eitaa logo
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
4.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
144 فایل
بِسم‌اللّٰھ‹💙- همھ‌چےاز¹⁴⁰².².¹⁷شࢪو؏‌شد- نادم؟#پشیمون اینجا؟همہ‌چۍداࢪیم‌بستگے‌داࢪه‌توچۍ‌‌بخاۍ من؟!دختࢪدهہ‌هشتاد؎:) ڪپۍ؟!حلال‌فلذآڪُل‌ڪانال‌ڪپۍنشه! احوالاتمون: @nadem313 -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ جان‌دل‌بگو:)!https://daigo.ir/secret/39278486 حࢪفات‌اینجاست @nadem007
مشاهده در ایتا
دانلود
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
زیبایی در یک قاب عکس :🥹💙🫰🏻
- ‏و تو محبوب ترین‏ غُصه در این قلب شدی...♥️
𝆺𝅥𝆹𝅥♥️"🌱:)
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩 🎩❄️ 🎩 ࢪمآن✉➣⇩ 🧡عࢪوس‌ننہ‌ام‌می‌شۍ؟🧡 امیرعلی فقط نگاهم کرد که گفتم: - چون درد کشیدم!چون مثل بقیه دخترا یه بابا نداشتم شبا بخوام توی اغوش مثلا امن ش بخوابم یه مامان نداشتم که وقتی توی مدرسه دخترا کتک ام می زدن فردا‌‌ش مامان مو بخوام براش بیارم انقدر زندگیم بد بوده و نسبت به ادما دیدگاه ام بد شده که حتی نمی تونم کسی رو به عنوان نامزد یا همسر انتخاب کنم منم مثل بقیه دخترا دستشو بگیرم توی این شهر راه برم حرف های عاشقونه بزنم! رنگ نگاه همه عوض شد و امیرعلی بهم زل زده بود. پوزخندی دردناکی زدم و گفتم: - اصلا مگه کسی هست منو به خاطر خودم بخواد؟نه!همه چون خوشکلم می خوان بیان و وقتی کارشون تمام شد برن!همین تو فکر می کنی عاشقمی مراقبمی؟نه پرونده ات به من گیره و گرنه اگه من توی خیابون می دیدی چاقو خورده بودم برات مهم بود؟نه!. امیرعلی گفت: - اگه توی خیابون هم می دیدمت که چاقو خورده بودی بازم بلندت می کردم می بردمت بیمارستان من مثل خاندان ت نیستم باران. خنده عصبی کردم و گفتم: - دروغ می گی!دروغ! امیرعلی عصبی شد بلند شد بازومو کشید بلندم کرد که تیری کشید جای چاقو همکار هاش دو سه تاش بلند شدن و سعی کردن امیرعلی رو اروم کنن و ازم جداش کنن بازومو با خشم فشرد و گفت: - من و ادم های دورم مثل خاندان تو نیستن که با جون ادما بازی کنن بلکه جون ادم ها رو نجات می دن از دختر هم متنفر نیستن بلکه هر کدوم خواهر یا مادر یا همسر دارن و مثل چی می پرستن خانواده هاشونو چون توی زندگی ما بهمون خدا یاد داده دختر یه موجود پر برکت و عزیزیه!ما جون می دیم شهید می دیم تا مبادا دخترامون مشکلی براشون پیش بیاد مبادا دشمن جرعت کنه به سرزمین ما حمله کنه و اسیبی به دخترامون بزنه فکر کردی ۸ سال جنگ با عراق چرا اون همه شهید دادیم؟تا یه فرد بی شرفی جرعت نکنه چادر از سر ناموس ما برداره چه بخواد بهش تعرض کنه!اگر الان هم اینجام و روت حساسم و مراقبتم می خوام یکی از اون ادما ی کثیف خاندان ت بهت دست درازی نکنه بهت اسیبی نزنه از زمین مهو شون کنم تا راحت زندگی کنی تا درد هایی که کشیدی التیام پیدا کنه فهمیدی؟ ایی گفتم چون بازوم خیلی درد گرفته بود و می خواست بین دست قوی ش بشکنه! ولم کرد که روی صندلی افتادم و همکار هاش عقب بردن ش. دستمو ماساژ دادم و صورتم توی هم رفته بود. سویچ و از روی میز برداشت و گفت: - ولی تو متوجه نمی شی ادم های دورت که بد بودن فکر می کنی همه بد ان منم دختر خراب و بد دیدم یعنی تو هم بدی؟نه!نباید جمع ببندی و به عرض ت برسونم من و تو محرم ایم یعنی چی یعنی ناموس و زن من فعلا محسوب می شی یکم دیگه هم قراره برامون جشن عروسی بگیرن و زن رسمی م بشی پس باید مراقبت باشم و کار هایی که به ضرر ت باشه رو نمی زارم انجام بدی هر وقت ادم های گرگ دور تو پاکسازی کردم طلاق ت می دم هر کاری خواستی بکن. سمتم اومد مچ دستمو گرفت بلند کرد و سمت در رفت. در ماشین و باز کرد و منتظر موند بشینم. تاحالا انقدر جدی ندیده بودمش. نشستم درو بست ماشین و دور زد نشست
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩 🎩❄️ 🎩 ࢪمآن✉➣⇩ 🧡عࢪوس‌ننہ‌ام‌می‌شۍ؟🧡 حرکت کرد اما نه سمت خونه ما رفت که اماده بشم نه سمت خونه اقا بزرگ لب زدم: - مگه امشب قرار نبود مهمونی بگی.. بین حرفم پرید و گفت: - نه فعلا حالت خوب نیست برای اون عملیآت بهتر شدی انجام می دیم. لب زدم : - من خوبم. امیرعلی گفت: - ولی من تشخیص می دم که خوب نیستی. شونه ای بالا انداختم و گفتم: - تو غلط تشخیص می دی! جواب مو نداد و پیش یه ساندویچی وایساد و گفت: - چی می خوری؟ هیچی گفتم و نگامو به جلو دوختم. پیاده شد و رفت تو. بعد ده دقیقه برگشت پیتزا و دو تا ساندویچ گرفته بود با دوغ و سس و سالاد. گذاشت صندلی عقب و نشست حرکت کرد و گفت: - می خوام ببرمت یه جای قشنگ دیگه. جواب شو ندادم ولی خوشحال شدم همین جاهایی که اون می بردم خوب و قشنگ بود. ظبط و روشن کرد که یه از این اهنگ های مذهبی پخش شد. متن نوحه سایه چادر تو از سرم کم نشه الهی اشک چشمای ترم کم نشه سرم به استقبال نیزه میره تا یه تار مو از سر مادرم کم نشه سـلام فاطمـه سـلام مادرم سلام کشته دفاع از حرم سـلام لشکر تنهای ولی سلام حضرت زهرای علی من زیر چادرت حالم بهتره خاکش ضمانته روز محشره عالم از بغلش روزی میبره یا فاطمه یا فاطمه… خونه کوچه هیزم چادر شعله مادر پهلو بازو بانو محسن زهرا حیدر مادر مادر مادر مادر مادر مادر غلاف با سکوت مردم بازو شکست خون روی چادر تو هنوز تازه هست دست علی که بسته شد جنگیدی بگی سقیفه وقتی پا شد نباید نشست سلام مادرم سلام مهربون سلام صاحب مزار بی نشون دعا کن واسه نجات جهان برای ظهور امام زمان من زیر چادرت حالم بهتره خاکش ضمانت روز محشره عالم از بغلش روزی میبره یا فاطمه یا فاطمه خونه کوچه هیزم چادر شعله زهرا پهلو بازو بانو محسن غوغا مولا وا اماه وا اماه وا اماه وا اماه سلام فاطمه سلام مادرم
