📌 #غزه
خانوادهٔ عیاش
بخش سوم
صبح روز بعد محمود توی واتساپ پیام داد. به فارسی از مهمان نوازیمان تشکر کرده. هنوز حتی نتوانستم سین بزنم چون هنوز کامل آماده نکردم چه بگویم. در جواب بهش بگویم که برای من آنها ابرانسانهایی بودند که مثل ما میخوردند و میخوابیدند؟ بهش بگویم چقدر خوش اخلاقی و آرامش و صبری که توی تک تک رفتارهایشان بود برای من دلنشین بود؟
بهش بگویم باورم نمیشود هنوز که ایمان محکم و مهربان، سهتا بچهاش را گذاشته توی خاک؟ من محبت مادرانهاش را دیدم و نمیتوانم تصور کنم با این داغ عظیمی که دیده چجوری انقدر صبور است. سهتا بچه که بزرگترینشان ۱۳ ساله بوده موقع شهادت؛ اصلاً شوخی نیست.
احمد به قدری حواسش به یوسف بود و باهاش بازی میکرد و محبت میکرد که حتی بوس قبل از چرت توی ماشین را هم از یوسف میگرفت. میدانم احمد جراحت شدید داشته و بعد از شهادت دو برادر و خواهرش نمیخواسته زنده بماند. بهجز یک زخم کوچک کنار ابرو و چشمهای زیباش هیچ تفاوتی با یک پسربچه عادی نداشت. احمد هم میخندید و ماشین بازی میکرد و سرش تو گوشی بود. با عاطفه و احساسی که از احمد دیدم نمیتوانم تصور کنم چجوری تحمل کرده مرگ خواهر و برادراش را.
شاید به محمود بگویم که هر چند وقت یکبار برایم از یوسف عکس بفرستد. چون دلم خیلی برای یوسف تنگ میشود. رفتار محمود و ایمان با یوسف مثل پدر و مادر واقعی بود، ولی یوسف مثل احمد به محمود «بابا» نمیگفت. آخر پدر و مادرش را هنوز یادش بود. میگفت پدر و مادرش توی بهشتاند و خدا رحمتشان کند. یوسف با من دوست شده بود. بچهٔ به این سن وقتی با کسی دوست میشود بغلش میکند و بوسش میکند. وقتی توی ماشین روی پایم بود یکهو محکم بغلم کرد و صورتش را به صورتم فشار داد. مثل هر بچه دیگری دوست داشت توی خیابان دستم را بگیرد، راه برود، باهام حرف میزد. هرچند من نفهمم چه میگوید، چجوری باور کنم یوسف دیگر مادری ندارد که موقع خواب برایش لالایی بخواند یا پدری که بغلش کند؟
محمود خیلی با یوسف مهربان بود؛ خیلی زیاد. با همه همینقدر مهربان بود. با ایمان و احمد هم. حتی محبت محمود شامل من هم میشد. با شوخیهای شوهرعمهایش و با نگرانیش در مورد خسته شدنم. ولی محمود مردی بود که سه تا از جگر گوشههایش را بعد از شش روز از زیر آوار در آورده بود و تنهایی خاک کرده بود. پدر، مادر، برادر و بیشتر خانوادهاش شهید شده بودند. حرفی بجز الحمدالله نمیگفت. موقع تعریف کردن اینها؛ دقیقاً مثل ایمان وقتی با هم بودیم من در نقش مترجم بودم نمیخواستم ازشان سوالی بپرسم و مجبور به حرف زدنشان بکنم. ولی وقتی توی مغازه داشتند انتخاب میکردند یا وقتی توی ترافیک بودیم همهاش فکر میکردم چه بر این آدم ها گذشته. چه چیزهایی که حتی ذرهایش میتواند من را راحت از میدان به در کند را دیدند و چشیدند و هنوز انقدر محکماند. به غزهای فکر میکردم که همهٔ آدمهاش مثل اینان؛ به انس عجیبی که با قرآن دارند؛ انگار به خود خدا رسیده باشند.
ایمان و محمود از من تشکر کردند ولی من از آنها متشکر بودم که گذاشتند هرچند محدود کنارشان باشم.
