eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.9هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 ✍در بحار از حضرت‌امیرالمؤمنین(ع) منقول است ڪه حضرت‌رسول(ع) فرمودند: هر ڪه بخواهد دریابد فضیلت روز جمعه را پس بجا بیاورد. 💫پیش از ظهر چهاررڪعت نماز که قرائت ڪند 💫 در هر رڪعت یڪ مرتبه سوره(حمد) و پانزده مرتبه سوره (قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدُ) 💫 پس چون از نماز فارغ شود استغفار نماید.هفتاد مرتبه (أسْتَغْغِرُ اللّهَ رَبَّی وَ أتُوبُ إلَیهِ) و بعد پنجاه‌مرتبه (لاحَوْلَ وَ لا قُوهِ إلاّ بِاللّهُ) و پنجاه مرتبه بگوید (لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ) و پنجاه مرتبه بگوید (صَلّی اللّهُ عَلی النِّبیِّ الاُمِّیِّ و‌آلِهِ) 💯✍پس چون این عمل را بجا آورد از جاے خود برنمی‌خیزد تا خداوند او را از آتش دوزخ آزاد فرماید و نمازش را می‌آمرزد و می‌نویسد حق‌تعالی از براے او به هر حرفی ڪه بیرون آمده از دهان او (یعنی در این نماز شریف و اعمال) ثواب یڪ حج و یڪ عمره و بنا می‌ڪند از براے او به عدد هر حرفی یڪ شهرے در بهشت و عطا می‌فرماید به او ثواب هر ڪسی را ڪه نماز ڪرده باشد در مسجدهاے جامع شهرها با پیغمبران وبرآورده شدن تمام حاجات شرعیہ ✍🏻هرگاه ڪسے بعد از نمازِ روز جمعه آیه ۲۶ سوره اعراف را بنویسد و در منزل یا مغازه خود آویزان کند ، روزیش زیاد گردد✨ 📚 اسرار المقاصد ۱۰۱ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۶۵ دلم آشوب شد.با دقت نگاهش کردم.او همچنان به همون نقطه خیره بود!
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۶۶ _ اینا بسه یا بازم بگم؟ معلوم شد که او در این مدت خیلی چیزها از من میدونسته و من فکر و ذکرش رو به هم ریخته بودم.برای یک لحظه به خودم گفتم مرگ یک بار شیونم یک بار!! در هرصورت حاج مهدوی هیچ وقت عشق منو نمی پذیرفت و من باید دل از او و وصالش میکندم. پس چراسکوت؟!!! 🍃🌹🍃 صدام میلرزید.گفتم:_طاقت شنیدنش رو دارید؟؟ قول میدید منو از مسجد بیرونم نکنید؟ او گوشه ی خیابون توقف کرد و در حالیکه سرش رو به علامت مثبت تکون میداد با لحن مهربون و ارامش بخشی گفت:_ میشنوم..خدا توفیق امانت داری بهمون بده ان شالله. حالا لرزش دست وپام هم به لرزش صدام افزوده شد.دندونهام موقع حرف زدن محکم به هم میخورد.گفتم: _من….برای دل خودم شما رو تعقیب میکردم.اوّلها دم اون میدون مینشستم تا یاد آقاجونم که خیلی ساله به خوابم نیومده بیفتم.چون من و آقام با هم تو اون مسجد نماز میخوندیم.شما چیزی از من نمیدونید..فقط همینو بگم که من مدتهاست نه مادر دارم نه پدر!! شما به افرادی مثل من میگید بی ریشه!! هیچ وقت هم به امثال من نگاه نمیکنید!! ولی منم یه روزی مثل خانوم بخشی بودم.تو خط بودم.. . از خودم خسته بودم.از کارهام، ازگناهام..یه شب دم مسجد داشتم گریه میکردم.روم نمیشد بیام داخل..دلایلش بماند..