eitaa logo
نردبان فقاهت
5.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
53 ویدیو
93 فایل
رضاحسینی ارتباط با ادمین @Rezahosseini7575 انتشار مطالب حوزوی، دروس خارج فقها، ادبیات، اصول، فقه
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ تسلیت به بشریّت ◾️ 🔹 الإحتلال يرتكب مذبحة في مستشفى المعمداني في غزة، راح ضحيتها مئات الشهداء والجرحى معظمهم من الأطفال @Nardebane_feghahat
◾️ تسلیت به صاحب الأمر و الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) @Nardebane_feghahat
4_5872819151042515188.mp3
7.37M
✔️ تدریس کتابِ فقهی «شرائع الإسلام- محقق حلی- کتاب الصلاة- جلسه دوازدهم» 100 @Nardebane_feghahat
4_5872819151042515189.mp3
6.15M
✔️ تدریس کتابِ فقهی «شرائع الإسلام- محقق حلی- کتاب الصلاة- جلسه سیزدهم» 101 @Nardebane_feghahat
✔️ عدول از سابقه به لاحقه جایز نیست، اما عدول  از لاحقه به سابقه جایز است: 🔹 لا يجوز العدول من السابقة إلى اللاحقة، و يجوز العكس، فلو دخل في الصلاة بنية الظهر ثم تبيّن له في الأثناء أنه صلّاها لا يجوز له العدول إلى العصر بل يقطع و يشرع في العصر، بخلاف ما إذا تخيل أنه صلى الظهر فدخل في العصر ثم تذكر أنه ما صلى الظهر فإنه يعدل إليها. 📚 العروة الوثقى، الطباطبائي اليزدي، السيد محمد كاظم ج2 ص15 @Nardebane_feghahat
✳️ قول به انکارِ «وقت مختص» را به مرحوم صدوق(ره) و والد ایشان انتساب داده‌اند ✔️ درس خارج فقه استاد شهیدی 95/09/23 🔸 برخی از بزرگان گفته‌اند «وقت مختص» نداریم. از اولِ اذان، وقت نماز ظهر و عصر شروع می‌شود تا غروب آفتاب. بله، بین نماز ظهر و عصر ترتیب وجود دارد و نماز عصر را باید بعد از نماز ظهر بخوانیم، ولی این ربطی به این بحثِ «وقت مختص» ندارد. قول به وقت مختص آثاری دارد که باید به آن آثار ملتزم شد. 🔹 علامه و شهید اول، قول به انکارِ وقتِ مختص را به صدوق نسبت داده‌اند. 🔸 صاحب حدائق می‌‌فرماید: «صدوق» وقت مختص را انکار نکرده و تنها در «فقیه» روایاتی را نقل کرده که ظهور در وقت مشترک دارد؛ مثل روایت قاسم بن عروة: «إذا زالت الشمس دخل وقت الظهر و العصر الّا ان هذه قبل هذه ثم أنت فی وقت منهما حتی تغرب الشمس» صدوق این روایت را نقل کرده است، ولی صریحاً وقت مختص را انکار نکرده است، بلکه نسبت به نماز خواندن در آخر وقت صریحاً قائل به وقت مختص شده است؛ در احکام السهو فی الصلاة می‌فرماید: «وَ إِنْ نَسِيتَ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ ثُمَّ ذَكَرْتَهُمَا عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ فَصَلِّ الظُّهْرَ ثُمَّ صَلِّ الْعَصْرَ إِنْ كُنْتَ لَا تَخَافُ فَوَاتَ إِحْدَاهُمَا فَإِنْ خِفْتَ أَنْ يَفُوتَكَ إِحْدَاهُمَا فَابْدَأْ بِالْعَصْرِ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا فَيَكُونَ قَدْ فَاتَتْكَ جَمِيعاً» این عبارت را در فقیه آورده است. 🔹 حالا این استشهاد صاحب حدائق درست است یا درست نیست، ‌می‌رسیم. چون ممکن است ما هم قائل به وقت مختص در آخر وقت نباشیم، ولی قائل بشویم که چون روایات می‌گوید در ضیق وقت باید نماز عصر بخوانی، اگر ما نماز ظهر بخوانیم نماز ظهر باطل باشد چون أمر ندارد، اما این به معنای قول به «وقت مختص» نیست. این را بعدا ًتوضیح خواهیم داد. 🔸 در هر صورت این نسبت به صدوق داده شده و جامع المقاصد و مدارک گفته‌اند که والد صدوق هم «وقت مختص» را انکار کرده است. @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله جوادی آملی: 🔹 حضرت امیر‌ (علیه‌السلام) با فقر جدّاً مبارزه کرد و گاهی فرمود: «لو تمثّل لی الفقر رجلاً لقتلته» یعنی من کمکِ عاطفی ندارم که فقیر را کمک کنم، من کمکِ عقلانی دارم که فقر را ریشه‌کن می‌کنم. یعنی وظیفه یک حاکم آن است که کند، نه فقیر را کمک کند! @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله جوادی آملی: 🔸 تبلور توحید در نهج البلاغه اکثر از صحیفه سجادیه است. @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله جوادی آملی 1401/3/11 🔸 در سوره مبارکه «القیامة» به این صورت آمده است که فرمود: ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾ این «نفس لوّامه» کارِ قیامت را انجام می‌دهد، یک قیامت صغراست. @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله جوادی آملی 1401/3/11 🔹 {بَلِ الْانسَانُ عَلی‏ نَفْسِهِ بَصِیرَة} انسان مبتداست، بصیر خبر است، انسان مذکر است و بصیر با تاء است! این تاء، تاء مبالغه است، نه تاء تأنیث ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَة﴾ مثل اینکه می‌گوییم «فلان شخص علّامةٌ» این تاء، تاء مبالغه است. اینجا ﴿بَلِ الْانسَانُ عَلی نَفْسِهِ﴾ نفرمود «بصیرٌ» فرمود ﴿بَصِیرَةٌ﴾ این «بل» هم بل اضرابیه است... @Nardebane_feghahat
💠 عقوبت دنیوی ❖ آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی: ● مرحوم میثمی عراقی در «دارالسلام» نوشته‌اند: حدود سال ۱۲۸۶ قمری در سنواتی که ساکن نجف بودم، وضع معیشتم بسیار دشوار شد. یکی از آشنایان به من گفت: چرا شما وضعتان را به آقایان علماء بازگو نمی‌کنید؟ گفتم: من اگر بگویم و پاسخ منفی بشنوم، از آبرویم مایه گذاشته‌ام و این خلاف شرع است. ● آن شخص اصرار کرد و گفت که عدم اظهار خلاف شرع است، زیرا خانواده‌ات در مضیقه هستند و دلایلی بر حرمت در مضیقه بودن عائله آورد. ● وقتی تسلیم شدم، اسم چند نفر از آقایان را ذکر کرد و من دلایلی بر عدم درخواست از آن‌ها ذکر کردم. در نهایت اسم یکی از آقایان را ذکر کرد و گفت که اخیراً برای او وجه معتنابهی آمده و اگر به او مراجعه کنیم، دست خالی بر‌نمی‌گردیم. ● قبول کردم و کتابی را که تألیف کرده بودم، به آن آشنا دادم تا به آن آقا بدهد و در نامه نیز نوشتم: شما از مرتبه علمی من آگاه هستید ولی احتیاطاً کتاب خودم را نیز فرستادم تا ملاحظه کنید و همین که تاکنون به شما مراجعه نکردم، نشانگر استیصال و استحقاقم است و ضرورت مرا به این کار وادار کرده است. ● نامه و کتاب را به آن شخص دادم و او نزد آن عالم رفت. وقتی کتاب را به او داد، آن را جلوی خود گذاشت و نامه را خواند و گفت: در مقام علمی ایشان شکی نیست و استحقاق وی نیز محرز است. خدا به او كمک کند. ● آن واسطه وقتی این جواب را برای من نقل کرد، گویا کوه را بر سر من کوبیدند. من پیوسته خودم را برای این کار توبیخ می‌کردم. این ماجرا آرامش را از من گرفت. با خود گفتم به حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) مشرّف شوم و با حضرت درد دل کنم. ● به حرم رفتم و به حضرت عرض کردم: شما به ماجرای من و این آقا واقف هستید. اگر مراجعه من به او خلاف بوده، من استحقاق تنبیه دارم و برای آن آماده‌ام. اما اگر من تقصیری نداشتم و این آقا کوتاهی کرده، من حرفی ندارم و هر جور صلاح می‌دانید، خودتان مؤاخذه کنید. ● بعد از توسل به خانه رفتم و خوابیدم. در خواب دیدم که از نجف به سمت کوفه بیرون می‌روم و حضرت امیر (علیه‌السلام) با جمعی از کوفه به سمت نجف تشریف می‌آورند و من به حساب این که از حضرت دلخور بودم، از وسط راه کنار رفتم ولی زیر چشمی حرکات حضرت را از نظر می‌گذراندم. دیدم حضرت مسیرش را تغییر داد و به سمت من آمد و فرمود: به تو نمی‌دهند؟ من می‌دهم. سپس پولی را به من داد دوباره فرمود: به تو نمی‌دهند؟ من می‌دهم و دوباره مشتی دیگر پول به من داد. باز فرمود: به تو نمی‌دهند؟ من می‌دهم و مشتی دیگر داد. همین‌طور عرض کردم: کفایت کرد. فرمود: باز می‌دهم، باز می‌دهم و پیوسته پول داد. ● از خواب بیدار شدم. بعد از نماز عشاء به حرم رفتم و بعد از خروج آن شخص را دیدم که گفت: خبر داری فلانی سکته کرده و زبانش بند آمده است؟ برای معالجه او بسیار خرج کردند ولی مؤثر واقع نشد و درس و بحث آن عالم تعطیل شد تا این که از دنیا رفت. ● چند روز بعد وکیل میرزای شیرازی نزد من آمد و گفت: از طرف میرزا این پول برای شما فرستاده شده است. چند روز بعد باز از طرف میرزا پولی به دست من رسید، باز چند روز بعد از طرف میرزا مبلغ دیگری فرستاده شد. پیوسته این مبالغ با فاصله زمانی از طرف میرزا به دست من می‌رسید. من فهمیدم که حواله حضرت به وسیله میرزای شیرازی به دست من می‌رسد. ● با خودم فکر کردم شاید این مبالغ قطع شود و چون وقت معیّن و مرتّبی نداشت. به حرم رفتم و به حضرت عرض کردم: حالا که عنایت فرمودید، این احسان را شهریه و ثابت و باقی قرار دهید. چند روز بعد وکیل میرزا نزد من آمد و گفت: از طرف میرزا برای شما مقرّری به صورت شهریه قرار داده شد. ● مرحوم میثمی افزوده است: الان هم که در تهران هستم و خانواده‌ام در نجف، همچنان این شهریه پیوسته به ما پرداخت می‌شود و قطع نشده است.¹ ............................................. 1. «دارالسلام» عراقی، ص ۴۸۰ 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۳۱ منبع: @madras_emb @Nardebane_feghahat
💠 درمان وسواس ❖ آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی: ● وسواس، بیماری عجیبی است! آقای حاج آقا نصرالله شاه‌آبادی می‌گفت: آقای خویی می‌گفت: گاهی وسواس به جایی می‌رسد که وسواسی سرش به ته حوض می‌خورد، ولی می‌گوید: من در آب نرفتم! من به ایشان عرض کردم: آقا، چطور ممکن است؟ آقای خویی گفت: «خود من این‌جور بودم. سرم به ته حوض می‌خورد، ولی باورم نمی‌شد که غسل محقق شده باشد». ● آقای جلیلی کرمانشاهی از پدرش، مرحوم شیخ هادی، نقل می‌کرد: در نجف در زمان حیات میرزای رشتی، شخصی به نام ملا هادی بود که وسواس در غسل داشت. در آب فرو می‌رفت، ولی می‌گفت غسل محقّق نشد. ● سرانجام نزد میرزای رشتی می‌رود و می‌گوید که موقع غسل نیّتم نمی‌آید. میرزای رشتی می‌گوید: «احتیاج به نیّت ندارد. تو بدون نیّت غسل کن؛ گناهش به گردن من». ● آن شخص اوقاتش تلخ می‌شود که این چه حرفی است که بدون نیّت غسل کن! لذا از میرزای رشتی نزد مرحوم آخوند خراسانی شکایت می‌کند. مرحوم آخوند در زمان میرزای رشتی از نظر حوزه تدریس استقلال کامل داشت. وقتی قضیه را برای آخوند بیان می‌کند، ایشان می‌فرماید: «پیش خداوند گردنی کلفت‌تر از گردن میرزا نیست. اگر ایشان به گردن گرفته، تو بدون هیچ دغدغه‌ای بی‌نیّت به جا بیاور!». ● آن شخص اوقاتش بیشتر تلخ شد که آقایان او را مسخره کرده‌اند. بعد از آن برای غسل داخل آب می‌شد و پیوسته در آب فرو می‌رفت و بیرون می‌آمد و این کار را بارها تکرار کرد و سرانجام بر سر خود زد و غش کرد. ● آن شخص گفته بود: در حال غشوه دیدم حضرت امیر (سلام الله علیه) بالای گنبد است. به حضرت ملتمس شدم که به دادم برسید که مُردم. آن حضرت اشاره‌ای کرد و من بلافاصله بالای گنبد مقابل آن حضرت قرار گرفتم. از وضع خودم به آن حضرت شکایت کردم. حضرت فرمود: ما با شما چه کنیم؟ ما که شما را به این آقایان ارجاع می‌کنیم، ولی شما از این‌ها قبول نمی‌کنید! از خواب بیدار شدم و تسکین پیدا کردم. 📚 جرعه‌ای از دریا؛ ج ۴؛ ص ۴۳۶ منبع: @madras_emb @Nardebane_feghahat