این چند ساعت برای من بهجز دلتنگی و شرمندگی چیزی نداشت. شاید یوسف گفته و من نفهمیدم، ولی میدانم قطعاً هنوز به یاد پدر و مادرش شب از خواب میپرد و گریه میکند. قطعاً صدای انفجار و درد زیرآوار ماندن هنوز توی جان احمد است. دو ماه دیگر وقتی بچه به دنیا بیاید ایمان هر باری که معین را صدا بکند یاد معین شهیدش توی غزه میافتد و قبری که ازش ندیده. من بابت همه این دردها و همه این ایستادگی، هم بهشان غبطه میخورم هم شرمندهشانم از زندگی خودم.
به قول ایمان انشالله روز قیامت شهدایشان شفاعتمان کنند و ما هم شهید بشویم.
مهدیه روزبهانی
دوشنبه | ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
🌾حالم از دنیا بهم میخورد!
مردی بخاطر بچهاش توی پلاستیک را پر میکند از دنت اسرائیلی،
مردی دیگر توی پلاستیک را پر میکند از تکههای پیکر بچهاش؛
و هر دو مسلمانند!
گند زدهایم.
افتضاح بالا آوردهایم با یک بغل توجیهی که توی آستین داریم و هنوز هم دستبردار نیستیم.
اللَّهُمَّ إنَّا نَجْعَلُكَ في نُحُورِهِمْ، وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرُورِهِمْ»
«بار الــــها، ما تو را در برابر آنان قرار میدهيم و از شرارتهاشان به تو پناه میآوريم.»
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@parhun
#غزه
#کالای_صهیونیستی
#پَرهون_یعنی_خرمنِ_ماه
ابو حسن روکه یادتان هست؟
همان مردی که در میان مردم جنگزده، در اردوگاهها برای غزه، پیامبر و اهلبیت، شعر و ترانه میخواند.
همیشه پسرش حسن همراهش بود. با هم شعر میسرودند و میخواندند تا روحیهی مردم را بالا ببرند،
برای نتانیاهو رجز میخواندند، و برای آرامش، آواهای سنتی فلسطینی سر میدادند.
صدای خوشی داشتند، و با همان صدا، سعی میکردند زبان مردمِ زیر محاصره باشند؛ از درد و گرسنگی میگفتند، از بمباران، از ویرانی.
امروز، حسن
به دست صهیونیستها شهید شد.
از این پس، ابو حسن بیحسن، باید تنها در خیابانهای غزه قدم بزند
و فریاد مظلومیت مردمش را با صدایی زخمیتر از همیشه به گوش دنیا برساند.
#غزه
@monem_ps
📌 #غزه
شرح یک بیصفتی
هنوز منابع موثق حزبالله خبر را تأیید نکردهاند اما تعدادی از رسانههای داخلی به شکل رگباری خبر را منتشر میکنند. «مداح نصرالله جاسوس از آب در آمد»
نیم ساعت بعد از انتشارِ خبر، تصاویر جوانک مداح در اینستاگرام و یوتیوب دست به دست میشود. گروههای خانوادگی و همکاران و دایرکت از خبرش سر ریز میکند.
انگار نه انگار که وسط جنگ هر احتمالی مفروض است... اما امروز حسن اصلیح شهید شد! خبرنگار پرکار فلسطینی که مثل الدحدوح و جعفراوی صدای مقاومت بود.
یک ماه قبل ...
ادامه روایت در مجله راوینا
طیبه فرید
@tayebefarid
سهشنبه | ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
مجلـه | بلـــه | ایتـــا | دیگررسانهها
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥اینجا آسمان میسوزد...
#غزه
#فلسطین
#غزه_تحت_القصف
بسم الله القاصم الجبارین
آلاء النجار “أمُّ الشهداء”.. قصة طبيبة فلسطينية فقدت تسعة من أبنائها في لحظة واحدة
...صبح شده . می خواستم سلام کنم ؛ صبح به خیر بگویم ؛ حال و احوال کنم و چندتا جمله قشنگ و انگیزشی 😔😔
اما ...
مگر خبرهای سخت و سنگین غزه تمام شدنی است ؟!😢
➖مادر
➖مادر ۱۰ فرزند
➖پزشک
➖متخصص اطفال
➖مشغول طبابت بچه ها
➖بچه های مظلوم و مجروح و تنهای غزه
➖در تنها بیمارستان شهر
➖بیمارستان ناصر در خان یونس
...
...
و ناگهان سفیر مرگ و صفیر جنایت 🔥💣
بمباران دشمنِ کودک کش ، این بار خانه ای را به آتشمی کشد که مأمن و مسکن خانواده ی این بانوی پزشک است ...💔
خلاص تان کنم :
...۹ فرزند ۲ تا ۱۲ ساله ی این مادر به شهادت می رسند ، می سوزند ، متلاشی می شوند ...😭😭
و همسرش به شدت مجروح ...💔
الطبيبة ألاء النجار
امّ الشهداء می شود در یک لحظه ...
تصورش هم طاقت فرساست ...😔😢💔
تعبیرات عربی خیلی عجیب است ، بعضی را ببینیم:
🚩... فقدت تسعة من أبنائها في لحظة واحدة
(در یک لحظه ۹ فرزندش را از دست داد)😭
🚩طبيبة فلسطینیه تستقبل أشلاء متفحمة لأطفالها التسعة
(بانوی پزشکی که با جنازه های سوخته ی ۹ طفلش روبرو می شود)😭
[متفحّمه می دونید یعنیچه ؟ ذغال شده 😔]
🚩داوت ابناء غزه و فقدان اطفالها التسعه
(فرزندان غزه را مداوا کرد و ۹ فرزندش را از دست داد )💔
🚩وحسب شهود العيان، فقد أصيبت النجار بحالة انهيار تام عندما فوجئت بوصول جثامين وأشلاء أطفالها ...
(به گفته ی شاهدان عینی خانم النجار وقتی جنازه های متلاشی فرزندانش را دید کاملا بیهوش شد) 😢
[انهیار می دونید یعنی چی ؟ فرو ریختن ، سقوط کردن ، آوار شدن ...😭]
آه ...💔💔💔
#غزه
#مقتدرمظلوم
#مرگ_بر_اسرائیل_کودک_کش
نکته جالب و دردناک : هرچه جستجو کردم تا این لحظه هیچ خبر فارسی در هیچ رسانه فارسی زبان در این زمینه ندیدم 😔
@noon_valghalam
📌 سؤال مهم:
وضعیت غذا و آب در #غزه چه طوریه؟
اینها که پول جمع میکنند چه طوری میرسونند؟
پاسخ:
جاهای مختلف غزه فرق دارد؛
برخی جاها غذا نیست و مردم مجبور به کوچ هستند، در همین روزها بسیاری دوباره طعم آوارگی را چشیدند
جاهایی هم که مواد غذایی هست، به شدت کم و بسیاربسیار گران هست و به علت، همین کمبود، هر روز هم گرانتر میشود...
یک گرانی سرسامآور و باورنکردنی!
در این شرایط،
اکثریت مردم که از حیث مالی ضعیف هستند، توان خرید را ندارند
گروههای خیریه در غزه فعالیت دارند، اما آنها هم شدیداً احتیاج به کمک مالی دارند
میزان بسیار کمی هم هنوز دامپروری و کشاورزی وجود دارد که از آن طریق هم کمکهایی تهیه میشود
کمکهای ارسالی ما، فقط و فقط بهصورت نقدی و غیرمستقیم، گاه با چند واسطه و جابهجاییهای مکرر انجام میگیرد؛ اما از راههای مطمئن به دست افراد خبیر و امین در خود غزه میرسد (که شرح بیش از این جزئیات هم خلاف مصلحت میباشد.)
نتیجه اینکه:
فرآیند رساندن کمکها سخت است، ولی الحمدلله همچنان میرسد، اگرچه قیمتها بسیار بالاتر از حد تصور هست.
🇵🇸 جهت دریافت شماره کارت برای واریز نذورات، کلمه غزه را به شماره ۳۰۰۰۱۵۴۲ ارسال نمایید.
📥 پاسخگویی به سوالات:
@Hamiane_ghaze
☎️ 09128118362
🚩 احرار | هیأت و جهانیاندیشی
▫️@ahrar1542
از آب هم مضایقه کردند ناکسان💔
⁉️شهرداری غزه تاکید کرد ۱/۲میلیون آواره در معرض تشنگی شدید هستند
🏷#غزه
🏷#کربلا
🆔 @mahdavi_arfae
.
🇵🇸🔻
جهت کمک مالی به مردم مظلوم #غزه ، از مسیرهای زیر اقدام بفرمایید✔️
از هزینه های کم نیز دریغ نکنیم...
🇵🇸🔻
💳شماره کارت
6104338400039430
💳شبا:
IR370120000000002317068694
💳حساب بانک ملت:
2317068694
👈 میتوانید با یک اشاره روی ارقام، آنها را کپی کنید.
☝️⭕️ تصویر فیش واریزی را با عنوان «کمک به مردم غزه» برای آیدی زیر ارسال بفرمایید🔻
@khademenahj110
#مقتدر_مظلوم
#غزه
#مقاومة
#مهدوی_ارفع
.
محسن عباسی ولدی14040430 دعای برای مردم غزه.mp3
زمان:
حجم:
1.61M
📣 برای مردم غزه دعا کنیم.😭
وضعیت غزه خیلی نارحت کنندهست. غافل نشیم 😔
🔹کمک به غزه از طریق ایران همدل
‼️حتما این صوت رو منتشر کنید.
#محسن_عباسی_ولدی
#غزه #ایران_همدل
⚠️#قابل_تأمل
#غضب_الهی
خداوند به خاطر سکوت کشورها در برابر اسرائیل و ظلمی که به مردم #غزه میشود، از اهل زمین انتقام سختی خواهد گرفت!
ناامنی، جنگ، مریضی و گرسنگی کل زمین را فرا خواهد گرفت تا مثل غزه همه طعم مرگ و ناامنی را بچشند!
آتش خشم خدا به دست خود مردم بر سرشان فرو خواهد آمد!
بهناماو
«اگر این کنی...»
این روزها بیشتر فکر میکنم، انگار چشمانم بیشتر نعمت میبیند، حتی همان چیزهایی که قبلاً نعمت به حساب نمیآمد.
دانههای برنج توی سفره، انگار باارزشتر شده؛ آبی که از دوش حمام میآید با اهمیتتر شده، انگار نان بابرکتتر شده...
کمی هم غذا توی گلویم گیر میکند، مشکل از غذا که نیست، غذا همان است و گلو همان؛ مشکل از غصه است، از خجالت است؛ خجالتزدهام برای آبی که میخورم و فرزند فلسطین تشنه است. خجالتزدهام برای تمام روضههایی که شنیدم و امروز در غزه میبینم.
این خجالت بدچیزی است. انگار باید رجوع کنی به خودت، به این که من چقدر میتوانستم به غزه کمک کنم و نکردم.
مثلاً توانستم از چادر نشانکرده در سامرا که چشمم را گرفته بود، بگذرم؟! یا از کلی فانتزیهای سر کوچه، توی پاساژ، توی خیابان خیام؟ سالاریه؟
▫️▫️▫️
فلسطین! ببخش من را برای دوستداشتن عافیتطلبانهام.
ببخش که عافیت زندگی زیر پرچم #الله من را از مظلومیت تو غافل کرد. ببخش که این شدم... این که باید بشنوم طفل تو از گرسنگی بمیرد و من از غصه نمیرم، این شرم کشنده است.
شرم روزهایی که روضه مجسم شده است.
از تو چه پنهان که من را به سختجانی خود این گمان نبود...
▫️▫️▫️
من کار ندارم که آل سعود هیچ غلطی نمیکند، من حالم از خودم بد است؛ من از مصر ناامیدم، ولی امید داشتم روزی به درد فرزندان پیامبر(ص) بخورم، ولی الآن پای در گِل عادات سخیفم.
اصلاً بیا من را... ما را... ببخش! ببخش و ما را با سعودی و ترکیه و مصر و اردن توی یک کفه نگذار که اگر این کنی، من این ننگ را به کجا برم؟
#غزه
#غذا
#فلسطین
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye