📌شناخت عقلِ محض
معرفت شناسی را باید از خود معرفت و تعقل آغاز کرد که اگر انکار شود هیچ شناخت و هیچ گفتار باقی نمیماند و مرگ فلسفه فرا میرسد. ادراک و تعقل خود را میشناسد و تصورات ابتدایی دارد که بدون واسطه آنها را درک میکند. شناخت عقل از وجود خود تنها امر قابل اثبات و غیر قابل انکار برای عقل است. عقل خود به خود نمیتواند اینکه تصورات عقل حاکی از واقعیتی یا منطبق بر واقعیتی بیرون از عقل باشد را اثبات یا انکار کند. شناخت باید از شهود عقل آغاز گردد و هر نتیجه مفهومی یا تجربی که مستقیم توسط عقل شهود نگردد ، نزد عقل قطعی نبوده یا واقع را اثبات نمیکند.
عقل به صورت بدیهی در مییابد که تصوراتی را بیرون از تصور از خود درک میکند. ساخت و تغییر این تصورات بیرونی از اراده عقل خارج است و این نزد عقل همان واقعیت است. شناخت این واقعیات از طریق حواس است که تجربه را نزد عقل ایجاد میکند. به عبارت دیگر عقل نمیتواند وجود خارجی اشیاء و حواس را اثبات یا انکار نماید اما وجود تجربه حسی را نزد خود درک میکند.
عقل علاوه بر تصورات اولیه تنها به چیزهایی دسترسی دارد که واقعیتی مستقل از عقل نداشته باشند. قرارداد زبانی از جمله واقعیاتی است که عقل آن را شهود مینماید. زبان هر چند برساخته دیگر انسانها باشد ، ما میتوانیم آن را نزد عقل خود بازسازی کنیم که با ساخته ذهن دیگران تنها شباهت خواهد داشت. از دیگر معقولات که واقعیتی فراتر از عقل ندارد روابط ریاضی و منطقی میان مفاهیم ذهنی است که در ادامه با وضع اصطلاح نیز همراه میشود.
عقل از یک طرف میان تجربیات و تصورات خود تمایز و تفاوت احساس میکند و از طرف دیگر میان تجربیات رابطه برقرار مینماید و از آن به شناخت جدید میرسد. عقل برخی تجربیات را نتیجه تجربیات دیگر میداند که رابطه میان آنها را میشناسد یا میسازد.
عقل نمیتواند باور کند که این تن متصور که از طریق آن با تصورات خارج از تصور خویشتن در ارتباط است ، متعلق به او نیست و در ادامه همه تصورات دیگر را در ارتباط با تصور تن میشناسد. تصور از خویشتن با فهم تمایز من از غیر من حاصل میشود که خود بر گرفته از تجربه تعلق به تن است. عقل همچنین تجربه حیات این تن را وابسته به امور دیگر میشناسد که شاید واقعیتی فراتر از تجربه نداشته باشند. عقل متوجه میشود که ناچار باید زندگی تن را بواسطه امور دیگر تأمین کند. این آغاز تولد عقل ابزاری است که بهترین عمل ممکن برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن را تشخیص میدهد ؛ هر چند این تشخیص را به واقعیت و ضرورت نسبت نمیدهد.
در میان فلاسفه چند نوع عقل از هم تفکیک شده است. بر اساس آنچه گفته شد از میان انواع عقل ؛ عقل شهودی که حاصل مواجهه مستقیم با حقایق بدون وساطت مفاهیم حسی یا عقلی است و عقل عرفی یعنی عقلانیت یا آگاهی که توسط خیال پدید آمده و زیست جهان مشترک آدمیان را تشکیل میدهد و عقل ابزاری یعنی کنشهای عقلانی معطوف به اهداف دنیایی که بواسطه حواس درک شده و عقل مفهومی که با وساطت مفاهیم ذهنی به شناخت موضوعات محل بحث خود میپردازد و با شیوههای منطقی و ریاضی بسط و گسترش پیدا میکند، تنها انواع معتبر عقل هستند.
عقل متافیزیکی که به شناسایی احکام اصل هستی میپردازد تنها در مواردی که به شهود مستند است ، مورد پذیرش میباشد برای نمونه اصل علیت تنها برداشت عقل از پیوستگی و تعاقب تجربیات است ، ولی امتناع جمع دو متناقض شهودی است.
عقل نظری که درباره هستیهایی سخن میگوید که خارج از تصورات انسان تحقق دارند، عقل عملی که به درک بایدها میپردازد و آن را خارج از عقل به عنوان واقعیت لحاظ میکند، عقل تجربی که به امور طبیعی مینگرد و از محسوسات برای تشکیل قیاسات تجربی استفاده میکند، جز احتمال در مراتب مختلف قوت و ضعف بدست نمیدهند و هر چند قابل استفاده باشند از توان اثبات یا انکار واقعیات بیرونی یافته خود ناتوانند.
عقل قدسی که نوع متعالی عقل شهودی به شمار میآید، مطابق ادعا حقایق و اموری را که دیگران با روشهای مفهومی و تجربی دریافت میکنند، به طور مستقیم مییابد. شهود معتبر نزد عقل در قبال شهودهای حسی دون عقلی و شهودهای عرفانی فرا عقلی است و اگر هم شهود عرفانی یا وحیانی حقیقت داشته باشد، عقل عادی بعنوان مبدأ شناخت ما به آن دسترسی ندارد و تنهایی از اثبات یا انکار آن عاجز است.
عقل شهودی و عقل ابزاری در اثبات وجود خداوند و پیامبر و امامان و ادیان ناتوانند؛ اما نمیتوانند حقیقت عقاید دینی را انکار کنند؛ به عبارت دیگر میتوان دلایل موجهی از نظر فطری و ایمانی برای ایمان به باورهای رسمی ادیان ارائه نمود. در همه مواردی که از وظیفه و قدرت عقل خارج دانسته شد، این خود عقل است که محدودیت خود را میشناسد و بدان اعتراف میکند.
🔹 برشی از مباحث معرفت شناسی و فلسفی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
.
📌دو تفسیر از علت پذیرش ولایتعهدی توسط حضرت ثامن الحجج، امام رضا (علیه السلام)
🔹ابتدای امر اینکه حقیر سعی بر این دارم که بدون زیاده گویی و ایضاً متقن سخن بگویم. که در عین سادگی، مباحث مشکله برای عزیزان منکشف شود.
و میگوییم ملاک وحدت، همدلی و اتحاد، فقط و فقط کلام خداوند متعال و حضرات معصومین علیهمالسلام هستند، و هیچ فردی ولو اعلم علماء حق دخل و تصرف در این موضوع را ندارد.
آنها میگویند با چه کسی و چه اندازه دوستی و محبت داشته باشیم.
هیچ کسی مخالف همبستگی و وحدت ملی نیست،اما علمای شیعه در همه ی این سالها سعی بر این داشتند که علاوه بر تبیین صحیح اعتقادات مذهب حقه تشیع، از انفعال و وا دادگی هم دوری گزینند.
تعریف این دوگانگی برای عزیزان خواننده، حتما درک بهتر، و برداشت سهل تر را درباره این موضوع بدنبال خواهد داشت.
این دو نزدیک به همند، اما قوه ی عقلیه،درک این موضوع را داراست.
1️⃣ تفسیر بر اساس مذهب حقه تشیع :
حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) با اجبار و اکراه از مدینه هجرت کردند و در پذیرش ولایت عهدی مأمون عباسی مکره و مضطر بودند و تحت اختیار امام این مسأله صورت نگرفت؛ ولی در عین حال امام برای این که حتی با این عنوان اجباری احیانا در مظالم حکومت عباسیان شریک نباشد و مردم هم این مساله را بفهمند، برای پذیرش ولایت عهدی خود شرطی را قرار دادند و آن عدم دخالت در امور اجرایی و مسائل حکومتی بود. ناگفته نماند که پذیرش ولایت عهدی از ناحیه امام رضا (علیه السلام) نیز برکاتی در بر داشت از جمله این که موجب بسط و گسترش معارف اهلبیت (علیهمالسلام) شده و امتیاز علمی و مراتب معنوی این خاندان بر بسیاری آشکار گشت؛ همچنین به امنیت بیشتر شیعیان و کاهش فشار خلافت اسلامی بر ایشان کمک نمود.
2️⃣ تفسیر اسلامی بر اساس گفتمان وحدت اسلامی:
علی بن موسی الرضا(علیه السلام) با وجود ناخوشنودی ابتدایی نسبت به پذیرش ولایتعهدی،در ادامه پذیرش آن را در راستای حفظ نظام اسلامی و یکپارچگی مسلمین میدانست. پذیرش این مقام توسط ایشان باعث فروکش کردن قیامهای تجزیه طلبانه علویان و حسنیان گشت،که میرفت تمدن بزرگ اسلامی را نابود نماید. مسلما در نظر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) خلافت اسلامی با وجود تمامی انتقادات وارد بر آن تنها حکومت اسلامی در جهان بود و بر اساس نگرش اسلامی نسبت به دیگر حکومتهای معاصر برتری داشت. تضعیف این نظام با تمامی کاستیها میتوانست به از بین رفتن اصل اسلام منجر شود؛ در نتیجه حفظ و تقویت آن بر همگان واجب بود.
✔️پ ن:
توضیح بسیار است ، اما این اشاره برای اهل تحقیق کفایت میکند.
📌حسن و قبح عقلی و قاعده ملازمه
#دکتر_سید_صائب_هاشمی_طباطبائی
🔹 روشن است که تنها مبنای احکام فرعی ، جعل و اعتبار شارع است که عقل به صورت مستقل راهی بدان ندارد ؛ ولی به ادعای برخی دلیل قطعی عقل به انضمام قاعده ملازمه میتواند حکم شرعی را کشف کند. عقل نخست بر اساس مستقلات عقلیه به حسن یا قبح کاری پی میبرد و سپس با انضمام دلیل دیگر که همان تلازم حکم عقل و شرع است ، پی میبرد که شارع نیز این کار را حسن یا قبیح میداند. بنابر ادعا حکم عقل در اینباره از انواع عقل نظری است که بیانگر واقعیتی دیگر یعنی اعتبار شارع است.
برخی بر این عقیدهاند که با اثبات حسن و قبح عقلی ، ملازمه حکم عقل با حکم شرع نیز ثابت میشود و نیاز به استدلال جداگانه ندارد. ولی بیشتر علما ، این دو بحث را مستقل میدانند ؛ چنان که برخی حسن و قبح عقلی را قبول میکنند ولی ملازمه بین حکم عقل و شرع را قبول ندارند.
به عقیده منطق دانان از گزارههای توصیفی که در مورد امور واقع بحث میکنند و محمول به کار گرفته شده در آنها از نوع اخباری است نمیتوان احکام اخلاقی استنتاج نمود که محمول آنها از نوع ارزشی و انشائی است و به عکس از احکام ارزشی نیز نمیتوان گزاره توصیفی استنتاج کرد.
شناخت و التزام خداوند به حسن و قبح افعال مستلزم این نیست که خداوند باید بندگان را به آن افعال مکلف گرداند و به فرض که خداوند بر اساس کمال اخلاقی باید بنابر حسن و قبح ذاتی افعال حکم کند مستلزم این نیست که این تکلیف به وقوع پیوسته و حکمی جعل شده باشد.
هر گاه از طرف شارع امری صادر شود ، عقل می گوید حتما متعلق آن داری جهت حسن است و هر گاه نهیی از طرف ایشان صورت گیرد، حتما متعلق آن دارای قبح است. زیرا شارع مقدس حکیم است و عالم را بر اساس حکمت آفریده و اداره می کند و فعل او در جهت کمال است.
اما در طرف مقابل مساله کلیت ندارد. درست است که آنچه حسن ذاتی دارد و عقل هم درک کرده است نزد خداوند حسن و آنچه قبح ذاتی داشته و عقل نیز آن را درک نموده است نزد خداوند ناپسند است اما این واقعیت از نظر منطقی ارتباطی به تکلیف یا عدم تکلیف بندگان از جانب خداوند بر اساس آن حسن و قبح ذاتی ندارد.
فقیهان و متکلمان مسلمان تصریح دارند که عقل جز در موارد اندک حکم قطعی به حسن و قبح ذاتی نمیکند که قاعده ملازمه در این موارد کلی مثل وجوب عدل و حرمت ظلم نمیتواند برای تفریع این قواعد در احکام دیگر کافی باشد. قواعد فقهی با یکدیگر تزاحم دارند و به فرض پذیرش وجوب عدل و حرمت ظلم به واسطه قاعده ملازمه در تشخیص فروع این قاعده امکان تزاحم بسیار است که مانع از تشیخص قطعی حکم در فروع میگردد.
عقل نمیتواند تمام مصالح و مفاسد و علل احکام را درک کند. نهایت چیزی را که عقل درک میکند ، بعضی از خصلتهای نیکو یا ناپسند حکم است یا برخی از علل تشریع و قواعد منطبق بر حکم است. ولی چه بسا این حکم جهات دیگری در واقع داشته باشد که معارض و مزاحم با برخی ملاکها و قاعدهها باشد و عقل آن مزاحمات و موانع را در نیافته باشد. در نتیجه حکمش را بر اساس مصلحت یا مفسدهای صادر کند که مناط حکم شرعی نبوده است.
از این روست که بسیاری قبایح عقلی در شریعت حرام نیستند و بسیاری از محاسن عقلی در شریعت واجب نشدهاند. وقتی احکام شرعی در انحصار اراده و اعتبار شارع باشد، محال نیست آن موردی که عقل حسن یا قبح آن را درک کرده ، از مواردی باشد که شارع درباره آن سکوت کرده و حکمی جعل نکرده است. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که بر تمامی عوامل مؤثر در اراده پروردگار و جعل احکام احاطه دارد.
امروزه بحث حسن و قبح عقلی در موارد بسیاری با شبهه مواجه است که از آن جمله شبهات مربوط به خلق شرور و عدل الهی و عذاب اخروی است. این شبهات با بیانات و اقسام مختلفی مطرح شدهاند که ایمان دینداران معتقد به حسن و قبح عقلی را با چالش جدی مواجه ساخته است و پاسخ قانع کننده به این شبهات جز با اعتراف به نقصان عقل بشر در تشخیص حسن و قبح و مصالح و مفاسد ممکن نیست به خصوص که برخی عقاید یا احکام مشترک و ضروری ادیان با صفات اخلاقی خداوند ناسازگار عنوان شده است.
#فقه #عقل #کلام
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/18/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%88-%D9%82%D8%A8%D8%AD-%D8%B9%D9%82%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%B2%D9%85%D9%87
📌رویت هلال ماه با چشم غیر مسلح
🔰 گوشه ای از مقالۀ رؤیت هلال #استاد_محقق_دکتر_هاشمی_طباطبائی
🔹 ابتدای امر باید گفت که این یک بحث تخصصی است که برخی از زوایای آن جز برای متخصصان روشن نمیشود.
قرآن کریم دلالت بر این دارد که «هلال هر ماه» به عنوان «شاخص زمان» قرار داده شده است تا عموم مردم در کار دین و دنیای خود بر آن تکیه کنند. خداوند متعال فرموده است: «یَسألونک عن الأهلّة، قُل هیَ مَواقیتُ للنّاسِ و الحَجّ» وآن چیزی که شایسته است میقات و شاخص زمان برای عموم مردم باشد، همان هلالی است که به گونه قابل رؤیت با چشم عادی در افق محلیِ هر منطقه نمایان میشود؛ اما اگر این هلال تنها با دوربین دیده می شود، صلاحیت آن را ندارد که به عنوان شاخص زمان برای عموم مردم تلقی گردد.
حضرت آیتالله سید ابوالقاسم خویی (رضوان الله علیه)، آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی(رحمه الله) و برخی دیگر از فقهاء معتقدند که اگر هلال در جایی مشاهده گردد، برای بقیه کشورها و شهرهایی که در قسمتی از از شب، با آن مکانی که هلال در آن دیده شده، اشتراک در شب دارند، کافی است.
🔸 اما حضرت آیتالله سیستانی(حفظه الله) ، اعتقاد دارند که آغاز ماه قمری، یک امر نسبی است که در شهرهای گوناگون، تفاوت دارد و در همه جا یکسان نیست و آنچه شارع برای فرد ساکنِ یک منطقه حجّت قرار داده، قابلیّت رؤیت هلال با عین مجرده در همان محل یا جاهایی است که اگر هلال در آنها دیده شود (اگر موانع جوّی مانند ابر یا غبار وجود نداشته باشد)، در محل سکونت آن شخص هم مشاهده می گردد؛ یعنی #اتحاد_افق شرط می باشد.
🔸 استاد معظم حضرت آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله) بدرستی فرمودند:
"فقیهی که قائل است برای اثبات ماه رؤیت با چشم غیر مسلح ملاک است، منکر پیشرفت و علم روز نیست بلکه میگوید ظواهر نصوص شرعی این است که برای اثبات هلال ماه، چشم عادی ملاک قرار داده شده است".
بعد اینکه:
☑️ محمد بن الحسن باسناده عن علي بن مهزيار، عن محمد بن أبي عمير، عن أبي أيوب وحماد، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: إذا رأيتم الهلال فصوموا، وإذا رأيتموه فأفطروا، وليس بالرأي ولا بالتظني ولكن بالرؤية.. الحديث.
🔸 چون روزه از #فرائض است (نه سنن) لذا انجامش باید با یقین باشد و شک نباید در آن داخل شود.
بحث فریضه و سنت را اخیرا مطرح کردیم و یکی از نکاتش همین است : سنت را می شود با وهم و شک انجام داد ولی فریضه باید با یقین باشد. لذا گفته شده : «إنّ شهر رمضان فریضه من فرائض الله، فلا تؤدّوا بالتظنی». لذا «فمن شهد منکم الشهر فلیصمه» امر به روزه در رمضان است و آن روزی که روزه گرفته می شود باید قطعی شود که از رمضان است.
🔻کلام ما بطور کلی بر همین است که رویت هلال باید با چشم غیر مسلح باشد ، چرا که امکان دارد چشم مسلح، هلال را زودتر رویت کند، چه بسا هلال ماه هنوز در منطقه ما واقع نشده باشد. و ما با تلسکوپ و غیرهما هلال ماه را استهلال کرده باشیم.
شاید این مثال مستقیما مربوط به رویت هلال ماه نباشد، اما برای فهم بهتر و تسهیل درک عزیزان مفید است، و آن اینکه ، فرق چشم مسلح با غیر مسلح ، مانند طلوع و غروب خورشید است.
که تدریجا واقع میشود. از یک نقطه تا نقطه ی بعدی قطعاً فاصله ای خواهد بود.
و این فاصله خودش زمان وقوع یا عدم زمان انجام عمل یا فرائض است.
#استهلال #رویت_هلال
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/12/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D9%84%D8%AD
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه های بدعتگذاران
#بدعت_شناسی
🔷 بخش اول ؛ شخصیت محوری
با توجه به این كه راه بدعتگذاران طبعاً از راه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام جدا بوده و در صدد ایجاد تحریف در آموزه های دینی و مذهبی هستند، ناچارند به گونه ای مقاصد خود را به دین مبین متصل کنند تا حداقل ظاهرِ آبرومندی برای خود بتراشند.
بنابراین برای مبارزه با اهل بدعت در اولین مرحله لازم است با شگرد ها و نیرنگ هایی كه معمولا به كار می برند آشنا باشیم.
خوشبختانه خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام به عنوان آگاه ترین راهنما ها، به خوبی مؤمنان را ارشاد نموده و آنان را به انحاء مختلف از دام های اهل بدعت بر حذر داشته اند.
از مهم ترین ابزار های پیشبرد بدعت ها شخصیت پرستی است.
به این معنی كه یك فرد غیر معصوم را به قدری بزرگ و برجسته كنند و در عظمتش مبالغه ای شود كه به صورت تدریجی تمام رفتار و گفتار او حق مطلق جلوه كرده و مخالفت با وی مجاز شمرده نشود؛ در حالی كه در آیین حقّ ما جز چهارده نور پاك (صلوات الله علیهم أجمعین) حقیقت مطلق نیستند و غیر آنان، هر چه قدر هم كه ایمان و تقوی داشته باشند، شایستگی تبعیت مطلق را ندارند.
چه نیكو امیر مومنان علیه السلام به این شاخصه ی اهل بدعت اشاره نموده ، آنجا كه می فرمایند:
«إنما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و أحكام تبتدع یخالف فیها كلام الله یقلد فیها رجال رجالا...»
آغازگر فتنه ها هوای نفسی است که تبعیت شود و احکامی است که مخالف کلام خداوند بدعت گذارده شود، و مردانی از مردانی دیگر تقلید کنند»
در كلامی دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام، این چنین از این آفت تحذیر می نمایند:
«إیاك أن تنصب رجلا دون الحجة فتصدقه فی كل ما قال»
«مبادا فردی غیر از حجت خداوند قرار دهی و سخن او را در هر حال تصدیق كنی!»
عاقبت این تبعیت كوركورانه در قرآن كریم این گونه بیان می شود كه بعد از روشن شدن حقیقت در قیامت، زمانی كه پشیمانی سودی ندارد، حسرت می خورند كه كاش این تبعیت را نمی كردیم و به دنیا برگشته و از این رؤسا تبری می جستیم...
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب
وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ یریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار
این فریب خوردگان التماس می كنند كه متبوعشان قدری از عذاب آنان را به عهده گیرد:
وَ إِذْ یتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّار
و طبعا درخواستی است بی نتیجه:
قالَ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَینَ الْعِباد
بنابراین باید دقت داشت كه در اول درجه باید حق را تشخیص داد. آنگاه شخصیت ها را بر اساس حق گوییشان سنجید؛ نه این كه ابتدا شخصیتی را در نظر گرفته و سپس آراء وی را ملاك واقع بدانیم.
در نقلی دیگر هنگامی كه یكی از اصحابِ امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان درخواست می كند كه شیعیانش را به وی بشناساند، در پاسخ می فرمایند:
«إنك امرؤ ملبوس علیك إن دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیة الحق؛فاعرف الحق تعرف أهله »
{امالی شیخ مفید ره، ص5}
امر بر تو مشتبه گشته است، به درستی كه دین خداوند با مردان قابل شناخت نیست، بلكه دین با نشانه ی حقیقت شناخته می شود؛ پس حق را بشناس كه اهل حق را نیز خواهی شناخت.
از امام صادق علیه السلام نیز چنین روایت شده است:
«من دخل فی هذا الدین بالرجال أخرجه منه الرجال كما أدخلوه فیه و من دخل فیه بالكتاب و السنة زالت الجبال قبل أن یزول».
{غیبت نعمانی، 22}
هر كه در این دین به واسطه ی تبعیت از شخصیتها وارد شود، همانگونه كه او را وارد دین كرده اند او را خارج خواهند كرد؛ اما آنكه با رهنمون كتاب خدا و سنت معصومین علیهم السلام داخل دین شود ، حتی اگر كوه ها هم متزلزل شود او تكان نخواهد خورد.
پ ن : یقیناً زعمای قوم برای تمامی افراد جامعه سنبل و الگو هستند.
اما کلام اینست که آنها هم رأی به خواندنِ دیگران به خود نداده اند ، که اگر این باشد قطعا منشأ انحراف است.
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/06/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D8%B9%D8%AA%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه های بدعتگذاران
#بدعت_شناسی
🔹بخش دوم ؛ تناقض گویی
همچنان که یک مدعی راستین با انسجام منطقی کلماتش شناخته می شود، از بهترین راه های شناخت بدعتگذاران نیز ناپیوستگی و تناقضاتی است که میان اندیشه هایش به چشم می خورد.
دلیل این هم واضح است: مدعی راستین تابع یک مکتب عالی است که توسط علم شامل الهی پشتیبانی شده و تمام برنامه های آن هماهنگ و مکمّل یکدیگرند.
اما مکتب باطل هر جقدر هم که پیشرفته باشد، نهایتا امری است بشری و نواقص انسانی و مادّی بر آن سایه می افکند. بشر مادّی علم غیب ندارد و نمی تواند حوادث آینده و مسائلی که با آنها درگیر خواهد شد را پیش بینی جامعی کند، بنابراین گاهی در یک موقعیّت ابراز نظری می کند که ممکن است تا سالها سود سرشاری عائدش کند، اما باز موقعیّت دیگری پیش می آید که همان نظر سابق به ضرر او تمام شده و ناچار است خلاف آن را بیان کند.
ممکن است شخص بدعتگذار، اختلاف نظر خود را به زیرکی پنهان کند، یا این که بخواهد به بهانه ای آن را موجّه جلوه دهد؛ اما صاحبان عقل و فکرت به راحتی متوجه بی پایگی سخن وی گشته و دیگر فریبش را نخواهند خورد.
🔸 خداوند متعال در این آیه ی شریفه به زیبایی این نشانه مهم را بیان می فرماید:
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا»
همچنین تناقض گویی کذّابان در روایتی از امام صادق علیه السلام این چنین بیان شده است:«إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْکَذَّابِینَ النِّسْیَانَ» (کافی، ج 2/341)
از اموری که خداوند علیه دروغگویان به کار می بندد فراموشکاری آنان است.
به این معنی که با توجه به عدم احاطه ی کاملشان به تمام آنچه قبلا گفته اند یا بعدا خواهند گفت، طبعا قسمتی از کلامشان در تناقض با قسمتی دیگر خواهد شد.
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/10/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D8%B9%D8%AA%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85
بسم الله الرحمن الرحيم
خودباختگی در زیر چتر تقیه
مسأله تقیه از موضوعات پیچیده و دقیقیست که تشخیص موضوع و حکم آن نیاز به تفقه و درایت زیادی دارد، از این رو بزرگانی همچون مرحوم شیخ انصاری رحمه الله حتی رساله ی مستقلی را در این موضوع نگاشته اند.اهمّیّت این مسأله تا بدانجاست که نه تنها عدم رعایت آن در مورد لازم باعث خروج از دین می شود -که فرمودند:
(لا دین لمن لا تقیّة له)
همچنین انجام آن در موردی که جایش نیست فرد را از ایمان خارج می کند.در معتبره ی مسعدة بن صدقة_علی بعض المبانی_وی از حضرت جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام می پرسد چگونه می توان حکم به ایمان و عدم آن در افراد کرد و چه افعالی می توانند نشان دهنده ی خروج از ایمان باشند، امام علیه السلام ضمن تفضیلی که داده اند می فرمایند:
« فإن جاء منه ما تستدلّ به على نقض الذي أظهر لك خرج عندك ممّا وصف لك و أظهر، و كان لما أظهر لك ناقضا؛ إلا أن يدّعي أنه إنما عمل ذلك تقية؛ و مع ذلك يُنظر فيه، فإن كان ليس مما يمكن أن تكون التقية في مثله لم يقبل منه ذلك لأن للتقية مواضع من أزالها عن مواضعها لم تستقم له».(الكافي 2/168)
اما در این زمانه مشکل دیگری به پیچیدگی مسأله افزوده شده، و آن اینکه عمده ی روایات ناظر به فضای صدور، غلبه ی دولت عامّه ( اهل سنت) است.
بنابراین استنباط حکم تقیّه در حکومتی که به ظاهر به دست شیعه باشد نیاز به ظرافت یبشتری دارد و نمی توان به راحتی هر آنچه در روایات بیان شده تنقیح مناط کرد و به تمامی حکومت های جور تسرّی داد.
امّا متأسفانه نه تنها این ظرافت مورد عنایت واقع نشده (البته آن هم به علّت تقیّه!!) بلکه در مقام عمل نیز همه به صرف آوردن بهانه تقیّه از وظائف مهم و خطیر خود شانه خالی می کنند. کاش حداقل به همین سکوت خود اکتفا می نمودند، اما بدبختی جامعه ی شیعی اینجاست که با برچسب تقیّه هر دم به رنگی در آمده و حاضرند برای رسوا نشدن، رنگ سیاه و آلوده ی جامعه ی ستم پیشه را به خود بگیرند.
برخی از این افراد حتّی مانع فعالیتهای روشنگرانه ی دیگران می شوند و بلکه ارتباط خود را با اینگونه افراد قطع می کنند.
یعنی یک فرد در عین التزام به طریق اهل علم و تبیین نیکو برای تبلیغ عقاید مذهب حقه، در جامعه ی حاضر نه تنها باید پیِ مقابله با فوج عظیم فساد و انحرافات عقیدتی را به تن بمالد، بلکه باید نیش ها، استهزاء ها، صلاح اندیشی ها و دوری گزیدن های جماعت هم مسلک خود را به جان بخرد.
(من از بیگانگان هرگز ننالم ، که با من هرچه کرد آن آشنا کرد)
البته این بهانه های واهی از دیر زمان میان مسلمانان رواج داشته و جان حضرات ائمه علیهم السلام را می آزرده است.
با مشاهده ی جامعه ی فعلی خیلی راحتتر می توان اوضاع زمان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را درک کرد.
افرادی که به بهانه های واهی، هم اکنون از زیر بار مسئولیّت شانه خالی می کنند، از سنخ همان هایی هستند که در جنگ جمل سکوت و احتیاط برگزیده و به قول خودشان دستشان را به خون مسلمانان نمی آلودند!
در نهج البلاغه نقل می کند:
یکی از اصحاب که در جنگ جمل دچار شبهه شده بود از امیر المؤمنین علیه السلام می پرسد: چه می شد اگر همچون عبد الله بن عمر و سعد بن مالک از دخالت کناره گیری کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ می فرمایند:«إن سعدا و عبد الله بن عمر لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل».یعنی این دو نفر نه تنها حق را یاری نکرده اند بلکه باطل را هم رها نکرده اند...که این دقیقاً وضعیّت بیشتر افراد جامعه ی ماست. افرادی که خداوند بر آنان منّت گزارده و حقّ را دریافته اند اما از نصرت حقّ سرباز می زنند.
افرادی که گوش دل بر ندای استنصار امام زمان علیه السلام بسته و به دیگران دل بسته اند. چه نیکو امام صادق علیه السلام اینگونه افراد را توصیف می کند:
«به خدا سوگند اگر به سوی یاری ما خوانده شوید خواهید گفت تقیه می کنیم، و تقیه برای شما از پدران و مادرانتان محبوب تر است!و چنانچه حضرت حجت علیه السلام قیام کند نیازی به درخواست [یاری] کردن از شما نخواهد داشت و بر بسیاری از شما که اهل نفاقند، حدّ الهی را جاری خواهد نمود» (تهذیب 6/ 172)
پ ن : تقیه یعنی شرایطِ تبیین را سنجیدن، نه خاموش ماندن
این تبیین شکل و شمایل عوض میکند، اما از لسان و عمل عالمان منقطع نمیشود.
عجّل الله ظهوره وفرجه وجعلنا من خیار شیعتهم وأنصارهم
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/04/%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%DA%86%D8%AA%D8%B1-%D8%AA%D9%82%DB%8C%D9%87
سلام علیکم و رحمةالله
خیلی ها این راه را اشتباه رفته اند.
چراکه هنوز به این مبحث واقف
نگشته اند ، هر علم و موضوعی باید با قواعد و اصول آن علم سنجیده شود.
آخر چه عقلی به بطور تام فقه را با فلسفه میسنجند؟
بعد اینکه گرچه خیلی از مباحث فلسفی برای ما قابل قبول نیست ، اما دور از شأن یک عالم است که بازیچه ی اوهام شود!
و برای بحث ، ره به بیراهه ببرد.
کلام ما درباره ی فلسفه همینست که خیلی ها گفته اند، إنّ الفلسفة حقّ لکنّها لیست من الشّریعة فی شیء، و الشّریعة حقّ لکنّها لیست من الفلسفة فی شیء.
🔹 فلسفه حق است (حداقل به معنای مثال و توضیح حقیر) امّا، ربطی به دین ندارد، و شریعت هم حق است امّا، نسبتی با فلسفه.
قرار نیست همه چیز را صرفا دینی و فقهی ببینیم.
اینها اکثرشان قواعد عقلی بر پایه تجربه است ، آن هم برای بهتر گفتن و بهتر شنیدن ، و طریقه استدلال درست. نه صرفا عقیده و باور!
بله عده ای در بدنه اسلام و تشیع پیدا شدند که آن را با عقاید دین و اندیشه مذهبی خلط کردند.
اما بحث ما اینست که برای فهم و تصمیم عرفی (حداقل) باید از راه و قواعد همان علم وارد شد.
این را هم متذکر میشوم که خیلی ابواب نهی مسائل و متاسفانه باب تکفیر ها ، از همین طریق واقع شده است. که هردو طرف هم ره به ترکستان بردند.
از وجهی این را هم میگویم که آری ، لحظه به لحظه زندگی انسان از دیدگاه اسلام با فقه سنجیده میشود.
اما قرار نیست مانند یک عده عوام، همه چیز را اینطور ببینیم.
مثلاً علم پزشکی را با فقه سنجیدن حماقت است.
آخرش همین میشود که با اوج بیچاره گی از همه قواعد علوم عبور میکنیم و با همین عقل و برداشت ، روی می آوریم به برداشت همه علوم، و تطبیق آن با عقاید و افکار دینی ، که ثمره اش میشود ، همین طب اسلامی ، روانشناسی اسلامی ، فلسفه اسلامی ، فضا نوردی و ، شیمی و فیزیک اسلامی.
که به خودی خود باعث مضحکه است.
کلام در این باب تمام شدنی نیست ، اما والسلام.
🔹لازم به ذکر هم هست که حقیر چندین سال در نزد چند تن از اساتید بنام فلسفه و عرفان تتلمذ نموده ام و چند نوبت ، دروس فلسفه و منطق و غیرهما را تدریس کرده ام. اما در عین حال عقل تحقیقی بالاترین درجه است.
#فلسفه #الأستاذ_الدکتور_سید_صائب_الهاشمي_الطباطبائي
بسم الله الرحمن الرحيم
📌چه نیازی به اهل بیت (علیهم السلام)؟!
عادی شدن غیبت برای مردم و درنیافتن نیاز به حجّت خدا در برخی روایات هم مورد اشاره و پیشگویی قرار گرفته است.
✳️ در روایت امام رضا (علیه السلام) از رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شده:
قسم به خداوندی که مرا به حق مبعوث کرد، قائم از فرزندان من به عهدی که از او گرفته شده، پنهان خواهد شد تا آن جا که بیشتر مردمان بگویند:
خدا را نیازی به آل محمد (علیهم السلام) نیست، ودیگرانی در ولادتش شکّ کنند.
پس هر کس آن زمان را درک کرد دینش را محکم بگیرد و نگذارد شیطان با تشکیک بر او دست یابد که از ملّت و آیین من خارج شود، که همان شیطان بود که پدر و مادرتان را از بهشت خارج کرد. و به راستی که خداوند شیاطین را اولیای افرادی قرار داده که ایمان نیاورند.
▪️عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا عن أبيه عن آبائه عن علي علیهم السلام قال قال النبي صلی الله علیه وآله: «و الذي بعثني بالحق بشيرا ليغيبن القائم من ولدي بعهد معهود إليه مني حتى يقول أكثر الناس ما لله في آل محمد حاجة و يشك آخرون في ولادته .فمن أدرك زمانه فليتمسك بدينه و لا يجعل للشيطان إليه سبيلا بشكه فيزيله عن ملتي و يخرجه من ديني فقد أخرج أبويكم من الجنة من قبل و إن الله عز و جل جعل الشياطين أولياء للذين لا يؤمنون».
🔷از این روایت شریفه نکات زیر استفاده می شود:
🔻بیشتر مردم در آن زمان، نیازی به اهل بیت (علیهم السلام) نمی بینند؛ حتّی گروهی منکر ولادت امام زمان (علیه السلام) می شوند.
🔻این گروه در عین حال در ظاهر اعتقاد به خدا و پیغمبر (صل الله علیه و آله) هم دارند، چرا که گفته ی آنان این است: «خدا نیازی به اهل بیت علیهم السلام ندارد». پس این افراد، مردمی هستند که می خواهند خلأ نبود امام را با جایگزین های دیگر پر کنند.
سياق روایت می رساند احساس بی نیازی از حجّت خدا (علیه السلام) انحرافی بزرگ و موجب خروج از دین هست (نستجیر بالله).
🔻این انحرافات در اثر طولانی شدن غیبت شکل می گیرد.
بنابراین سابقه ای میان شیعیان نداشته و به تدریج میان آنان این افکار آشکار شده و با گذر زمان وضعیّت بدتر می شود.
⬅️ در نتیجه تصوّر غلطی خواهد بود که مردم به خودی خود جامعه را آماده ی ظهور گردانند؛ مردمی که اکثریّت آنان از عقاید و احکام ناب اسلامی، منحرف گشته و اساساً نیازی به حجّت خدا نمی بینند چگونه معقول است زمینه ساز ظهور باشند؟!
https://drhasheminasab.blog.ir/1400/12/26/%DA%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85
بسم الله الرحمن الرحیم
📌 نا اميدی،كليد نجات
#انتظار
چندی است که بحمد الله توجه به ساحت امام زمان علیه السلام و ترغیب به دعا برای فرجشان میان مردم شدّت گرفته و امید است هر چه بیشتر فراگیر شود.
امّا برای مؤثر شدن این حرکت لازمست مقدمه و اصل اولی انتظار فرج نیز به خوبی نهادینه شود. چه این که انتظار منجی تنها در صورتی معنا دارد که خود را واقعا در تنگنا حسّ نموده و به حالت اضطراری برسیم که ندای تمام وجودمان یکسره این باشد: درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود..
▪️«إنّ هذا الأمر لا يأتيكم إلّا بعد إياس»
امام صادق علیه السلام: اين امر به شما نخواهد رسيد مگر بعد از نا اميدی..
تا زمانی که امید قلبمان به افراد دیگر باشد و قبله ی دل را به سمت حضرتش (علیه السلام) متمرکز نکرده باشیم، هرگونه ضجّه و زاری و انابه لقلقه ی زبانی بیش نیست.
روایت امیر المؤمنین علیه السلام به وضوح تکلیف ما را روشن می کند:
تعجب است كه چگونه در دل این امت، محبت آنان [غاصبین خلافت] خورانده شده؛ و نیز محبت افرادی که راه خدا را بسته و مردم را از دین بر میگردانند.
👈🏻به خدا اگر این امت بر پای خود روی خاک بایستند و خاکستر بر سرشان ریخته و به سوی خداوند تضرّع کنند و تا روز قیامت نفرین کنند بر کسانی که گمراهشان نموده و راه خدا را بر آنان بسته اند و به سوی آتش دعوت کرده و در معرض خشم و عذاب خداوند قرارشان داده اند؛ باز هم گنهكار هستند..
اما چرا این تضرعات فایده ندارد؟زیرا به گونه ای با بدعتها خو گرفته اند که:
اگر عالم راستین بخواهد کجی های آنان را تبیین کند با او مخالفت نموده و رهایش می کنند و از او تبری می جویند؛ اما اگر کسی بدعت های آنان را بپذیرد، دوستش می دارند و او را بزرگ می شمارند!
✔️بنابراین لازمست عزیزان دلسوزی که در عرصه های مهدویت کار می کنند -وفقهم الله-، به این مقدمه ی ضروری هم عنایت داشته و برای مردم تبیین کنند؛ و تصور نکنند که طلب ظهور به یک دعای دسته جمعی و چله گرفتن ختم به خیر می شود.
▪️متن عربی: و العجب لما قد أشربت قلوب هذه الأمّة من حبّهم و حبّ من صدّهم عن سبيل ربّهم و ردّهم عن دينهم!
و الله لو أن هذه الأمّة قامت على أرجلها على التراب و وضعت الرماد على رءوسها و تضرعت إلى الله و دعت إلى يوم القيامة على منأضلهم و صدهم عن سبيل الله و دعاهم إلى النار و عرضهم لسخط ربهم و أوجب عليهم عذابه لكانوا قد اجترموا إليهم! و ذلك أنّ المحق الصادق و العالم بالله و رسوله يتخوفان إن غيرا شيئا من بدعهم و سننهم و أحداثهم وعادته العامّة، و متى فعل شاقّوه و خالفوه و تبرءوا منه و خذلوه و تفرقوا عن حقه، و إن أخذ ببدعهم و أقر بها و زينها و دان بها أحبّته و شرّفته و فضّلته. (كتاب سليم/703)
https://drhasheminasab.blog.ir/1400/12/25/%D9%86%D8%A7-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA
نور شریعت:
📌أدله عدم مشروعیت نماز جمعه در عصر غیبت
روایت حنان بن سدیر
عن عبدالله بن سنان عن ابی جعفر علیه السلام قال یا عبدالله! ما من عید للمسلمین اضحی و لا فطر الا و هو یجدّد لآل محمد صلی الله علیه و آله فیه حزن. قلت و لم؟ قال لانهم یرون حقهم فی ید غیرهم.
ضعف سند روایت حنان بن سدیر
یکی از ادله مرحوم بروجردی این روایت است که در من لایحضره الفقیه از حنان بن سدیر نقل میکند.
در نسخه قدیمه من لایحضره الفقیه «عن عبدالله بن سنان» آمده است. و لکن هم کافی و هم علل الشرایع «حنان بن سدیر عن عبدالله بن دینار» دارد. و در این من لایحضره الفقیه چاپ مرحوم آقای غفاری هم در متن «عن عبدالله بن دینار» است و در پاورقی «و فی بعض النسخ عن عبدالله بن سنان» را ذکر کرده است.
مرحوم مجلسی در روضة المتقین که شرح من لایحضره الفقیه است میفرماید که این متن «عبدالله بن سنان» است ولی در بعض نسخ «عبدالله بن دینار» آمده است و هو الصحیح؛ چون معهود نیست حنان بن سدیر از عبدالله بن سنان نقل کند و عبدالله بن سنان هم از امام باقر نقل کند.
و به نظر ما، این مطلب درستی است. و وقتی عبدالله بن دینار راوی شد چون توثیق ندارد دیگر این روایت که آقای بروجردی مطرح فرمود به گمان اینکه سندش صحیح است، سندش صحیح نخواهد بود.
و اینکه در تهذیب چنین ذکر کرده: « عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ذُبْيَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ»، اشتباه کرده و یا اشتباه نساخ بوده است، و قطعا راوی به نام عبدالله بن ذبیان وجود ندارد. این عبدالله بن دینار است: مولی عمر بن الخطاب و از فقهاء عامه ولی توثیق ندارد.
دعای صحیفه سجادیه
اما دعاء صحیفه سجادیه: اللهم ان هذا المقام مقام خلفائک و مواضع امنائک قد خصصتهم بها فی درجة عالیة قد ابتزوها
ایشان در البدر الزاهر فرموده بودند این نشان میدهد مقام امامت نماز جمعه منصب ائمه است و دیگران نمیتوانند بدون اذن ائمه متصدی این منصب بشوند.
بررسی سند صحیفه
ما عرض کردیم راجع به سند صحیفه همانطور که آیت الله خمینی قدس سره در مکاسب محرمه دارند، فی الجملة وثوق به صدور این متن از امام حاصل میشود ولی تک تک جملهها را نمیشود گفت حتماً از امام صادر شده است. مثل نهج البلاغة. این مثال را خود امام در مکاسب محرمه میزنند. و انصافاً این مطلب درستی است.
ولی از نظر فنی نمی شود سند این کتاب را تصحیح کرد؛
1-مرحوم میرزا حسین نوری در مستدرک الوسائل شواهدی میآورند که این کتاب در زمان ائمه مطرح نبوده: میگویند اگر در زمان ائمه مطرح بود یکی از ائمه به اصحابشان میفرمود که جد ما امام زین العابدین کتاب دعا دارد.
2-راوی این کتاب هم متوکل بن عمر بن متوکل هست که میگوید کتاب را از یحیی بن زید در آن لحظات آخر عمرش گرفتم. متوکل بن عمر بن متوکل توثیق ندارد. و لذا از نظر فنی نمیشود سند این کتاب را تصحیح کرد.
3-در بحار جلد 103 صفحه 211 حدودا سند هایی ذکر میکند ولی این سندها به اصل نمیرسد؛ مثلا سند به یکی از علماء میرسد بعد قطع میشود. و تا امام سجاد علیه السلام ادامه پیدا نمی کند.
🔻مناقشه دردلالت دعای صحیفه بر عدم مشروعیت نماز جمعه
راجع به دلالت این روایت اشکالاتی مطرح میشود:
🔻مناقشه اول
هر چند امامت جمعه بالاصالة برای ائمه بوده، اما أئمه به شیعه اذن عام در برگزاری نماز جمعه داده اند؛
1-صحیحه زراره: اذا اجتمع سبعة نفر من المسلمین و لم یخافوا امهم بعضهم و خطبهم. که حتی اگر این ذیل را هم کلام صدوق بدانیم، صدر این حدیث: علی من تجب الجمعة؟ قال تجب علی سبعة نفر من المسلمین دلالت بر این اذن عام می کند، زیرا حمل سبعة نفر من المسلمین بر هفت نفری که امام معصوم یا نائب خاص حضرت در آن است شبیه حمل بر فرد نادر است.
2-یا صحیحه عمر ین یزید: اذا کانوا سبعة نفر صلوا الجمعة فی جماعة و یلبسوا البرد و یتکؤ علی عصا او قوس و یصلی بخطبة. که در این روایت هم حمل بر هفت نفری که در بین آن ها امام معصوم یا نائب خاص است، خلاف ظاهر است.
3-یا آن روایاتی که چنین می گفتند: اگر در قریه گروهی جمع شدند، صلوا الظهر اربعا اذا لم یکن لهم امام یخطب. اگر امامی که خطبه بخواند نداشتند مردم نماز ظهر را با جماعت بخوانند: متفاهم عرفی این است که اگر امام یخطب بود نماز جمعه بخوانند. و حمل امام یخطب، بر امام معصوم یا نائب خاص آن حضرت (که مرحوم بروجردی ادعا کرده اند)عرفی نیست: زیرا روایت میگوید که گروهی که یکجا جمع شدند، اگر امامی داشتند که خطبه میخواند، نماز جمعه بخواند. این را بگوییم یعنی امام معصوم در بین اینها بود یا نائب خاص آن حضرت بود، اینجور توجیه عرفی نیست.
و لذا ظاهر این روایات این است که امام اذن عام به شیعه داده است و مادامی که امام معصوم بسط ید ندارد اگر شیعه با شرائط صحت نماز جمعه مثل اجتماع هفت نفر و امام عادلی که قدرت بر خطبه دارد نماز جمعه بخواند، مشروع خواهد بود.
🔻مناقشه دوم
اشکال دوم اشکالی است که مرحوم آقای حائری کردهاند. فرموده اند: مراد از هذا المقام در اللهم ان هذا المقام مقام خلفائک مقام خلافت است نه منصب امامت جمعه:
مقام خلافت مقامی است که مقام خلفاء خدا است و مواضع امناء خدا است. شاهدش ذیل روایت است که بحث از غصب خلافت است که خدایا ما راضی هستیم به قضا و قدر تو که ما را مظلوم قرار دادهاند و حق ما را غصب کردهاند.
جواب
ظاهر اللهم ان هذا المقام مقام خلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک امامت جععه است زیرا چنین ذکر شده: و کان من دعائه یوم الجمعة و یوم الاضحی. و قبل از این دعاء هم امام راجع به کسانی که در نماز جمعه حاضر بودند دعا کرد.
اول دعاء این است؛ اللهم ان هذا یوم مبارک میمون و المسلمون فیه مجتمعون فی اقطار ارضک. و این که و المسلمون فیه مجتمعون فی اقطار ارضک، روز جمعه و روز عید قربان و روز عید فطر می باشدو اینکه ذیل مربوط به غصب خلافت می شود حتی عاد صفوتک و خلفائک مغلوبین مقهورین مبتزین یرون حکمک مبدلا و کتابک منبوذا و فرائضک محرفة و سنن نبیک متروکة. این قرینه نمی شود که هذا المقام را به معنای مقام خلافت بگیریم.
نکته:
تأنیث قدابتزّوها به خاطر رجوع به خلافۀ نیست بلکه می تواند به اقامۀ نماز جمعه و یا مواضع أمنائک رجوع کند.
🔻مناقشه سوم
مرحوم آقای حائری فرموده اند که ما قبول می کنیم که امامت جمعه توسط خلفا غصب مقام ائمه بوده است، اما این دلالت بر عدم مشروعیت نمی کند زیرا؛
در نحوه امامت جمعه دو حالت وجود دارد:
گاهی به این عنوان که من خلیفه خدا و رسول خدایم، نماز جمعه می خواند که این جایز نیست. اما گاهی این ادعا را ندارد و خاضعا خاشعا به عنوان اینکه نماز جمعه واجب یا مستحب است، نماز جمعه می خواند که این صورت اشکالی ندارد.