ولی شما خیلی مهربون و محترمانه دعوتم کردی داخل و منو با نهایت احترامات سپردید دست خانوم بخشی!! از اون شب نمیتونستم نسبت بهتون بی تفاوت باشم. شما تنها کسی بودید که بی منت و بی هدف منو مورد محبت و لطفتون قرار دادید. شما در من احساسی به وجود آوردید که تا روز قبلش تجربه نکرده بودم.دلم میخواست ..دلم میخواست حتی شده از دور نگاتون کنم.حد خودم رو میدونستم. میدونستم شما به یکی مثل من نگاه هم نمیندازی.ولی ..ولی من که میتونستم!!شما به من نیازی نداشتی ولی من محتاج شما بودم..این نیاز حتی با از دور تماشا کردنتون. …. زدم زیر گریه.. 🍃🌹🍃 او درحالیکه اسم خدارو صدا میکرد سرش رو روی فرمون گذاشت. وای چه شبی بود امشب! مثل روز محشر وقت پرده دری بود. وقت بی آبرو شدن! ! امشب تقدیر با من سر جنگ  داشت!!همه چیز برعلیه من بود.امشب شب مکافات بود.باید مکافات همه ی کارهامو پس می دادم. باید پیش بنده ی خوب خدا تحقیرو کنار زده میشدم. هر ضربه ای که او به فرمون میکوبید با خودش حرفها داشت… به سختی ادامه دادم: _حاج آقا من خیلی بنده ی روسیاهی هستم.میدونم الان دارید به چی فکر میکنید.هر فکری کنید راجب من حق دارید ولی بخدا منم آدمم!! بنده ی خوبی نبودم واسه خدا ولی از بنده های خوبش هم خیری ندیدم!! وگرنه الان این حال وروزم نبود!خدا منو رهام کرده..دیگه کاری به کارم نداره..ازم بریده..ولی . دلم میخواد آقای خدابیامرزم ازم راضی باشه. اخه آقام خیلی مومن بود.همه تو اون محل میشناختنش. .. 🍃🌹🍃 حاج مهدوی سرش رو از روی فرمون برداشت با دستانش گوشه ی چشمهاش رو پاک کرد و دوباره ماشینش رو روشن کرد.منتظر بودم چیزی بگه ولی هیچ حرفی نمیزد!! این رفتارش بیشتر از هرعملی تحقیرم میکردو آزارم میداد. کاش عکس العملی نشون میداد. ولی فقط سکوت بود و سکوت..!! چندبار تلفنش زنگ خورد ولی در حد جواب دادن به اون هم اجازه نداد صداش رو بشنوم! کاش میشد یک جوری از این جو سنگین فرار کرد.کاش میشد غیب میشدم و میرفتم! اصلا کاش همه ی اینها خواب بود! ولی واقعیت این بود که من اعتراف به احساسم کرده بودم و او چنین واکنش بی رحمانه ای از خودش بروز داد.به پیروزی که رسیدیم با لحنی سرد پرسید: _آدرس؟ همین! در همین حد!! بغضم رو فرو خوردم.وگفتم پیاده میشم.دوباره تکرار کرد:_آدرس؟!؟ من لجباز بودم.گفتم:_اینجا پیاده میشم.! با همون لحن پرسید:_وسط این خیابون خونتونه؟ صورتم رو به سمت پنجره چرخوندم و دندونهامو بهم میساییدم.مگه من نمیخواستم از این ماشین و از نگاه های او فرار کنم پس معطل چی بودم؟ گفتم:_داخل اون خیابون دست راست. او طبق آدرس رفت و کنار خونه م توقف کرد. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۶۶ _ اینا بسه یا بازم بگم؟ معلوم شد که او در این مدت خیلی چیزها ا
