eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
11.3هزار دنبال‌کننده
31.6هزار عکس
6.6هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای قـرآن و دعا📕
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پانزدهم🎬: روز جمعه ای دیگر طلوع کرد و فاطمه و روح الله کمی آسوده تر از
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: ترانه خسته از روزی پر از مشغله روی تختش دراز کشید که صدای گوشی اش بلند شد، گوشی را برداشت و با بی حالی نیم خیز شد و تا چشمش به اسم شراره افتاد دکمه وصل تماس را لمس کرد و سپس سرش را روی متکا گذاشت و در حالیکه با موهای شرابی رنگش بازی می کرد گفت: سلام سلام خانم خانم...خوشگل خانما چی شد که یاد ما کردی؟! صدای هراسان شراره توی گوشی پیچید: ترانه به کمکت احتیاج دارم، میشه کمکم کنی؟ شرایطم اضطراری هست.. ترانه که خوب شراره را می شناخت، مثل فنر روی تخت نشست و گفت: چی شده؟ باز روح الله چکار کرده؟ هنوز نتونستی از پس فاطمه بر بیای؟! شراره اوفی کرد و گفت: وشوشه برام خبرای بد میاره..‌حرفهای روح الله و فاطمه داره جگرم را آتیش میزنه، وشوشه خبر آورده که برام نقشه کشیدن، میخوان منو کله پا کنن...اما روح الله اصلا به روی خودش نمیاره که همدست با اون زن دست و پاچلفتیش شده...انگار سحر محبت من کارگر نبوده... ترانه زد زیر خنده و‌گفت: اونا نمی دونن با کی طرف هستن، تورو خود ابلیس هم نمی تونه کله پا کنه..‌..چرا غصه میخوری؟ حالا چه کاری از دست من برمیاد؟! شراره طوری وانمود کرد که گریه می کند و گفت: من نمی دونم چی میشه، با هزار زحمت روح الله را میکشم طرف خودم، منتها پیش اون زنیکه که میره انگار همه چی دود میشه هوا، الانم میخوان با زنش برن تبریز و فردا هم میخوان کارای طلاق منو بکنن، ترانه زورم به سر روح الله نمیرسه، من میخوام فاطمه را از این زندگی محو کنم و به کمک تو و موکلت احتیاج دارم. می خوام به موکلت بگی کمکم کنه... ترانه با تعجب گفت: شراره من که میدونم تو قوی ترین موکل را داری اصلا به نوعی دختر ابلیس محسوب میشی، موکل من در مقابل موکل تو هیچی محسوب نمیشه، برای چی من باید این کار را کنم؟! شراره اوفی کرد و گفت: چرا اینقدر خنگی، روح الله معمم هست درس دین خونده، بالاخره دیر یا زود میفهمه که سحر شده و اگر بخواد بفهمه از طرف کی شده و کی به فاطمه حمله کرده، می خوام نتونم رد یابی بشم، می خوام با موکل تو گیج بشه، وقتی بفهمه و از طریق موکل به تو برسه، تورو نمیشناسه و سوءظنش نسبت به من از بین میره... ترانه خنده ریزی کرد و گفت: عجب زبلی هستی هااا، به اینجاش فکر نکردم، اما متاسفانه نمی تونم به موکلم امر کنم؟! شراره با تعجب گفت: برای چی؟! ترانه اوفی کرد و گفت: آخه طبق قراری که با موکلم کردم من باید باعث جدایی حداقل شش زن از شوهرش بشم که تا حالا فقط دوتاش محقق شده و خودت بهتر میدونی این موکلین اجنه تا به عهدت وفا نکنی، بهت خدمت نمی کنن.. شراره که مستاصل شده بود گفت: چرت نگو...خودت خوب میدونی که راه های دیگه ای هم برای امر کردن به موکل وجود داره...کافیه بدنت نجس باشه...جُنب از حرام بشی..‌سه سوته کارت را انجام میده..‌ ترانه که خوب میدونست حق با شراره هست گفت: ببین الان دم غروب هست حالش نیست، چشم فردا برات ردیفش میکنم، فقط به موکل بگم فاطمه را به سمت خودکشی سوق بده؟! شراره لبخندی شیطانی روی لبش نشست و گفت : آره، موکلت تلاش کنه که خودکشی تقویت بشه تو ذهنش، منم از اینور یه کاری میکنم که کار زودتر و سریع تر پیش بره، باید فاطمه را با پیامام دقمرگ کنم و از همه طرف تحت فشارش قرار بدم... و با این حرف دوطرف خنده بلند و شیطانی سردادند.. 👈 .... واقعی ✍ نویسنده ؛ « ط_حسینی» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
ندای قـرآن و دعا📕
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_شانزدهم🎬: ترانه خسته از روزی پر از مشغله روی تختش دراز کشید که صدای گو
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: ترانه با آتش دانی که در دست داشت و پر از ذغال سرخ و داغ بود وارد اتاق شد، مقداری از ماده ای را که داخل پلاستیک و روی میز کنار تخت بود،روی ذغالها ریخت، صدای ترق تروق همراه با دود غلیظی بلند شد، ترانه آتش دان را دور تا دور اتاق چرخاند و می دانست اگر این بوی مشمئز کننده از پنجره اتاق بیرون برود حتما صدای همسایه ها در می آید، گذشته از بقیه مواد،بوی سوختن مدفوع سگ، از همه بدتر بود. دود به اندازه کافی اتاق را گرفته بود. ترانه پرده اتاق را کشید و آتشدان را روی کمینهٔ پنجره گذاشت، نزدیک تختخواب شد و شروع به درآوردن لباس هایش کرد، او خوب میدانست که موکلین جن سفلی (شیطانی)، از آدم برهنه خوششان می آید و هرچه آدم برهنه تر باشد، قدرت جذب اجنه را بیشتر خواهد داشت. ترانه خود را مانند نوزادی که تازه به دنیا آمده، برهنه کرد و سپس صفحه ای از قرآن را که قبلا جدا کرده بود روی تخت گذاشت و گستاخانه روی آن نشست، چشمانش را بست و شروع به خواندن صلوات شیطانی نمود و وردهایی را که بلد بود و می بایست بخواند، یکی یکی و پشت سر هم می خواند، وردهایی که انسان را از دایره اسلام و خداپرستی بیرون میبرد و در گروه شیطان پرستان جای میداد. ترانه خواند و خواند اما حضوری را حس نمی کرد، عجیب بود او تمام قوانین را به جا آورده بود، هم بدنش طهارت نداشت و هم ساعتی قبل رابطه نامشروع داشت و هم وردها را درست خوانده بود، پس دوباره شروع به فرستادن صلوات شیطانی نمود. با طمأنینه و شمرده شمرده کلمات را ادا می کرد که احساس گرمای شدیدی به او دست داد،آرام آرام چشمهایش را گشود و چشمهایی که رو به زمین خیره بود... درست میدید دو پای پشمی سیاه که چیزی مثل سم حیوانات داشت و کم کم سرش را بالا گرفت...و خیره در نگاه موکل شیطانی اش شد، او با دو چشمی که از سرخی انگار غرق خون بود به ترانه خیره شده بود، نگاه ترانه که با نگاهش برخورد کرد، آن موجود خبیث، خنده ای کریهی کرد و با صدای بم خود که انگار از درون قیفی گشاد به گوش ترانه میرسید گفت: امر بفرمایید،برای چه مرا به حضورطلبیدید؟ ترانه که خوشحال از آمدن این ابلیسک بود گفت: می خواهم به خانه فاطمه و روح الله بروی و تمام تلاشت را بکنی تا فاطمه نابودشود.. ان جن خبیث که در کنار ترانه نشسته بود، به او نزدیک شد و بازوهای لخت و مرمرین ترانه را در آغوش گرفت، بطوریکه سر او با دوشاخ سنگی سیاه و پیچ در پیچ در کنار سر ترانه قرار گرفت و گفت: چشم، این کار را انجام می دهم، یعنی تمام تلاشم را می کنم و شما خودتان بهتر میدانید که کار ما فقط وسوسه و ترساندن هست و آسیب اصلی را باید خود فرد بوجود آورد، پس من کار خودم را انجام میدهم و شما هم تلاش بکنید تا باهم و به زودی به خواسته تان برسید. ترانه که بدنش از تماس بدن موکلش داغ شده بود و این حالت برایش آنچنان خوشایند نبود گفت: باشه، حالا هم زودتر برو به کارت برس... با زدن این حرف موکل شیطانی در یک لحظه محو شد، ترانه که انگار تمام نیرویش بر باد رفته بود در حالیکه بدنش غرق عرق بود، خود را روی تخت انداخت که ناگهان صدای جیغ کودکانهٔ شیدا از داخل اتاقش بلند شد. ترانه به سرعت پیراهنی به تن کرد و خود را به اتاق شیدا رساند، در را باز کرد، شیدا روی تختش نشسته بود و دستهایش را روی گوشهایش گذاشته بود و مانند انسان های دیوانه، بدون دلیل جیغ میکشید. ترانه نزدیک شیدا شد و برای اینکه صدای دخترک را ببرد، او را محکم در آغوش گرفت و گفت: مامان ساکت، الان همسایه ها میان فکر میکنن چی شده... اما دخترک همچنان جیغ میکشید.. ترانه زیر لب فحشی نثار موکلش کرد و گفت: هر وقت اینجا می آید ،بایددد به این بچه هم سری بزند و او را بترساند.. ترانه محکم تر شیدا را در آغوش گرفت، شیدا دست هایش را مشت کرد و به سینه ترانه می کوبید و میگفت: توی بوی بد میدی...تو هم منو میترسونی....من از تو بدم میاد...منو ببر پیش بابا..‌من بابام را می خوام و ترانه که واقعا خسته بود هم از لحاظ روحی و هم جسمی، چون هربار که موکلش را احضار می کرد نیروی زیادی از او گرفته میشد، پس تحمل حرفهای شیدا را نداشت و با سیلی محکمی که به گوش دخترک نواخت و ردش روی گونه های سفید و نازک شیدا ماند، از او خواست تا ساکت شود و شیدا چون میدانست اگر بیشتر ادامه دهد، کتک های بیشتری نوش جان می کند، خود را عقب کشید و همانطور که سعی می کرد سرش را زیر پتو پنهان کند گفت: از اینجا برو بیرون، من از تو بدم میاد..‌ 👈 .... واقعی ✍ نویسنده ؛ « ط_حسینی» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
ندای قـرآن و دعا📕
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفدهم🎬: ترانه با آتش دانی که در دست داشت و پر از ذغال سرخ و داغ بود وا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله تازه سرکار رفته بود، با اینکه قبل از اذان صبح به تبریز رسیده بودند، اما شغلش کلیدی و مهم بود و می بایست حتما سرکار حضور داشته باشد. با رفتن روح الله هزاران فکر به ذهن فاطمه می رسید، حسی می خواست به او بفهماند که روح الله مرد زندگی او نیست و دیر یا زود به سمت شراره می رود و فاطمه می ماند با یک دنیا تنهایی و دربه دری ... فاطمه دوست نداشت به اینگونه افکار بپردازد و برای خلاصی از این افکار بهترین راه، خواندن دو رکعت نماز وهدیه به روح یکی از ائمه یا پیامبران بود. پس به سمت سرویس ها رفت تا وضو بگیرد، وارد سرویس شد، حس گرمایی ناخوشایند تمام وجودش را گرفت. دست به شیر سرد آب برد تابازش کند اما انگار شیرآب قفل شده بود، هر چه تلاش کرد نتوانست دستگیره شیر آب را بچرخاند، پس دستش را به سمت شیر داغ برد که ناگهان چراغ دستشویی شروع به روشن و خاموش شدن کرد.. فاطمه که خیلی ترسیده بود، هراسان از سرویس ها بیرون آمد، بدون انکه بتواند وضو بگیرد. پس به سمت آشپزخانه رفت و می خواست توی ظرفشویی وضو بگیرد، زیر لب بسم اللهی گفت و شیر آب را باز کرد، آب جاری شد و فاطمه وضو گرفت. همانطور که آب وضو از سرو صورتش میچکید داخل اتاق شد، به سمت کمد لباس کنار تختخواب رفت، درکمد را باز کرد و سجاده را به دست گرفت، دست برد چادر نمازش را از روی چوب داخل کمد لباس بردارد، اما هر چه می کرد چادر بیرون نمی آمد، انگار به جایی گیر کرده بود،فاطمه سرش را داخل کمد لباس برد تا علت بیرون نیامدن چادر را بفهمد که ناگهان سرش به شدت به دیواره کمد خورد، انگار کسی واقعا سر او را فشار میداد.. فاطمه به سختی سرش را بیرون آورد، پشت سرش را نگاه کرد اما کسی نبود، دستی به گونه اش کشید و زیر لب گفت: انگار خیالاتی شدم، روح الله که رفته سرکار و بچه ها هم که خوابن، آخه خسته بودن، پس هیچ کس نیست که سر منو هل بده، حتما فشارم افتاده و دوباره خواست چادرش را بیرون بکشد که صدای آهنگ پیام گوشی اش بلند شد.. فاطمه می خواست بی خیال دیدن پیام شود و اول دورکعت نمازی را که قصد کرده بود بخواند، اما انگار کسی کنار گوشش وزوز میکرد که گوشی را بردارد. فاطمه، چادر را رها کرد و همانطور سجاده را در بغل داشت به سمت گوشی رفت... صفحه اش را روشن کرد و با کمال تعجب اسم شراره روی صفحه نقش بسته بود...بله چند عکس به همراه چند پیام در صفحه مجازی برای فاطمه چشمک میزد. فاطمه روی تخت نشست و سریع پیام ها را باز کرد...دو تا اسکرین شات..عکس ها را بزرگ کرد...باورش نمیشد...پیام های عاشقانه روح الله به شراره و شراره به روح الله... و بعد چند پیام از شراره: دیروز بال بال زدن روح الله را کنارم دیدم، منو روی بغل تا اورژانس برد، انگار میترسید تنها عشقش را از دست بدهد... فاطمه هر چه بیشتر به صفحه شراره نگاه میکرد، ضربان قلبش شدیدتر می شد باران اشک دوباره به جوشش افتاده بود و انگار طغیان کرده بود، آنقدر گریه اش زیاد بود که دیگر صفحه موبایل را نمیدید و صفحه تار و کدر شده بود‌ و صدایی در مغزش اکو میشد...زودتر خودت را از این زندگی لعنتی راحت کن...خودت را بکش و بگذار روح الله از عذاب وجدان بمیرد...تنها راه همین است...زندگی تو دیگر به پایان رسیده، روح الله عشقی به تو ندارد و از طرفی خانواده ات با دیده تحقیر به تو نگاه می کنند، پس بهترین زندگی برای تو ، زندگی ابدی است، خودت را راحت کن فاطمه زیر لب زمزمه کرد: درسته! این زندگی دیگه هیچ لذتی برای من نداره، باید تمومش کنم و با زدن این حرف از جا بلندشدگوشی را روی تخت انداخت و سجاده هم از روی زانوهایش به زمین پرت شد.. فاطمه فراموش کرده بود که سالها در حوزه زیر گوش آنان خوانده اند که بزرگترین نعمت برای هر بنده، «حیات» است و بزرگترین گناه که غیر قابل بخشش است«خودکشی»ست.. فاطمه به سرعت خود را به آشپزخانه و قفسه داروها رساند، خشاب داروهای اعصاب را که روزگاری قبل دکتر برای رفع ناراحتی های روحی فاطمه به او داده بود، در دست جای میداد...یک خشاب..دوتا..سه تا، فک میکنم بس است، اما نیرویی از او می خواست که بیش از آن را بردارد، چهارمی و پنجمی..‌ همه را در مشت جای داد.. فاطمه پارچ شیشه ای روی کابینت هم پر از آب کرد و در دست گرفت، قرص ها را به سینه چسپانید و راهی اتاق شد. 👈 .... واقعی ✍ نویسنده ؛ « ط_حسینی» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
💠 و 💠 چنانچه کسی از شما رنجیده خاطر گشته و قصد دارید او دوباره باز گردد. 1-شربتی تهیه کرده و 2-در آن گلاب و آب لیمو بریزید 3-روز پنج شنبه 4-در وقت نماز عصر 5-رو به قبله نشسته چشم ها را ببندید 6-و 1400 مرتبه ذکر (یا وَدُودُ) را بگویید سپس بر پیاله دمیده 7-و خود بنوشد یا به کسی که طالب آن شخص است بدهد تا بخورد و چنانچه در بین ذکر مطلوب آمد ذکر را تعطیل نکند این عمل را در سه یا هفت روز تکرار کند مجرب است. 📚کنز الحسینی صفحه 30 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃ختـــــــــم سوره مبارکہ تکویر🍃 1⃣🌸✨هرکس این سوره را صد مرتبه بخواند و از خداوند بخواهد البته روا شود✨ 2⃣🌸✨اگراین سوره را بر مقداری گلاب پاک بخواند و قدری از آن را در چشم کند روشنائی چشم پیدا کند و درد چشم را برطرف کند✨ 📚حاشیه تفسیر زواره باب ختومات ص8 ✨اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌@zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
اگر کسی و نمی تواند قرض خود را پرداخت کند 40 روز متوالی که شروع آن پنجشنبه باشد در هر روز 96 مرتبه اسم « » را بخواند 📚 مخازن ۴۹۵/۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍🏼 اگر این ایہ را بر قطعه نانے نوشتہ و به زن سرڪش دهند تا بخورد ان شاءالله تعالۍ ان زن مطیع و فرمانبردار گردد 🍃ایہ ۱۴۲ سوره انعام🍃 📚منبع: 📋عشق و محبت ،ص۹۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
شب جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانید و هدیه کنید به علیه السلام که این عمل در صفا و جلاء دادن قلب اثر بسیار زیادی دارد. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌳🌼🌳 🍃 🌿به عدد سن هر دختری دوازده عدد خرما تهیه شود و در سینی چیده شود و سوره فتح و یس را بر روی آن بخواند و شب جمعه خیرات نماید بخت او سریع گشاده میشود. منبع ویکی فقه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
در شام چه رخ خواهد داد؟.mp3
15.47M
🎙️ ✍در شام چه رخ می‌دهد؟ ⭕ تطبیقی در کار نیست ⭕ 🔖سیر حوادث در دوازده مرحله * حضور آرماگدون بعد از نبرد هسته‌ای * پیدایش گروه شورش‌گر از نژاد ترک * لشکر کشی رومی‌ها به تل‌آویو * هیچ جا مهم نیست جز کوفه! * همدستی برخی از شیعیان با سفیانی * نماز جمعه امام زمان ارواحنافداه در وسط درگیری‌های کوفه 📌برگرفته از جلسات «به وقت شام ،قبیله سلمان» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
14 Be Vaghte Shaam (1403-09-25)Shahre Moghadas Ghom.mp3
23.21M
🔈 🔰 فصل سوم؛ قبیله سلمان، جلسه چهارده * دخالت ممنوع! ؛ فرمان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در مورد آتش آذربایجان [2:30] ⚜ تعیین وقت ممنوع، اما چشم به علامت‌ها بدوزید؛ حکمت انتظار در کلام اهل‌بیت (علیهم‌السلام) [4:51] 1⃣ رمضانِ موعود؛ وقتی آسمان راز ظهور را فریاد می‌زند [9:55] 2⃣ خروجِ سفیانی؛ بوی ظهور از فتنه‌ها برمی‌خیزد [11:29] 3⃣ شرق در خیزش، شام در فتنه؛ خراسانی می‌آید [12:12] 4⃣ قتلِ نفس زکیه؛ قربانی مظلوم در طلیعه ظهور [12:25] 5⃣ زمینِ خشمگین و سفیانی مغلوب؛ خسف بیداء [12:36] * مرگ سفید و سرخ؛ کابوسی که جهان را دربرمی‌گیرد [13:03] * مترقّب باش تا قلبت زنده بماند؛ تفاوت عجله و امید در روایات [20:38] * چشم‌به‌راهی بی‌تاب؛ روایتِ بی‌قراری آیت الله بهجت [22:28] ✅ آرزوی ظهور؛ ابزار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) برای تربیت نسل‌های مقاوم شیعه [32:39] * اگر فردا ظهور باشد، من کجای داستانم؟ جمله‌ای که اعتیاد ۳۰ ساله را شکست [46:08] * ؛ شوقی که دل‌ها را به فتح پیوند می‌زند [52:25] ⏰ مدت زمان: ۵۵:۴۸ 📆 ۱۴۰۳/۰۹/۲۵ 📲 مشاهده و دریافت مجموع جلسات : 👇 https://taalei-edu.ir/workshop/480/a @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌نشر بدهید تا برسد دست مسعود خاااان 🤲اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج 🤲 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مقایسه رفتار شهید رئیسی و مسعود پزشکیان پس از دریافت هدیه حتما حتما حتما مشاهده بفرمایید @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴گفتن استقبال از رئیس جمهور در سفرهای استانی لغو شده! پرسیدیم چرا؟! 🔹گفتند: آقای پزشکیان با توجه با آموزه‌های نهج‌البلاغه، این کار را منافی کرامت مردم می‌دونه!آقای نهج‌البلاغه خوان! حفظ کرامت این جوان لازم نبود؟! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌هر چه داری از پَرِ قنداق داری 😡آقای پزشکیان مگه با نوکرت طرفی که اینطوری رفتار می‌کنی⁉️ 😔 آقای پزشکیان مگه از کسی طلبی داری اینطوری رفتار می‌کنین⁉️ اون از وضعیت مملکت داریت که دلار رو ۷۵ هزار تومان کردی ، اینم از وضعیت ادبت و نوع برخوردت با مردم😳 ✍ البته هر چه می کشیم از بی بصیرتی اقلیت چند میلیونی که به عشق اصلاحات رأی دادند و چند میلیون فریب خورده دیگه هست جمعاً شانزده میلیون 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 🔰🔰دکتر سهیلا سامی جراح نخبه مغزواعصاب.. 💢با حدود ۱۰۰۰ جراحی موفق در آلمان دستیار ۳۵۰۰ جراحی ـ مسلط به ۴ زبان.. 🔷بعد از سال‌ها حضور در آلمان با جایگاه ویژه و بعنوان جراح فوق‌تخصص به برگشت تا به کشورش خدمت کنه ⛔️البته نه لباس تن نما پوشیده و نه عِلم برای زن زندگی آزادی مهمه که بشناسنش @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
29.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ خانم که دیروز با اشاره رهبر عزیز انقلاب ایشون رو هدیه گرفتن ، امشب در پخش زنده شبکه ۲ چفیه ای که براشون خیلی عزیز بود و سالها منتظرش بودن رو به یک همسر 🌹 شهید حزب‌الله 🌹 هدیه دادند 👌 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
کارگاه تفکر ۳۱.mp3
14.33M
۳۱ آنچه در پادکست سی و یکم می‌شنوید : 1.دلیل سقوط، باخت و عقب افتادگی انسان چیست؟ 2.سلطنت و احاطه چگونه در نفس ایجاد میشود؟ 3.معنای حقیقی نام قادر خداوند چیست؟ منبع پادکست : جلسه ۱۳ از کارگاه تفکر @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارباب شب جمعه است آنقدر از دوری ات گریه میکنم کـــه بـــگـــویـــنـــد عاقبت نوکرت ز اشک خود سـفـر کـربـلا گـرفـت😔 🙏اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ 🙏وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ 🙏وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ 🙏دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ. 🙏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 💚 صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💚 اللهم ارزقنا کربلا🤲 شبتون_کربلایی🕌✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی_آنلاین_نماهنگ_مجنون_جواد_مقدم.mp3
5.4M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃پای غمت گیرم حسین 🍃نوشته‌ی کتاب تقدیرم حسین 🎙 🌷 🌙 🌷 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Farahmand.Komeil.mp3
30.74M
🌺 مخصوص شب های جمعه☝️☝️ 🎙 👈 متن دعای کمیل👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/51 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/192 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/51 و دعای پر فیض شب جمعه 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/198 برای دستیابی به پست مورد نظر روی لینک کلیک کنید 🌺😍👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شبهه: 🔻 میگن بعضی مسئولین ما منافق هستند، پس چرا باهاشون برخورد نمی‌کنند⁉️ 🔻ما باید این وسط چیکار کنیم⁉️ ⬅️ درس عبرتی از تاریخ صدر اسلام..‌. ☆ــــــــــــــــــــ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨🚨سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد در پیامی خطاب به مردم ایران خواستار شورش آنها شد: ⚠️این فرصت را از دست ندهید. همین الان اقدام کن قوم اسرائیل در کنار شما ایستاده اند. ⛔️با پزشکیان همچین چیزی اتفاق میفته عجله نکن جناب سفیر @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