ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۶۲ و ۶۳ حورا تا خانه با خودش کلنجار رفت
🌸✨🌸✨
✨🌸✨
🌸✨
✨
🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء)
✨قسمت ۶۴
آن شب به خوبی گذشت...
و صبح بدی را به دنبال آورد.صبح با سرو صدای بلندی از خواب بیدار شد و با ترس در اتاقش را باز کرد. ناگهان صداها خوابید و صدایی از کسی در نیامد.
حورا با ترس روسری اش را مرتب کرد و گفت:
_چ..چیشده؟
مهرزاد با عصبانیت گفت:
_چیزی نیست برو تو اتاقت.
قلب حورا تند می زد و او را بی قرار کرده بود. سرو صدایشان آنقدر بلند بود که او را به وحشت انداخته بود. کاش بفهمد در آن خانه چه خبر است که او نباید بداند.
با ترس حاضر شد تا به دانشگاه برود. در راه ماشین مهرزاد جلوی پایش ایستاد.
_سوار شو کارت دارم.
حورا خواست مخالفت کند که مهرزاد با تحکم گفت:
_میگم سوار شو کار مهمی دارم.
حورا ترسید و سوار شد. چه استرسی به او وارد شده بود امروز...نشست و ماشین با سرعت بالا حرکت کرد.
_ چه خبره؟
_حورا تو از خیلی چیزا بی خبری. منم بی خبر بودم اما امروز فهمیدم.
_چیو؟؟میشه بگین لطفا؟
_ فقط قول بده.. قول بده که با من فرار کنی از خونه.
_ چی؟ چی میگین اقا مهرزاد من همچین کاری نمیکنم.
_ مطمئن باش با شنیدن این حرف حتما این کارو می کنی.
_ چه حرفی خب بگین تروخدا قلبم از کار افتاد.
سرعت بالای ماشین و استرس و تپش قلب مهرزاد باعث شد ماشین از مسیر منحرف شود. ماشین به درخت کوبیده شد و دنیا جلوی چشم هر دو مسافر تیره و تار شد....
چقدر بد بود که هیچکدام از پسر ها نتوانستند حرفشان را بزنند و حورا را از دلهره و استرس جدا کنند.
"- باید عادت کنیم به مرگِ چندین باره یِ
خودمان..
وقت هایِ دلتنگی،
دلشوره،
عاشق شدن هایِ یهویی،
و رفتن هایِ وقت و بی وقت که دست کمی از مردن ندارند
باید عادت کنیم ،
به مرگ هایی که شاید
روزی هزار بار اتفاق می افتد
و کسی چه میفهمد
شاید الآن هم ما جزوِ مردگان باشیم."
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #حورا
✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌸.🍃🌸═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۶۴ آن شب به خوبی گذشت... و صبح بدی را
🌸✨🌸✨
✨🌸✨
🌸✨
✨
🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء)
✨قسمت ۶۵
حورا به زور چشمانش را باز کرد و به سختی تکانی به بدن کوفته اش داد. انگار پایش جایی گیر بود. نتوانست پایش را بکشد بیرون..صدای آژیز آمبولانس گوشش را کر کرده بود و چند مردی که داشتند به سمت او میآمدند تا نجاتش دهند را دید.بلافاصله چادرش را جلو کشید و ارام گفت:
_نه لطفا بگین یک خانم بیاد کمکم.
مرد جوانی که بالای سرش ایستاده بود و لباس سفیدی به تن داشت گفت:
_خانم شما تو وضعیت بدی هستی بزار کمکت کنیم. گناه که نیست.
_چ..چرا. بگین خانم..بیاد.
و سپس بیهوش شد..
"تا عمر دارم چادرم را از سرم تکان نمیدهم. اگر از سرم بیفتد امانت مادرم را ضایع کرده ام.باید بر سرم باشد حتی در قبر تا امانت فاطمه زهرا را به خود مادرم تحویل بدهم."
حورا دوباره چشمانش را در اتاقی سرد و سفید باز کرد. ترسید و کمی خود را تکان داد.پرستاری داخل شد و گفت:
_تکون نخورین خانم شما پاتون آسیب دیده.
_من...کجام؟؟مهرزاد.. کجاست؟
_شما بیمارستانی عزیزم. اون آقایی هم که با شما بودن اتاق بغلیتون بستری هستن. ملاقات کننده نداری؟
حورا من و منی کرد و دلش آتش گرفت از بی کسی و تنهایی اش. با بغض گفت:
_نه.. فقط کی مرخص میشم؟
_یکی دو روز باید بمونین تحت مراقبت. پاتون شکسته گردنتونم آتل گرفتیم نباید زیاد تکون بخورین.
حورا با اشک لبخندی زد و تشکر کرد.پرستار، سرم حورا را تنظیم کرد و گفت:
_اگه کاری داشتی این زنگو فشار بده میام.
_ چشم.
پرستار که رفت بغض پنهان حورا سر باز کرد و اشک ریخت. کاش او هم کسی را داشت که به او سر بزند، برایش کمپوتی بیاورد، حالی بپرسد، آغوشی بدهد و برود.تنها همین..کاش از حال مهرزاد با خبر بود.همه چی یک هو اتفاق افتاد و حورا را غافلگیر کرد. یک تصادف آنی و نابهنگام که آخرش به بیمارستان ختم شده بود.
در اتاق زده شد و آقا رضا داخل شد. حورا کمی سرجایش تکان خورد و سلام کرد.
_سلام دایی جان. خوبی؟
حورا دستی به صورت خیسش کشید و گفت:
_سلام خوبم ممنون.
_اول رفتم پیش مهرزادم بعد اومدم پیشت تا بهت سر بزنم. دکترت گفت دو روز باید بمونی.
_ مهرزاد چطوره؟
_اونم مثل تو پا و گردنش آسیب دیده. فکر کنم با هم مرخص بشین. امشب مریمخانم میمونه پیشتون.من کار دارم.مواظب خودت باش.
_باشه ممنون.
_ خداحافظ.
آقا رضا که رفت، حورا پتو روی خودش کشید و ناگهان به فکر نمازش افتاد. هوا داشت تاریک می شد و نماز ظهرش را نخوانده بود. به خودش افتاد و زنگ را فشار داد. پرستار آمد و گفت:
_جانم خانمی چیشده؟
_ من نماز ظهرمو نخوندم میشه برام مهر بیارین با یکم خاک؟
پرستار تعجب کرد آخر سابقه نداشت که کسی در این وضع و حال بخواهد نماز بخواند..سری تکان داد و رفت خاک و مهر آورد. حورا تیمم کرد و از پرستار تشکر کرد.
نمازش را خوابیده خواند و منتظر نماز مغرب ماند..تا دو روز در اتاقش تنها بود. زن دایی اش در بیمارستان بود اما به حورا حتی سر هم نمی زد. برای حورا عادی بود و مشکلی با این مسئله نداشت..فقط تنهایی آزارش می داد. کاش امیرمهدی می فهمید و به ملاقاتش می آمد.کسی در سرش گفت:...
به چه دلیل باید به ملاقاتت بیاد؟ مگه با تو چه نسبتی داره؟ یک جمله گفته اونم نه کامل.. اونوقت توقع داری بیاد برات کمپوتم بیاره
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #حورا
✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌸.🍃🌸═╝
#رفع_سختى
ازاميرالمؤمنين(ع)نقل است
كه پيامبراكرم(ص)فرمودند:
درشدائد وسختى هاذكر
#ياحى_ياقيوم
رامى گفتند و فرج درهمان لحظه ميرسيد.
📚گوهرشب چراغ13/2
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ادای_قرض_سنگین
🌸✨ برای نجات فورے از
#قرض سنگین ۱۰۰۲ مرتبه بگوید
••⇦ سُبحانَ الله وَ بِحَمدِه
سُبحانَ الله العَظیم✨
📚 اذکار شگفت انگیز
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📺سخنرانی استاد عالی
✍️موضوع: بازشدن گرهای که نمیدونی علتش چیه؟
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سوره_درمانے
#جهتپرخیر_و_برکتی_کیسه (کیف پول)
🌸✨هر ڪس از اهل بازار
سوره مبارڪہ حجر را با نیت
خالص بنویسد
و در ڪیسہ خود نهد
مال او بسیار شود
و از پول خالے نگردد✨
📚 خواص الآیات ۹۸
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#فقر_و_گرسنگی
✍🏼 هرکه هنگام #بلا و #فقر و بر هم
خوردگی کارها و گرسنگی ۱۳۴ مرتبه
ذکر شریف الصمد را بگوید به هیچ
کدام از آن ها مبتلا نشود🔺
📚 بحرالغرائب ۱۱۳
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعا_درمانے⬆️توسل به حضرت علی ع
#رزق_روزی
🖊راغب اصفهانی در محاضرات خود
آورده ڪه امیرالمؤمنین (؏) براے
وسعت رزق این دعا را سه بار در
سجده می خواندند
#سوره_درمانے 👇
#ختم_سریع_الاثر سوره توحید هدیه به حضرت علی علیه السلام :
✍🏻ابتدا دو رکعت نماز #حاجت بخواند سپس صد صلوات و بعد از آن ۴۴۴ مرتبه سوره توحید به نذر حضرت علی علیه السلام بخواند و به روح حضرت هدیه کند . ۴۰۰ مرتبه در یک مجلس بخواند و ۴۴ عدد آن را گرو نگه دارد تا حاجت برآید .
بسیار #سریع الاثر است .
در شب جمعه بهتر است 🌺🍃
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ذکری برای رفع فشارهای زندگی
تسبیحات حضرتزهرا سلام الله علیها
🎙حجت الاسلام عالی
🔻در ثواب نشر این پست سهیم باشید.
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سوره_درمانی
#بہ_دست_آوردن_ثروت_عظیم
✍🏻گفتہ شده هر کس سوره (تکاثر)
را روز دوشنبه یا چهارشنبه 40 بار بخواند
مال عظیم یابد و به خیری رسد
که در ذهن و تصورات او نگنجد✨
📚کنوزالاسرارخفیه ص۳۳۷
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Part07_خون دلی که لعل شد.mp3
11.28M
🇮🇷سلامتی و طول عمر حضرت آقا صلوات🇮🇷
🍀 #رمان_صوتی
🍀 #خون_دلی_که_لعل_شد
💠صوت شماره 7⃣
🍀 #ادامه_دارد....
🍀لینک دانلود کتاب صوتی خون دلی که لعل شد از گوگل درایو 👇
https://drive.google.com/folderview?id=1U7MgbsCJSkE38jRcWT_bYxE7vWPhS7Ry
#امام_زمان عج
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 همهی فعالان مهدوی، منتظر حقیقی نیستند!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۳۷۰ از مبحث خانواده آسمانی
#ایران🇮🇷
#وعده_صادق 🚀🔥
#امام_زمان عج ❤️
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