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۶۷ از ماشین پیاده شدم. کنار پنجره اش ایستادم و سرم رو پایین انداختم. پنجره ش رو پایین کشید ولی نگاهم نکرد.گفتم: _امشب طولانی ترین شب زندگی م رو میگذرونم همینطور سخت ترینشو!!خدا آبروم رو پیش بنده ش برد نمیدونم شما آبرومو نگه میداری یا نه. او آب دهانش رو قورت داد و در حالیکه به مقابلش نگاه میکرد گفت: _خدا هیچ وقت آبروی هیچ بنده ای رو نمیبره! این ماییم که آبروی خودمونو میبریم! شبتون بخیر. خواست شیشه رو بالا بکشه که با دستم مانع شدم و التماس کردم: _شما چی؟ قول میدم از فردا پامو تو مسجد نزارم.فقط میشه این چیرها بین من وشما وخدا باقی بمونه؟؟ میشه آبروی من گنهکار رو پیش کسی، مخصوصا خانوم بخشی نبرید؟؟ به چشمام خیره شد.گفت: _من امشب چیزی نشنیدم!!این تنها کمکیه که میتونم بهتون بکنم! مسجد خونه ی خداست.هیچ کس حق نداره پای کسی رو از خونه ی خدا ببره!!در امان خدا.. و در یک چشم به هم زدن رفت!!! 🍃🌹🍃 با اندوه فراوون وارد خونم شدم. همه چیز شکل یک کابوس بود.در ذهنم تمام اتفاقات امروز رو مرور کردم .اینقدر روز پرحادثه ای داشتم که از یادآوریش سرم درد میگرفت.وقتی در آینه ی دستشویی به خودم نگاه کردم با صورتی قرمز وچشمانی پف کرده مواجه شدم که وسطش یک دماغ کوفته ای قرار داشت! من اینهمه اشک ریخته بودم.اون هم در تهران!! پس چرا باز هم دلم اشک میخواست؟ واین اشکها مگر چقدر داغ بودند که صورتم می سوزد؟ با نگاهی تلخ به دختر توی آینه گفتم: _همه چیز تموم شد!!! از حالا به بعد بازهم تنهایی!! غصه دار و افسرده سراغ کیفم رفتم و دستمال گلدوزی شده‌ی حاج مهدوی رو برداشتم و عمیق بوییدمش…این دستمال تنها سهم من از این مرد پاک و آسمانی بود! آن رو در آغوش گرفتم و درمیان گریه وناله خوابیدم. وقتی بیدارشدم تمام بدنم کوفته بود.انگار که تمام شب زیر مشت ولگد خوابیده بودم.به سختی از جا بلند شدم.لباسم عطر حاج مهدوی میداد.استشمام عطر او دلم رو لرزوند و حال خوب وغریبی بهم داد.الان حاج مهدوی احساس من رو نسبت به خودش میدونست و این از نظر من یعنی پایان راه!! دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم.حتی نگاه کردن خودم در آینه آزارم میداد. تمام روز روی تختم بودم و با دستمال گلدوزی شده درددل میکردم! 🍃🌹🍃 نزدیک عصر بود که فاطمه زنگ زد. یعنی حاج مهدوی به او حرفی زده بود؟ البته که نه! او مرد باایمان و امانتداریه. با خیال راحت گوشی رو جواب دادم. فاطمه مهربان و خندان سلام و احوالپرسی کرد ولی من خرابتر از این بودم که با همون انرژی جوابش رو بدم. پرسید _چرا نرفتم پایگاه؟ منم گفتم _کمی حال ندارم و میخوام استراحت کنم. او با نگرانی گوشی رو قطع کرد.چون صدام خودش به تنهایی گواه ناخوشی و نا امیدی میداد. 🍃🌹🍃 چند روزی گذشت. تنهایی ورسوایی از یک سو و دل تنگی کشنده برای مسجد و حاج مهدوی از سوی دیگر حال وروزی برام باقی نگذاشته بود. از همه بدتر تموم شدن پس اندازم بود که تحمل شرایط رو سخت تر میکرد. من حسابی تنها و نا امید شده بودم.و حتی در این چندروز دل و دماغ جستجو در صفحه ی آگهی روزنامه ها برای  یافت کار هم نداشتم. جواب تلفنهای فاطمه رو یک درمیون میدادم  چون در تمام اونها یک سوال تلخ تکرار میشد. _مسجد نمیای؟؟!!! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۶۷ از ماشین پیاده شدم. کنار پنجره اش ایستادم و سرم رو پایین انداخت
