیروز رسیدیم تو سالن به ریحانه گفتم، آقای مجهولو میبینی؟ خیلی متفاوت شده بود و اول نشناختش، اما بعدش متوجه شدیم کارگردان یکی از انیمیشن‌های کوتاهی بود که اکران شد. این حس جالبیه که تو یه نفر رو بشناسی و دربارش تو زندگیت داستان داشته باشی ولی اون کلا نشناستت..
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
دوست دارم درباره آقای مجهول بنویسم چون هرچند خودش ندونه ولی بخشی از خاطرات هنرستانی ماست. وقت‌هایی ک
بعد دقیقا دیروز اول صحبت‌هاش میخواست شروع کنه گفت: من نمیدونم کدوماتون دارید انیمیشن کار میکنید شاید خیلیاتون دانشجویید (یه نگاه به من و ریحانه کرد) خیلیاتون ممکنه دانش‌آموز باشید هنوز... ::::)))))))))))
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
ایناروهم خریدیم و باهم ست کردیم، ولی به قول ریحانه سرمون کلاه گذاشتن. با این حال من خیلی دوسشون دارم.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
اون نفر سمت راستی‌هم که توی تصویر میبینید، از بچه‌های ارشدمونن، کارشناسی رو هم همین دانشگاه خودمون خوندن و میتونم به جرئت بگم، قشنگ‌ترین و بامزه‌ترین و گوگولی‌ترین و ققنثمقجقپشپ‌ترین زوج دانشگاهِ ما اینان. اصلا هر بار من در یک مواجهه با اینا قرار میگیرم اینطوریم که، خدایا منم میخوام! ولی دور از شوخی واقعا جالبه که باهم درس میخونن، باهم انیمیشن میسازن، باهم رُشد میکنن و اینقدر هم بانمکن. یتسکشنشمشمشپشج.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
اینو دیروز ریحانه برام گرفت و باعث شد من به سوژه کل اماکن تبدیل بشم. اینو گذاشتیم تو جیب بغل کولم و هرجا رفتیم همه مارو با دست نشون دادن گفتن، عههه! نرگسسسس! و این واقعا حس خوبیه. حتی یکی از بچه‌های دانشگاه دیروز بهم گفت: چقدر جالبه که تو همیشه با نرگس دیده میشی : ))))))))))) اینو اینقدر دوست داشتم دلم میخواست دور حیاط حوزه بدوعم بخاطرش.
و به قول استاد حامدی، دیروز ماهم بدین صورْت گذشت.
من فردای روزی که تصمیم میگیرم خودم رو کمتر ابراز کنم: