این #پست هر شب تکرار میشود
یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
...:
🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻
( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀
💚دائم سوره قلهو اللهاحد را بخوانید
و ثوابش را هدیه کنید به #امام_زمان
💔این کار عمر شما را با برکت میکند
و
💔 مورد توجه خاص حضرت
قرار میگیرید•
#آیتالله_بهجت رحمه الله علیه⚘
❤️✨هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
🌺سلامتی #امام_زمان عج و تعجیل در ظهورش #صلوات🌺
🌹 #طرح_روزانه_انس_با_قرآن🌹
👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان
#صفحه_188 سوره مبارکه
#توبه
#سوره_9
#جزء_10
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
188-tobe-ar-parhizgar.mp3
1.02M
#ترتیل #صفحه_188 سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
قاری: #پرهیزکار
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#متن_ترجمه #صفحه_188 سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
188-tobe-fa-ansarian.mp3
4.12M
#صوت_ترجمه #صفحه_188
سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#متن_تفسیر #صفحه_188 سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
188-tobe-ta-1.mp3
3.07M
#صوت_تفسیر #صفحه_188 سوره مبارکه #توبه
بخش اول
#سوره_9
#جزء_10
مفسر: استاد قرائتی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
188-tobe-ta-2.mp3
3.52M
#صوت_تفسیر #صفحه_188 سوره مبارکه #توبه
بخش دوم
#سوره_9
#جزء_10
مفسر: استاد قرائتی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@NedayQran
❣﷽❣
🌺 #به_رسم_هر_روز_صبح 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
🌺 #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج🌺
✨"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"✨
🌺 #دعای_عصر_غیبت_امام_زمان_عج🌺
✨ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى✨
❤️ #السلام_علیــک_یا_امـام_الـرئـــوف ❤️
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🌺
✨« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)✨
#دعـــاے_پــر_فیــۻ_قـــرآن
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن
و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن
خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن💎
🌹🕊🌹🕊🌹
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
برای دریافت دعا و زیارتهای مورد نظر روی لینک بزنید
#زیارت_ناحیه_مقدسه 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92476
#زیارٺ_عاشـورا 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92477
#حدیث #کساء👇
https://eitaa.com/NedayQran/92478
#دعــاے_عهـــد👇
https://eitaa.com/NedayQran/92479
#دعای_ششم #صحیفه #سجادیه👇
https://eitaa.com/NedayQran/92479
#زیارت #جامعه_کبیره👇
https://eitaa.com/NedayQran/92481
#دعای_عدیله👇
https://eitaa.com/NedayQran/92482
#جوشن_صغیر👇
https://eitaa.com/NedayQran/92483
#دعای_یستشیر👇
https://eitaa.com/NedayQran/96596
#امام_زمان عج
💚#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعای هر روز ماه صفر .mp3
429.7K
🤲 #دعای_هر_روز_ماه_صفر
بدان كه ماه صفر معروف به نحوست است و براى رفع نحوست هيچ چيز بهتر از صدقه دادن و ادعيه و استعاذات وارده نيست اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه در هر روز 🔟 ده مرتبه این دعا را بخواند
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
اى سخت نیرو، و سخت کیفر، اى عزیز، اى عزیز، اى عزیز، همه آفریدگانت در برابر عظمت خوار گشته، مرا از شهر آفریدگانت کفایت کن، اى نیکوکار، اى زیباکار، اى نعمت بخش، اى افزون کن، اى که معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، من از ستمکارانم، پس دعایش را مستجاب کردیم، و او را [اشاره به رهایى حضرت یونس از دل ماهى] از اندوه نجات دادیم، و این چنین مؤمنان را نجات مى دهیم، درود خدا بر محمّد و خاندان پاک و پاکیزه اش
📚 مفاتیح الجنان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❤️ حسین جانم
پا میشوم بہ حرمت نامت تمام قد
خم میکنم براے تو با احترام،قد
هرگز مقابلِ احدے خم نمیشوم
تا خم کنم براے تو در هر سلام،قد
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم✋🌸
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو میتراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت میشوی!