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩 🎩❄️ 🎩 ࢪمآن✉➣⇩ 🧡عࢪوس‌ننہ‌ام‌می‌شۍ؟🧡 انقدر غرق مداحی شده بودم که تاحالا غرق اهنگی نشده بودم. چقدر قشنگ و خوشکل بود. با اینکه نمی دونستم راجب کیه مداحی اما ارامشی که بهم تزریق می کرد رو تاحالا از هیچ اهنگی نگرفته بودم. وقتی تمام شد سریع دکمه برگشت رو زدم و گفتم: - همینو بزار می خوام گوشش کنم دوباره. امیرعلی سری تکون داد و لبخند محوی زد . چشامو بستم و کامل گوش سپردم به مداحی تا با تمام وجود ارامش شو به تن ام تزریق کنم. انقدر قشنگ بود که هر چی به نظرم گوشش بدم با کمه. وقتی تمام شد برای بار دوم ماشین هم از حرکت ایستاد. ماشین و امیرعلی خاموش کرد که گفتم: - این اهنگ راجب کیه؟ امیرعلی غذا ها رو برداشت و گفت: - این مداحی راجب مادر همه ی ما فاطمه الزهراست دختر پیامبر همسر امام علی . لب زدم: - من نمی شناسم ایشون رو. امیرعلی گفت: - خوب موضوع بحث امشب مون مشخص شد می گم برات راجب مادرم پیاده شو ببین کجا اوردمت. پیاده شدم یه امام زاده ی دیگه بود انگار که بالای کوه بود. یکم مسیرش شیب داشت. کلی ماشین اینجا بود و همه اطراف و دور ور چادر زده بود. دوباره اون حس خوب و ارامش اومد سراغم. وقتی امام زاده می بینم همه چی خوب می شه. همه چی رنگ و بوی خوبی می گیره. این هوا این شب این مکان همه انگار با ارامش این امام زاده تطهیر شدن. سمت در ورود امام زاده راه افتادیم دو تا پله رو بالا رفتیم و وارد امام زاده شدیم. حیاط بزرگی داشت با اب خوری. توی حیاط خیلی ها جا پهن کرده بودن و دراز کشیده بودن خواب بودن یا بیدار بودن داشتن دعا و نماز می خوندن یا هم گپ می زدن و شام می خوردن. امیرعلی یه گوشه از حیاط که خلوت تر بود و گوشه تر بود رو انتخاب کرد وسایل مونو همون جا گذاشت نشستم که گفت:. - وایسا الان میام. سری تکون دادم رفت داخل امام زاده و بعد کمی با دو تا پتو و یه بالشت اومد. داد دستم و گفت: - اینم پتو. چون سرد بود دور خودم پیچیدم پلاستیک غذاها رو پاره کرد مثل سفره گذاشت زمین ساندویچ ها رو از وسط نصف کرد یکی ش بندری بود یکیش فلافل پیتزا هم باز کرد گذاشت وسط با بقیه چیز ها و گفت: - هنوزم هم گرسنه ات نیست؟ سری تکون دادم و گفتم:. - اتفاقا خیلی گرسنمه! خندید و سری تکون داد و گفت: - حق ت بود برات نگیرم.
برگشتنی تو کار نیست، قدر هرچیزیو به موقعش بدونید:))
[بھ کجاها بَرَد این اُمیــد ما را ..🌿🤎]
عاشق مشکلاتت شو، شاید اونا هم ترکت کردن ...🚶🏾‍♂️
به شدت دوستت دارم ولۍ خاموش‌وپنهانۍ، که این زیباترین عشق‌ است ولۍ در اوج‌ویرانۍ!
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
به شدت دوستت دارم ولۍ خاموش‌وپنهانۍ، که این زیباترین عشق‌ است ولۍ در اوج‌ویرانۍ!
به شدت دوستت دارم ولۍ خاموش‌وپنهانۍ، که این زیباترین عشق‌ است ولۍ در اوج‌ویرانۍ! 🌱🫀
خدایادستمال‌که‌هیچ کلِ‌زندگی‌من‌زیردرخت‌آلبالوگم‌شده؛|