مانند باب زکات که گاهی شخصی مسئول جمع آوری زکات می شود و خود را ولی أمر زکات می داند که این غصب و حرام است. اما گاهی بدون اینکه ادعای ولی امری زکات کند از زکات دهنده تقاضای زکات برای رساندن به فقراء می کند و صرفاً وکیل او می شود. که این صورت جایز است.
جواب
این تقیید بلامقید است: ظهور عرفی هذا المقام مقام خلفائک که بحث نماز جمعه بوده و دعا برای نمازگزاران نماز جمعه بوده است مقام امامت جمعه است . ومقام امامت جمعهای که شخص امام جمعه خود را خلیفة النبی بداند، در روایت نیست.
نکته:
امام در این روایت در حقیقت مصائب مختلف را بیان می کند هم غصب منصب امامت جمعه و هم غصب مقام خلافت را. و لزومی ندارد تنها در مقام بیان یک مصیبت مثل غصب خلافت باشد.
🔻مناقشه چهارم
مرحوم حائری فرموده اند: اگر قبول کنیم منصب امامت جمعه حق امام است باز میگوییم: معنای حق امام بودن این است که مزاحمت امام جایز نیست.
مثلا میگویند مسجد حق برای مصلین است: یعنی به جای اینکه مصلین نماز بخوانند مصلین را راه ندهند درس برگزار بشود. مزاحمت مصلین با برگزاری مجالس که مانع از نماز باشد جایز نیست. اما اگر مزاحمتی نبود، دیگران هم میتوانند از مسجد استفاده کنند.
امامت جمعه حق امام معصوم است یعنی دیگران نباید مزاحمت کنند. خلفاء مزاحمت میکردند. اما ما که مزاحمت نمیکنیم.
جواب
معنای عرفی حق فقط این نیست که لایجور المزاحمة، مگر اینکه قرینهای بر این معنا باشد:
من سبق الی مکان فهو احق، من سبق الی سوق المسلمین فهو احق، به این معنا است که تا او راضی نباشد نمیشود در حق او تصرف کرد. بله یک جا قرینه داشته باشیم مثل مسجد که نسبت به حق مصلین، قرینه داریم که مزاحمت مصلین جایز نیست. و بیش از آن دلیل نداریم و الا در مسجد میخوابیدند، در مسجد جلسات دعاء و ذکر و درس و اینها داشتند.
🔻نتیجه چهار مناقشه:
پس این جواب های سه گانه مرحوم آقای حائری درست نشد. جواب صحیح همان جوابی است که ما عرض کردیم وفاقا للسید الخوئی. که ما از روایات اذن عام را استفاده کردیم.
#درس_خارج_فقه #کتاب_الصلاة
https://drhasheminasab.blog.ir/1400/12/23/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D9%84%D9%87-%D8%B9%D8%AF%D9%85-%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA
هوالعزیز
🔹ابتدای امر باید گفت که انسان باید آنقدر فهم و جهانبینی داشته باشد که فریب افراد و سخن های زیبا را نخورد.
و عمله ی این و آن ، و این گروه و آن گروه نشود.
وقتی کسی، آنقدر شخصیت خود را تقلیل داد، و برای دیگران جایگاه عملگی و مزدوری پیدا کرد ، یقیناً محکوم به این است که بعد از استفاده حداکثری، مانند یک تفاله او را بیرون بریزند.
و در این جایگاه فرقی نمیکند که وزیر و رئیس جمهور باشی یا کارمند و کارگر و طلبه.
🔸در کنار این، آنهایی که در عداوت از چیزی دریغ نمیکنند ،همیشه برای توجیه اعمال و رفتار خود ، رسانه هایشان ، درحال مرمت ارواح جریحه دار مردم است.
پس باید گفت نه فریب بخور ، و نه فریب بخور.
فریب اول را نخور بواسطه اینکه آخرش حقارت شخصیتت است.
فریب دوم را نخور چرا که باعث تحمیق شخصیت اجتماعیتت میشود.
.
توجیه معاویه برای قتل عمار یاسر
(کسانی که به اسم )صحابه پیامبر بودند :
آن کس که عمار را به صفین آورده بود، او را کشت.
#تاریخ_اسلام #فریب #مغالطه
عمرو بن عاص به معاویه گفت: ای معاویه! آیا نشنیدی که عبدالله چه گفت!؟ معاویه گفت: چه گفت؟ عمرو عاص اعتراض پسرش در مورد کشتن عمار در صفین، توسط معاویه، علی رغم خبردادن پیامبر بر کشته شدن عمار توسط گروه ستمگر را برای معاویه تعریف کرد. معاویه در جواب عمرو عاص گفت: تو آدم احمق و بی عقلی هستی! همیشه داری حرف می زنی و در نجاست غرق شدی!! آیا ما او را کشتیم؟ نه، آن کس که عمار را به صفین آورده بود، او را کشت. وقتی معاویه این توجیه را در مورد قتل عمار مطرح کرد؛ تمام لشگریان معاویه از چادرها و خیمه های خود بیرون رفتند و گفتند که عمار را کسی کشت، که او را به این نبرد آورد.
[ابن کثیر، البداية والنهاية، ج7، ص 270]
وقتی عمار بن یاسر کشته شد، عمرو بن حزم به پیش عمرو بن عصا رفت و گفت که عمار کشته شد و پیغمبر هم گفته بود که او را گروه ستمگر خواهند کشت. عمرو بن عاص با حالت نگرانی برگشت تا وارد بر معاویه شد. معاویه به او گفت: چه شده است؟ گفت: عمار کشته شد! معاویه گفت: خوب کشته شد، مگر چه می شود؟ عمرو گفت: من از رسول خدا شنیدم که می گفت: او را گروه ستمگر می کشند! معاویه به او گفت: تو خود را در نجاست آلوده کردی! آیا ما او را کشتیم؟ همانا او را علی و یارانش کشت! آنها عمار را به میدان نبرد آوردند تا در میان نیزه های ما و یا شمشیرهای ما قرار بگیرد و کشته شود! [مسند أحمد بن حنبل،ج4، ص 199، ح 17813]
عبدالله بن حارث می گوید: همانا عمرو بن عاص به معاویه گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا از پیامبر نشنیدی که موقع ساخت مسجد به عمار گفت: همانا تو خیلی مشتاق جهاد هستی! تو از اهل بهشت هستی و گروه ستمگری تو را خواهند کشت. معاویه گفت: بله شنیدم! عمرو گفت: پس چرا او را کشتی؟ معاویه گفت: به خدا قسم که تو همیشه در نجاست خود غوطه ور بودی! آیا ما او را کشتیم؟ نه، آن کس که عمار را به صفین آورده بود، او را کشت.
[المعجم الكبير، للطبرانی، ج 19، ص330، ح 758 و مسند أبي يعلى، ج13، ص 333، ح 7351]
┏━━━••••••••••━━━┓
@norshariat110
┗━━━━••••••••••━━┛