ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۳۱ و ۱۳۲ چون تا حالا همچین لباس هایی را
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌸.🍃🌸═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۳۳ و ۱۳۴ مهرزاد کمی استراحت کرد. قراربود بعد
🌸✨🌸✨
✨🌸✨
🌸✨
✨
🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء)
✨قسمت ۱۳۵ و ۱۳۶
بعد از تمام شدن صحبت های آقای یگانه، مهرزاد با بچه ها و آقای یگانه خداحافظی کرد و به سمت خانه رفت...
در تمام مسیر فکرش درگیر بود...درگیر حرفهای آقای یگانه..درگیر مدافعان حرم..
مهرزاد چیز زیادی در مورد آن ها نمیدانست ولی خیلی دوست داشت که بیشتر بداند.
تصمیم گرفت به خانه که رسید در موردشان تحقیق کند...سبک زندگیشان و خیلی چیز های دیگر...
به در خانه که رسید جیبش را نگاه کرد. کلیدش را جا گذاشته بود هوفی کشید و زنگ در را فشرد .مارال در را برایش باز کرد.
مریم خانم با دیدن مهرزاد گفت:
_مهرزاد جان بیا شام بخور.
_گرسنم نیست، میل ندارم. شما بخورید نوش جان.
از پله ها بالا رفت ،نگاهی به اتاق حورا انداخت..جایی که هرشب جلوی آن مینشست و به راز و نیازهای دختر مورد علاقه اش گوش میداد.چه زیبا مخلوق خود را میپرستید بدون هیچ ریاکاری وخودنمایی.
بی هیچ ارادهای به سمت در اتاق حورا رفت. در را باز کرد.با خود گفت: بیچاره حورا که مجبور بود تو این اتاق کوچک زندگی کنه تا دور از بداخلاقیهای مامانم باشه.اما مهرزاد برای حورا خوشحال بود. مطمئن بود که امیرمهدی میتواند حورا را خوشبخت کند.
به سمت قفسه کوچک کتاب ها رفت چند کتاب در انجا بود یکی از کتابها توجه مهرزاد را جلب کرد..مهرزاد گفت بهتر از این نمیشود. این کتاب میتواند به من کمک کند تا اطلاعاتی که میخواهم را به دست آورم.کتاب را برداشت و به اتاق خود رفت.
دیر وقت بود و خسته شده بود برای همین زود خوابش برد.
"خدا نصیبتان کند،
آدمهایی را که حال خوبشان
گره خورده به ثانیه ها و گذشته را
در دیروز خاک کرده اند
و آینده را به فردا واگذاشته اند.
همانهایی که غم هایشان را تبادل نمیکنند،
لبخندشان را به چشمانتان گره میزنند
و دوشادوش زندگی به رویاهایتان سند حقیقت میزنند.
خنده هایشان به غم هایتان بال پرواز میدهند.
ردپایشان را که دنبال کنید
به حال خوب بچگی میرسید.
شاید بودنشان به چشم نیاید
ولی نبودشان..
امان از نبودشان ...
خدا نصیبتان نکند...»
*
حورا و امیر مهدی همان هفته در جوار حرم امام رضا عقد کردند.
همه بودند جز مهرزاد... نیامدنش عمدی نبود. جلسه مشاوره با آقای یگانه داشت و نمیتوانست آن را کنسل کند.
بعد عقد زنگ زد و به هر دو تبریک گفت و برایشان آرزوی خوشبختی کرد.
حورا و امیر مهدی را دست به دست دادند و آنها را راهی صحن انقلاب برای زیارت، کردند.
امیرمهدی در پوست خود نمیگنجید. حورا هم تپش قلبش بالا رفته بود و از استرس دستانش می لرزید.
امیرمهدی با دیدن حال حورا خنده اش گرفت.
_چرا انقدر میلرزی حورا؟؟
_هی..هیچی.. خب حق بده دیگه.
امیر مهدی خندید و گفت:
_باشه خانمی حق با شما. حالا دستمو بگیر که حرم شلوغه دوست ندارم به کسی بخوری.
حورا دلش غنج رفت از غیرتی شدنای همسرش. دستش را گرفت و آرام فشرد. چه حس نابی بود داشتن مرد محکم و با غیرتی مثل امیر مهدی. حورا چقدر خوشحال بود و ته دلش انگار قند می سابیدند.
عشق همین بود.اصلا عشق خوب است.. اگر یار خدایی باشد.حورا در دلش گفت: یار خدایی من... عاشقتم.
"چهره ى نورانيت،با خنده دلبر ميشود
گونه هايت،در ميان ريش محشر ميشود
هيچ دانى؟که وقتى تو صدايم ميزنے
حال من از هر چه ادم هست،بهتر ميشود؟"
مهرزاد همچنان درگیر صحبت های آقای یگانه بود.وقت های بیکاری در اتاق حورا با مطالعه کتاب خودش را سرگرم می کرد. بی خبر از فضای مجازی..
فکر مدافعان حرم بدجوری درگیرش کرده بود. برنامه های تلوزیون هم بی تاثیر نبود. چند روزی بود بیننده دائمی برنامه ملازمان حرم شده بود. بابغض خانواده شهدای مدافعان حرم بغض می کرد و چشمانش نمناک می شد. پیگیر خبرهایی از سوریه بود. عکس پروفایلش را عکس سردار سلیمانی گذاشته بود.
یک روز که مشغول مطالعه کتاب محبوبش(سلام بر ابراهیم) بود، مارال با سر و صدا آمد.
_وای دادش شنیدی چی شده؟ اصلا باورم نمیشه.
_چی شده مارال؟ چرا اینهمه عصبانی هستی؟!
_داداش نگو نشنیدی از صبح تو تمام شبکه اجتماعی پرشده از خبر شهادت حججی تو سوریه.
_ این که تازگی نداره. ولی اینا خیلی مَردن از همه چیشون میزنن میرن برای دفاع از عمه سادات.
_داداش این فرق داره بیا ببین.
_چی؟ بیا ببینم.
مارال خبر چگونگی شهادت شهید حججی را به برادرش داد. چشمان مهرزاد قرمز شد. روی پا بند نبود. همش با خودش حرف می زد.
_وای اینا روی یزید رو هم سفید کردن. نامردا خیلی پستن.
_داداش کجا بیرون نرو حالت خوب نیست.
مهرزاد عصبانی کفشاش پوشید و به طرف مسجد رفت.بعد از خبر شهادت شهید حججی دیگر تو نمیتوانست در خانه بماند. آهنگ زنگ گوشیش مداحی سیدرضا نریمانی شده بود. هر بار گوش میداد بیشتر مشتاق رفتن می شد.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #حورا
✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۳۳ و ۱۳۴ مهرزاد کمی استراحت کرد. قراربود بعد
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌸.🍃🌸═╝
#مطیع_شدن_فرزند
✍ امام صادق ؏ ؛
هرڪس با ایمان "سوره صف"
را ۱۰۷ بار با نیت خالص و توجه
به خدا و معنی بخواند فرزندانش
مطیع و فرمانبردارش شوند🔺
📚 خواص آیات قرآن ۱۷۳
■⇨ @Ganje_arsh
#امر_مهم
✍ ۱۲۰۰۰ مرتبہ ﷽ بگوید سپس
دو رڪعت نماز بہ نیت #حاجت ؛
بعد از حمد هر سوره ڪہ بخواند
ضرر ندارد به زودے ڪفایت
خواهد شد
📓 صحیفة المهدیه۹
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#رفع_اضطراب_و_استرس
🖋بمدت هفت روز بعد از
هر نماز صبح ۱۰۰ بار بخوان
✨《 ربَّ أنّی مَسَّنيَ الضُّرُّ
وأنتَ أرحَمُ الرّاحِمین 》✨
📚 رهنماے گرفتاران ۱۸۶
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#حل_کدورت
🌸✨ اگر خواهد میان دو کس که
دشمنی است #صلح و #آشتی و مودت
واقع شود سوره معارج را ۸۰ مرتبه
خالصانه بخواند مراد حاصل شود✨
📚 خواص آیات قرآن کریم ۱۸۴
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعاےمجرب_براےآسان_شدن
#وضع_حمل_روایت_شده_ازرسول_اڪرم
💯✍🏻منقول است که حضرت محمد صل الله علیه و آله موقع وضع حمل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به زینب بنت جاحشی دستور داد نزد فاطمه رفته در گوش وی سوره
▒🍃🌸آیه الکرسی و فلق و ناس را خوانده سپس آیه زیر را قرائت کند
آیه 54 سوره اعراف
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي
اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ
تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِين🌸🍃َ▒
📚خزنیة الاسرار ص 188
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#تعویذی_که_بــاطـل_کننده_ســحـراست
💯✍🏻محمد بن مسلم گوید: این تعویذ را امام صادق (ع) برای شاگردان خویش املاء فرمودند و نیز فرمودند:از گذشتگان به ارث رسیده و باطل کننده سحر است. آن را بر کاغذی نوشته و بر گردن سحر شده آویزان کنند:
⇇✨قَالَ مُوسی ما جِئتُم بِهِ السَّحرُ إِنَّ اللهَ سَیبُطِلُهُ إِنَّ اللهَ لا یُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدینَ وَ یُحِقُّ اللهُ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَو کَرِهَ المُجرِمونَ أَأَنتُم أَشَدُّ خَلقاً أَم السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمکَها فَسَوَّاها فَوَقَعَ الحَقَّ وَ بَطَلَ ما کانوا یَعمَلونَ فَغَلِبوا هُنالِکَ وَانقَلَبوا صاغِرینَ وَ ألقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ قَالوا آمَنَّا بِرَبِّ العالَمینَ.✨⇉
💯تذکر: در برخی از منابع ، توصیه شده که با گلاب، مشک و زعفران نوشته شده و بر گردن آویزند .نیز نوشتن این آیات روی پوست آهو سفارش شده است.
📚گنج هاے معنوی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔻#حافظه(تقـویـت)🔻
💠هفت حبه قند انتخاب کند و:
1⃣ روی اولی بنویسد:«تَعَالَی اللهُ المَلک الحَق» و روز شنبه بخورد
سپس روزهای دیگر هفته به ترتیب روی آنها آیات ذیل را بنویسد و میل کند.👇
2⃣روز یکشنبه:« وَ قُل ربِّ زِدنی عِلماٌ»
3⃣روز دوشنبه:«لا تُحرک بهِ لِسانک»
4⃣روز سه شنبه:«انَّ علَینا جمعُهُ وَ قُرآنهُ»
5⃣روز چهارشنبه:«فَاذا قراناهُ فَاتّبع قرآنهُ»
6⃣روز پنج شنبه:«سَنُقرءک فَلاتنسی»
7⃣روز جمعه:«انَّهُ یَعلَم الجَهر وَ اخفی»
📚 دو هزار دستور العمل مجرب اصلی،
صفحه ۲۳۶
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «امام زمان از ما چی میخواد؟»
👤 حجت الاسلام سید حسین #مؤمنی
🔅 باید یه کاری کنیم که مشمول عنایت خاص حضرت بشیم، حضرت ویژه بهمون نگاه کنه...
#امام_زمان عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آیت الله العظمی بهجت ره و #سفیانی ...
❇️ به نقل از فرزند بزرگوار ایشان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