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۶۸ _مسجد نمیای؟؟!!! ومن بهونه می آوردم خوب نیستم..بله من خوب نبودم.حاج مهدوی با اون جمله ی آخرش آب پاکی رو ریخت رو دستم! گفت: _من هیچی نشنیدم! یعنی تو پیش خودت چه فکری کردی دختره ی بی سرو پای گنهکار که فکر کردی لیاقت عشق منو داری! این تحقیر برابری میکرد با کل تحقیرهایی که در تمام زندگیم تحمل کرده بودم.دل بستن به او از همون اول یک اشتباه محض بود. هیچ وقت مردی مثل او آینده و آبروی خودش رو حروم من نمیکرد. 🍃🌹🍃 یک روز مایوس وافسرده روی تختم افتاده بودم که باز فاطمه زنگ زد.گوشی رو با اکراه جواب دادم.او با صدای شاد وشنگولی گفت: _سلام شیرین عسل، سلام سادات خانوم!! من سرد وافسرده به یک سلام خشک وخالی اکتفا کردم.فاطمه گفت: _بابا بی معرفت دلم برات تنگ شده.چرا اصلا سراغی از ما نمیگیری اندوهگین گفتم: _من همیشه یادتم.فقط خوب نیستم. فاطمه اینبار بجای پرسیدن این سوال که چته گفت : _دارم میام پیشت عزیزم. از تعجب رو تخت نشستم: _چی؟؟؟ اوخندید: _چیه؟!! اشکالی داره بیام خونه ی بهترین دوستم؟ تو معرفت نداری ما که بی معرفت نیستیم!! نگاهی به دورتا دور اتاق وخونه ام انداختم و گفتم: _من راضی به زحمتت نیستم.کی قراره بیای؟ او با خوشحالی گفت: _همین الان.زنگ زدم آدرس بگیرم با ناباوری گفتم: _شوخی میکنی باهام؟ _به هیچ وجه!! آدرست رو برام اس ام اس کن.اگه خونه زندگیتم نامرتبه که میدونم هست مرتبش کن.من خیلی وسواسما…. از روی تخت بلند شدم و به ریخت وپاشی خونه نگاه کردم و گفتم: _از کجا اینقدر مطمئنی که دورو برم شلوغ ونامرتبه؟ او خندید وگفت: _از اونجا که روز آخر سفر که  بی حوصله بودی ساکت رو من جمع کردم و پتوت رو من تا نمودم!!! بالاخره بعد از مدتها خندم گرفت! او چقدر خوب مرا میشناخت! با اوخداحافظی کردم و مثل فشنگ افتادم به جون خونه!خونه خیلی سریع تمیز و مرتب شد فقط یک چیز آزارم میداد و اون هم یخچال خالیم بود! 🍃🌹🍃 فاطمه برای اولین بار به دیدنم می اومد ومن کوچکترین چیزی برای پذیرایی از او نداشتم. روزهای بد دوباره از راه رسیده بودند ولی من کرده بودم دیگه سراغ نرم!! رفتم به اتاق خواب و چفیه ی اون مردی که شبیه آقام بود رو از روی تابلوی عکس آقام برداشتم و با اشک وهق هق بوییدم. (شهدا آبرومو نبرید.دعا کنید شرمنده ی اقام نشم.من از لغزش میترسم.من از تنهایی میترسم.من از..) 🍃🌹🍃 زنگ آیفون به صدا دراومد. فاطمه چه زود رسید.مقابل آینه ایستادم و با پشت دست اشکهامو پاک کردم.به سرعت به سمت آیفون رفتم ودر رو باز کردم.پشت در منتظر بودم که به محض دیدنش از چشمی در را براش باز کنم.ولی پشت در افراد دیگری بودند! یکیشون که مطمئن بودم نسیمه. ولی آن دونفر دیگه مشخص نبودند.زنگ رو زدند. نفسم رو حبس کردم.دوباره زدند.پشت در صدای بگو و بخندشون میومد.صدای مسعود رو شنیدم. نسیم گفت: _عسل جون در رو باز کن دیگه! بازم معده ت ریخته بهم؟ صدای هرهرکرکردونفرشون بلند شد.همه ی احساسهای بد عالم در یک لحظه تو وجودم جمع شد.هرآن احتمال داشت فاطمه از راه برسه و بعد اینها پشت در بودند.مدام به خودم لعنت می‌فرستادم که چرا در زمان پر پولی آیفون تصویری نخریدم که نفهمم چه کسانی پشت در خونم هستند!سراسیمه به اتاقم دویدم و روسری و مانتوم رو تنم کردم.موقع پوشیدن اونها نگاهی گله مندانه به چفیه کردم و گفتم شهدا دمتون گرم!! هروقت ازتون کمک خواستم بدتر شد.از این به بعد بی زحمت دعام نکنید. اینطوری وضعیتم بهتره.صدای خنده های لوس وجلف نسیم از پشت در آزارم میداد. نمیدونم شخص سوم کی بود که اینقدر در حضور او نمک پرونی میکرد شاید هم با این حرکات میخواست به زور به من القا کنه که تو دلش هیچی نیست و آشتیه! ظاهرا خلاصی از دست این دونفر بی فایدست!پشت در ایستادم و پرسیدم: _کیه؟ صدای خنده ی مسعود بلند شد: _بهه!! تازه داره میپرسه کیه! !! باز کن عسل خانوم غریبه نیست!! گفتم: _صبر کنید الان. به سمت جالباسی کنار در، رفتم تا کلید رو بردارم ودر رو باز کنم که چادر مشکیم از جالباسی افتاد پایین.برش داشتم ودوباره سرجاش گذاشتم ولی دوباره افتاد.دلم یک جوری شد.احساس کردم چادرم از من چیزی میخواد.پیامش هم درک کردم.درست مثل همون شب که وقتی تو کیفم میذاشتمش بهم چپ چپ نگاه کرد! باتردید نگاهش کردم.اگه سرم میکردم نسیم ومسعود از خنده ریسه میرفتند. مسخره م میکردند.اگر هم سرم نمیکردم .!! تصمیم گیری واقعا سخت بود در یک لحظه عزمم رو جزم کردم .چادر رو از روی زمین برداشتم و سرم کردم. کلید رو توی قفل چرخوندم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
🔶 معالجه از امام صادق ع عبد الله سنان می گوید : مردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از وسواس شدید شکایت کرد حضرتش فرمود دستت را بر سینه ات بکش سپس بگو : 🌟بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللَّهُمَ‏ امْسَحْ‏ عَنِّي‏ مَا أَحْذَرُ🌟 سپس دستت را بر شکم کشیده و سه مرتبه دیگر نیز بگو حقا خداوند متعال تو را از وسواس نجات خواهد داد آن مرد می گوید آنچه را که مولایم به من فرمود سه مرتبه انجام دادم و خداوند وسواس را از من برطرف کرد و بعد از آن دیگر مبتلی به آن نشدم 📚بحارالانوار ج ۹۵ ص ۱۳۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔶 نقل شده است که هر کس این ذکر را 91 بار بگوید اثر عجیب آن را به یقین خواهد دید و این از مجربات و حتمیات است و اگر در شب خوانده شود عجیب نیست که اثر آن در ظهر روز بعد نمایان شود و بالعکس آن ذکر این است بسم الله الرحمن الرحیم . یا حَیُّ یا حَلیم یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنون اِلاّ مَنْ اَ تَی الله بِقَلْبٍ سَلیمْ وَ اُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بعید 📚روح و ریحان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔸روز جمعه میان دو نماز، این آیه مبارکه را در یک سطر بنویسد و با خود در کیسه اي (یا کیف پول) نگاه دارد، هرگز آن کیسه ( ) از زر ( )، خالی نباشد و دولت و بر وي رو آورد و و او فراوان گردد واین دعا به تجربه رسیده: ✨بسم االله الرحمن الرحیم؛✨ 💫 و لَقَد مکَّنّاکُم فی الاَرض و جعلنا لَکُم فیها معایش قلیلاً ما تَشکُرونَ. 📚گوهر شب چراغ، ج 2 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
‍ ✅خواص دعای ✅ برای پیدا شدن گمشده و بازگشت غایب روزی110 بار ✅جهت رهایی از دشمن روزی 27 بار ✅جهت گرفتاری های بزرگ 1000 بار ✅ اگر روز جمعه 12 بار بخواند سخنش مورد قبول واقع میشود ✅جهت رفع تهمت صبح و شام 40 بار ✅جهت غنی شدن هر صبح 12 بار ✅جهت کثرت دولت هر روز 31 بار ✅جهت پیروزی بر دشمنان هر روز 17 بار ✅جهت بستن زبان بدخواهان هر روز 18 بار ✅جهت چشم زخم هر روز 24 بار ✅جهت خواب دیدن حضرت رسول هر شب 7 بار ✅جهت خلاصی از حبس 7 روز ، روزی 16 بار ✅ جهت باز شدن درها و اقبال و هر روز 50 بار ✅جهت کشف اسرار و کسب دولت هر روز 16 بار ✅جهت کسب علم در وقت نماز صبح 17 بار 📚بحارالانوارجلد۲۰ص۷۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📿 : ↯↯ 🔸نمازی است که هنگام ظهر روز جمعه بین دو نماز خوانده می شود . محمد بن مسلم می گوید : امام صادق علیه السلام فرمود : ↯↯ 💐هر کس بخواهد بچه دار شود بعد از نماز جمعه دو رکعت نماز با رکوع و سجده های طولانی بخواندو بعد از نماز این دعا را بخواند : ↯↯ ✨اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا سَأَلَكَ بِهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذْ نَادَاكَ‏ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ‏ اللَّهُمَ‏ فَهَبْ‏ لِي‏ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ اسْتَحْلَلْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَيْتَ فِي رَحِمِهَا وَلَداًفَاجْعَلْهُ غُلَاماً مُبَارَكاً زَكِيّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ نَصِيباً وَ لَا شِرْكا ✨ 🌟 این نماز برای خواستن پسر نیز مفید است 📗 منبع : جمال الاسبوع ص ۴۴۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «برای امام زمان» 👤 استاد 🔺 هرکاری می‌کنید به نیت انجام بدید... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۴۳.mp3
10.44M
✘ چرا وقتی مشکلات بهم فشار میارن، گم میشم وسط مشکلات؟ و توان دعا کردن و توسل و تکیه کردن به غیب و اهل آسمون رو از دست میدم؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۴۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
05_2 Be Vaghte Shaam (1403-06-26) Mashhad Moghadas.mp3
22.24M
🔈 🔰 فصل دوم؛ عرصه‌ی شام، عرضه ماشیح، جلسه پنجم، بخش دوم * دمشق، حمس، فلسطین، اردن، قنَّسرین؛ وقتی سفیانی این مناطق را گرفت منتظر ظهور باشید [2:25] * فتح اورشلیم و قدس؛ بزرگترین جنگ حضرت در مرحله اول ظهور [8:59] * سفیانی؛ سپر دفاعی یهودیان در برابر امام زمان (علیه‌السلام) [12:13] * جنگ با روم و غرب؛ مرحله دوم جنگ حضرت بعد از ظهور [14:55] * نقش همیشگی یهود در برپا شدن جنگ‌ها در طول تاریخ [19:15] * نامش مهدی (علیه‌السلام) است زیرا به همه امور مخفی هدایت می‌کند [23:15] * کشف معبد سلیمان (علیه‌السلام) قبل از ظهور [24:35] * ایمان آوردن یهود و نصاری قبل از فوت حضرت عیسی (علیه‌السلام) به ایشان [25:22] * بای ذنبٍ قتلت؛ سوال امام زمان (علیه‌السلام) از قاتلین [34:01] * یا أبت، من ألذی أیتمنی... [38:09] 📚 معرفی کتاب: المعجم الموضوعی لاحادیث الامام المهدی، علی کورانی ⏰ مدت زمان: ۴۳:۱۰ 📆 ۱۴۰۳/۰۶/۲۶ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️نگاهی به روابط استراتژیک ج.ا.ایران و ج.سوریه در طول تاریخ 🔹 بلایی که حافظ اسد، پدر بشار اسد رئیس جمهور وقت سوریه در زمان ۸ سال دفاع مقدس بر سر صدام آورد! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کاش یه کسانی بودند مثلاً مجلسی داشتیم از رئیس جمهور سوال می‌کردند چرا ۱۸۴ نفر با بیت المال رفتند نیویورک؟🤔 باورم نمیشه! آخه چراااااا اینهمه آدم باید برن نیویورک ول بچرخن خرید کنن خوش بگذرونن با پول بیت المال؟😬 این بود نتیجه ی خواندن نهج البلاغه ؟ الله اکبر.... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️پناه بر خدا از فتنه های آخرالزمان و فریب شیاطین جن و انس❗️ اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ تذکر شدید الحن حجت الاسلام قاسمیان به رییس جمهور: ⁉️ شما قرآن نخوانده اید!؟ 📛 شما دارید ملت را به ورطه انتخابهای سخت و خونین می کشانید!؟ 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مردم دیوار خونشونو دست بنای نابلد نمیدن👌 بچه شونو دست معلم نابلد نمیدن👌 مریض شونو دست دکتر نابلد نمیدن👌 پارچه شونو دست خیاط نابلد نمیدن👌 موهاشونو دست سلمونی نابلد نمیدن👌 غذاشونو از آشپز نابلد نمیخرن👌 😳 امااااااا مملکت شونو، وطن شونو، سرزمین آباء و اجدادی شونو ، آخرت شونو ، دین و دنیا شونو ، عزت شونو ، اقتدارشونو ، غیرت ملی شونو دادن دست یک نابلدی که خودش بارها گفته: من بلد نیستم... ❗️ من کارشناس نیستم...❗️ من ندارم... ❗️ 🤔😲😔😳🙄😡 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ایرانیان حاضر در آمریکا در گفت و گو با پزشکیان: تلفن را بردارید و مشکلات را با آمریکا حل کنید ❎ پزشکیان: ⭕️ ما دعوا نداریم، رسما اعلام کردیم؛ گفت و گو می‌کنیم اما تحقیر را نمی‌پذیریم ❌ آمریکا اول بپذیرد ما آدم هستیم😳😔 ✍ آقای زرشکیان آمریکا باید ما را آدم حساب کنه⁉️ عزت مردم را به چی می فروشی ⁉️ 🪧 🪧 🪧 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 (هفتگی) اعضای محترم 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 رو آغاز می کنیم.🌷 😍 💠 روزهای جمعه«ختم قرآن» برای خشنودی و سلامتی و تعجیل در فرج مولا و هدیه به ساحت مقدس اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و تمام اموات مومنین و مومنات و سلامتی مریضان و به نیت شفای بیماران مد نظر صاحب خونه شدن تمامی مستاجرها و آزادی زندانیان بی گناه و دوری از گناه و ازدواج و خوشبختی جوانان و موفقیت در درس و دانشگاه و به نیت بچه دار شدن زوجینی که نمیتوانند بچه دار بشن و همچنین به نیت حوائج شخصی و همچنین به نیت برای نجات از شر فتنه های آخرالزمان و در امان بودن و نگه داشتن دین و ایمانمان همچنین به نیت وهمچنین هدیه به 🌺✨🌟🌺 و همچنین حاجت روایـــے شما دوستـان برگزار می شود . 