🔻سخت ترین شب برای من می دانید کی بود؟ غروب یکشنبه ۲۱ آبان. همسر آقاسیدحسن، رفیق آقانوید تماس گرفت. لحن صدایش امیدوار کننده نبود. دلم می خواست همین الان پیامک آقانوید برسد. روی گوشی که «لبیک یاحسین». این کلمه اسم رمزمان بود. من پیامکش را باز کنم و با خوشحالی به زهرا خانم بگویم: «آقانویدم زنده است! همین الان پیام داد.»
شما خوب معنی ناامیدی را می فهمید. شمایی که توی خیمه منتظر مشک پر از آب برای بچه ها بودید و به جای مشک برایتان خبرپیکر ارباً اربا آورده اند. می فهمید وقتی این حرفها را شنیدم چطور رمق از پاهایم رفت : «آقانوید رفته عملیات با #حبیب_بدری، که از شهدای اهواز بود. رفتن جلو. الان پیکر حبیب پیدا شده و شهید شده، اما از آقا نوید خبری نیست.»
#به_نقل_از_همسر_شهیدنوید
📚کتاب شهید صفحه ۱۳۹_۱۳۸
#نویدانه🌷
#ادامه👇
#گزیده_کتاب_شهید_نوید📕
#آقانوید_شهدا_را_استاد_خودش_می_دانست
#می_دانست_محرم_و_نامحرم_خط_قرمز_شهداست
🔹شاید جلسه دوم خواستگاری که با #آقانوید آمده بودیم مزارشهدای گمنام محلاتی وقتی رو کرد به من و به جای همه ی سوال های معمولی و رایجی که توی خواستگاری می پرسند گفت: «شما چقدر کریم هستید؟» دلش پیش شما بود.
به قول خودش شما استادش بودید. #آقانوید شهدا را بدون تعارف #استاد_خودش می دانست. شعار نمی داد، تمام تلاشش را می کرد که از شهدا درس بگیرد. بفهمد چه ریزکاری هایی را رعایت می کردند. چه خط قرمزهایی🚫 داشتند.
#نیمکت_هایی که با رفقایش سر مزار شما جوش دادند هم جریانش همین بود. می دانست که محرم و نامحرم خط قرمز ⛔️ شماست.
وقتی دیده بود سرمزار شما آخرهفته شلوغ می شود و ممکن است حرمت محرم و نامحرم رعایت نشود آستین بالا زده بود و دست به کار شده بود.
📚کتاب شهید نوید صفحه صفحه ۸۱_۸۰
#به_نقل_از_همسر_شهیدنوید🌷