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#امام_زمان عج
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#رهبرانهـ🌹🍃
به اَخمت
خستـگے دَر مےرود..
لبخنــد لازم نیسـتـــ...✋
کنارِ
سیــنےِ چاےِ #تـــو
اصلا قنـــد لازمـ نیستــ😊
#فداےاخمتـونبشم❤️🍃
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ریحانه🌸
| درعشـق،تواقتـدابہزهـراڪردۍ
| صدپنجـرهنور،برجهـانبازڪردۍ✨
| آرامـشورستگــارۍعالمرا
| درخیمـہچـادࢪٺمهیـاڪردۍ😌❤️
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دلواپسیم_آقا...😔💔
امسال حتی در خیابان روضه می خوانیم
ما قشر نوکر، پای این ارباب می مانیم
این حرف یک احساس نه، یک اعتقاد است:
بی #اربعین ما زندگی را مرگ می دانیم
#8_روز تا #اربعین🏴
#اللهم_ارزقنا_زیارٺ_اربعین💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی_آنلاین_عراقی_مجنونتم_من_از_ایران_محمدیان.mp3
2.82M
🔳 #استودیویی ویژه #اربعین
🌴عراقی مجنونتم من از ایران
🌴کی میشه یعنی حسین جان
🎙 #حسین_محمدیان
👌بسیار دلنشین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ذکرروز👆
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نمازرابخواندخدااورا
دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد
[۴رڪعت ودرهررڪعت
حمد،توحید،آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_هفدهم 🎬: جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهر
#دست_تقدیر۲
#قسمت_هجدهم🎬:
صدای دستپاچه صادق در گوشی پیچید: رضاجان باید یه کاری برام انجام بدی
رضا که هنوز باورش نمیشد صادق پشت خط هست گفت: سلام آقا صادق، کجایین شما؟! ما همه نگرانتون بودیم.
با شنیدن نام صادق، ولوله ای در خانه افتاد و رقیه زودتر از رؤیا خودش را به رضا رساند و اقدس همانطور که خیره به رضا بود جلوتر آمد و رقیه گوشی را قاپید و گفت: کجایی مادر؟! دلمون هزار راه رفت، من یکی که داشتم قالب تهی می کردم، صادق اگر تو طوریت بشه به خدا من میمیرم، دیگه طاقت یه داغ دیگه ندارم، آخه..آخه تو یادگار محیای منی..
صادق با لحنی آرام و مهربانی گفت: قربونت بشم مامان رقیه، من حالم خوب خوب هست، یه اتفاق افتاد چند ساعتی ارتباطم با همکارا قطع شد، حالا بزار یه خبر خوب بهتون بدم تا مامان جون گلم بعد از این استرس زیاد، خوشحال بشه،البته هنوز مطمئن نیستم اول باید با بابام حرف بزنم تا یه چیزایی را تایید کنه و بعد...
رقیه وسط حرف صادق پرید و گفت: بگو مامان قربونت بشه، بگو تا ببینم چی میگی...صادق نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: فکر کنم که دکتر کیسان محرابی واقعا برادر من هست اما اون میگفت اسم پدرش یه چیزی دیگه است اون گفت ابو...ابومعروف... آره یه همچی اسمی بود
رقیه با شنیدن اسم ابومعروف دستهایش شروع به لرزیدن کرد و یکدفعه روی مبل پشت سرش ولو شد و زیر لب گفت: خدا از ابو معروف نگذره...پس خودشه...اون پسر محیای منه...اون داداش تو هست و بعد همانطور که اشک هاش جاری شده بود و انگار میترسید سوال مهم تری بپرسد که جوابش دلش را به درد بیاره، با لحنی آهسته و با لکنت گفت: کیسان...کیسان از مادرش چ..چ..چی می گفت؟!
صادق که حال اونم دست کمی از مامان رقیه نداشت گفت: تا جایی متوجه شدم مادرم زنده است، اما انگار الان ایران نیست و بعد با لحنی قاطع گفت: اما مامان رقیه، خیالت راحت باشه من مادرم را پیدا می کنم و میارم پیشت ...
رقیه هق هقش بلند شد که صادق گفت: حالا که خبر سلامتی دخترتون را شنیدین گوشی را بدین آقا رضا..
رقیه بدون حرفی گوشی را داد به رضا و صادق گفت: ببین رضاجان! یادته چند وقت پیش با هم یه برنامه ها ریختیم و قرار شد یه چیزایی را امتحان کنیم؟!
رضا که متوجه منظور صادق شده بود گفت: آره...آره...الان چکار کنم؟
صادق گوشی را توی دستش محکم گرفت و همانطور که به صاحب سؤییت که فرشته نجاتش شده بود نگاه می کرد گفت: اون میکروفن و ردیابی که با فن اوری خودت ساخته بودیم را به ماشین کیسان چسپوندم، البته قبلش فعالش کردم.
الان میری پشت سیستم، با دقت سیگنالهاش را دنبال می کنی، آقا مهدی هم درجریان میگذاری، باید تا قبل هفتاد و دو ساعت کیسان را پیدا کنیم، ما می تونیم از طریق کیسان به جای مادرم محیا برسیم و از اون گذشته، نقشه های خوبی برای موساد دارم.
رضا با تعجب گفت: موساد!!
صادق سرش را تکان داد و گفت: فقط کاری را گفتم انجام بده، من با اولین پرواز میام مشهد..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_هجدهم🎬: صدای دستپاچه صادق در گوشی پیچید: رضاجان باید یه کاری برام انجام بدی رضا
#دست_تقدیر۲
#قسمت_نوزدهم🎬:
محیا برای چندمین بار داخل اتاق دبورا شد، نگاهی به دستگاه کنار او که علائم حیاتی این دختر بچه را نشان می داد کرد، صورت سرخ دبورا نشان از تب بالایش داشت.
محیا جلو رفت و تب سنج الکتریکی را روی پیشانی دبورا گذاشت و سری تکان داد و زیر لب گفت: تبش خیلی بالاست و پس به طرف دکمهٔ قرمز رنگی که حکم ارتباط او با جهان بیرون را داشت رفت و دستش را روی زنگ گذاشت.
در کمتر از دقیقه، مردی قد بلند با لباس های آبی یکبار مصرف که همه استریزه شده بود، در اصلی را باز کرد و داخل شد و مستقیم به سمت یکی از سه اتاق ساختمان که اتاق دبورا بود رفت، وارد اتاق شد و رو به محیا گفت: چی شده خانم ریچل؟! برای چی زنگ را فشار دادین؟!
محیا اشاره ای به دخترکی که بیش از چهار سال از عمرش نمی گذشت کرد و گفت: این بچه به دارویFG نیاز دارد اگر به موقع این دارو را نرسانید این یکی هم از دست خواهد رفت.
مرد با تعجب نگاهی به محیا کرد و گفت: چی میگین خانم دکتر؟! مگه خودتون این دارو را برای دبورا و همزادانش قدغن نکردین حالا چی شده خودتون...
محیا وسط حرف ان مرد دوید و گفت: الان تشخیصم اینه که باید این دارو را به این دختر تزریق کرد...
مرد خیره در چشمان محیا شد و گفت: راستش را بگین! آیا قصد شما از تزریق این دارو به دبورا، کشتن این بینوا نیست؟! فراموش نکنید دبورا اگر بخواهد مادری داشته باشد، غیر از شما کسی لیاقت مادری او را ندارد، حالا چطور در حق فرزند خودتون این حماقت را انجام میدین؟!
محیا با لحنی محکم و قاطع گفت: دارید اشتباه می کنید آقای ساموئل درسته که دبورا و چند خواهر و برادرش طی فرایند طبیعی پا به این دنیا نگذاشتند، اما از نظر من انسان زنده اند و هر انسان مستحق احترام هست و هیچ کس نمی تواند انسان دیگری را از نعمت زندگی محروم کند گرچه ان انسان دبورا باشد که پدر و مادری در این دنیا ندارد و با فرآیند آزمایشگاهی بوجود آمده، الان به عنوان یک پزشک ژنتیک و یک محقق و کسی که در فرایند شکل گیری دبورا و دیگر همزادانش نقش اساسی داشت، توصیه می کنم که سریع داروی FG را بدستم برسانید وگرنه این یکی هم مثل اون چند کودکی که تا یکسالگی زنده ماندند، از دنیا خواهد رفت.
ساموئل سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: چطور توقع داری من حرف تو را باور کنم؟! تویی که حاضر نشدی پیوند کبد که نجات بخش زندگی دبورا بود را انجام بدی...
محیا صدایش را بالا برد و گفت: اون هم علت خودش را داشت،بارها و بارها اذعان کردم من راضی نیستم جان کودکی دیگر را که چشم و چراغ خانواده اش هست بگیرم برای اینکه به کودک خودساخته شما جان ببخشم
حالا هم اگر به زنده ماندن دبورا علاقه داری دارویی را که گفتم به من برسان..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_نوزدهم🎬: محیا برای چندمین بار داخل اتاق دبورا شد، نگاهی به دستگاه کنار او که علا
#دست_تقدیر۲
#قسمت_بیستم🎬:
ساموئل نگاه خیره اش را به چشمان پر از راز و رمز محیا دوخت و گفت: خانم میچل من برعکس اینکه به همسرت ابو معروف اعتماد کامل داشتم، به پسرش معروف و تو هیچ اعتمادی ندارم، شما هنوز نفهمیده اید که زندگیتان باید وقف خدمت به قوم برگزیده باشد، حیف از ابو معروف که خیلی راحت در دام مسلمانها افتاد و او را کشتند.
محیا آه کوتاهی کشید و سعی کرد مثل همیشه مهر سکوت بر لب زند، او خوب می دانست که بر لبهٔ تیغ قرار دارد و کوچکترین حرفی که باعث شک این آدمخواران شود به قیمت جان خود و پسر عزیزش تمام می شود، پسری که نمی دانست اینک به ترفند این جانیان در کجا به سر میبرد، این روباهان مکار، کیسان را به بهانه ای از انگلیس بیرون کشیده بودند و در دامی که خود پهن کرده بودند گرفتار نمودند.
ساموئل که سکوت محیا خسته اش کرده بود قدمی به عقب گذاشت و در همین هنگام صدای بوق هشدار دستگاهی که علائم حیاتی دبورا را کنترل می کرد بلند شد.
محیا نگاهی سرد به دبورا کرد و گفت: این یکی هم مُرد.
ساموئل با دو دست روی چشمهایش را گرفت و فریاد زد جواب آنها را چه بدهم و با خشم محیا را نگاه کرد و گفت: باشد حالا که برای بقیه دل می سوزانی وخلاف خواسته ما قدم برمی داری کاری می کنم که روزی هزار بار بمیری و زنده شوی..
تو باید یاد بگیری که به قوم برگزیده خدمت کنی و اگر نکنی جان خودت و آن پسر یکی یکدانه ات به باد خواهد رفت، اصلا از نزدیکان ابومعروف باشید، مهم این است الان ابومعروفی نیست که شفیعتان شود، چنان می کنم که در افسانه ها بنویسند و با اشاره به محیا فریاد زد: برو وسایلت را جمع کن، تو را به جایی منتقل می کنم که در شبانه روز حتی وقت خوابیدن هم نداشته باشی، برو خانم دکتر...دکتر برگزیده بهترین دانشگاه مجارستان....
محیا تنش از این تهدید ساموئل لرزید او خوب می دانست که ساموئل از او کینه به دل گرفته و حتما حرفهای تهدیدآمیزش را عملی می کند، اما نمی دانست او را به کجا منتقل خواهند کرد..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