🔷عزیزان جهت اتمام ختم همکاری کنند 💠 دوستان جزو هایی که تیک کنارشون خورده انتخاب شده هستند بقیه رو انتخاب کنید 💠 جزء مورد نظر رو به شخصی مدیریت اعلام کنید 💠 💠 فرصت خواندن جزو:از امروز تا جمعه هفته آینده 📖🔰«««﷽»»»🔰📖 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن،اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن با توکلـ به نامـ اعظمتـ یا رحمانـ یا رحیمـ ﷽📖 ) کاربر نجفی خانم ﷽📖 ) کاربر آفاق خانم ﷽📖 ) کاربر شهناز خانم ﷽📖 ) کاربر خانم اعظم براتی ﷽📖 ) کاربر خانم فاطمه براتی ﷽📖 ) کاربر خانم اسکندری ﷽📖 ) کاربر خانم شهناز جعفری ﷽📖 ) کاربر خانم موسوی ﷽📖 ) کاربر خانم موسوی ﷽📖 ) کاربر خانم خلیلی _🔰____🔰____🔰_____🔰_ ﷽📖 ) کاربر آقای توکلی ﷽📖 ) کاربر خانم فاطمه رضایی ﷽📖 ) کاربر خانم بزرگی نژاد ﷽📖 ) کاربر خانم فاطمه السادات ﷽📖 ) کاربر خانم فاطمه براتی ﷽📖 ) کاربر خانم جعفرزاده ﷽📖 ) کاربر آقای امینی پور ﷽📖 ) کاربر خانم مهدیا ﷽📖 ) کاربر خانم بخیر نیلدار ﷽📖) کاربر خانم قلی نژاد _🔰____🔰_____🔰_____🔰_ ﷽📖 ) کاربر خانم عبدالوند ﷽📖 ) کاربر خانم فراهانی ﷽📖 ) کاربر نفس خانم ﷽📖 ) کاربر خانم زنگنه ﷽📖 ) کاربر خانم گرگی ﷽📖 ) کاربر خانم ترکی ﷽📖 ) کاربر خانم رضوان ﷽📖 ) کاربر خانم میرزایی ﷽📖 ) کاربر خانم میرزایی ﷽📖 ) کاربر خانم رضایی ❣ الّلهُــــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣ به لطف دوستان ختم کامل قران انجام وبه پیشگاه مقدس آقا صاحب الزمان (عج) هدیه خواهد شد. 💠 جزء مورد نظر رو به شخصی مدیریت اعلام کنید 💠 دوست عزیزی که جزء سی رو میخونه ان شاءالله ختم قرآن رو هم بخونه بی زحمت 😍🌸 تعجیل در ظهور و سلامتی امام زمان عج 14 مرتبه 🌺😍 اجرکم عندالله🌺🌺🌺 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ➖➖➖➖➖➖: @zohoreshgh @NedayQran 🌸 دوستان عزیز برای انتخاب و اعلام شماره جزءهای قرآنی لطفا عضو گروه بشید.🌸 https://eitaa.com/joinchat/1145241787C9085a19747 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان بنده خدایی گرفتار شده الان در زندان به سر میبرد بخاطر بدهی یک مقدار کم دارد اگر کسی مایل به کمک هست به ایدی زیر مراجعه کنید. 👇👇👇👇👇 @Yahosin31 اجر همگی با حضرت سیدالشهدا 🤲🤲🤲🤲🤲🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼💖 🌼آه ای کریمه ای ملیکه عمهء سادات ✨با کوله‌باری آمدم لبریز از حاجات 🌼بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را ✨دریاب خانم دختران سرزمینم را 🌼 💖 🌼 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - فضائل حضرت معصومه - استاد میرباقری و استاد فرحزاد.mp3
2.64M
🌸 ♨️فضائل حضرت معصومه(س) 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