#رمان_عشق_پاک
#پارت38
صفحه گوشیمو باز کردم با پیام استادم یهو یادم اومد امروز کلاس داشتم و کلا فراموش کردم
البته اگه فراموش هم نمیکردم کلا نمی رسیدم امروز برم!
تلفن خونه زنگ خورد گوشیمو گذاشتم زمین و رفتم ببینم کیه
شمارشونو نمیشناسم!
جواب دادم ببینم کیه!
_الو سلام
_سلام عزیزم خوبی!
صدا آشنا بود اما هرچی فکر کردم یادم نیومد!
_ممنون بفرمایید!
_مامانت خونه است؟
_بله چند لحظه گوشی خدمتتون!
در اتاقو زدم و رفتم تو
_مامان یه نفر پشت تلفن کارتون داره!
_کیه؟
_نمیدونم
مامان بلند شد از روی صندلی و رفت سمت پذیرایی
نگاه کردم به فاطمه که چشماش پر از اشک بود و نشسته بود روی زمین
نگاهم کرد اما ایندفعه نگاهش فرق داشت مهربون بود!
_حسنا میای پیشم؟!
از حرفش تعجب کردم!
_باشه
رفتم کنارش روی زمین نشستم همین که نشستم کنارش اشک هاش سرازیر شدن و بغلم کرد و بلند بلند گریه کرد
از گریه فاطمه گریم گرفت هرچقدر هم بدی بهم کرده باشه بازم خواهرمه خوبی هاش خیلی بیشتر بدی هاش هست
فاطمه با هق هق گفت
_اجی منو ببخش من دیگه میخوام عوض بشم بشم اونی که شما ازم میخواین
محکم تر بقلش کردم و گفتم
_الهی من فدای اشکات بشم اخه تو که کاری نکردی که ببخشمت!
#رمان_عشق_پاک
#پارت39
فاطمه از تموم کارایی که کرده بود پشیمون بود و گریه میکرد
فاطمه الان شده بود همون فاطمه ای که قبلا بود همونی که همیشه مهربونی از چشماش مشخص بود
_اجی اشکاتو پاک کن دیگه دلم نمیخواد اینطوری ببینمت!
سرشو انداخت پایین با دستم اشکاشو پاک کردم و سرشو آوردم بالا
_تو که الان نباید گریه کنی و ناراحت باشی تازه باید خوشحالم باشی از اینکه متوجه شدی کارت اشتباه بوده
الانم بخند تا من خندتو ببینم!
لبخندی نزد و باز بغض کرد
_فاطمه میخوام یه خبری بهت بدم که باید حتما لبخند روی لب هات باشه تا بگم!
فاطمه متعجب نگاهم کرد
_چه خبری؟
_تا نخندی که نمیگم!
_باشه میخندم بگو دیگه!
لبخندی بی حال زد
_خب هرچند این لبخندی که زدی اون نبود که میخواستم اما میگم!
خب قراره به زودی های زود بشی خواهر عروس!
فاطمه از حرفم شوکه شد
_یعنی چی میشم اجی عروس؟
_دیگه یکم فکر کنی بد نیستا
ابروهاشو به نشونه تعجب داد بالا و بعدش زد زیر خنده انقدر خندید که از چشماش اشک میومد
_وای حسنا باورم نمیشه راست میگی؟
_من با تو شوخی دارم؟!
دوباره زد زیر خنده
_حالا این دوماد کی هست؟
نکنه همون حسن کچله؟
_خیلی بدی خودت حسن کچلی
_منکه کچل نیستم حالا بگو ببینم کیه!
_محسن!
_محسن پسر خاله مریم!
_اره
دوباره خندید
_خب خوبه بهم میاید
#رمان_عشق_پاک
#پارت40
مامان درو باز کرد و با تعجب نگاه فاطمه میکرد
_این چش شده تا دو دقیقه پیش گریه میکرد حالا داره از خنده گریه میکنه!
سرمو انداختم پایین
_بهش گفتی؟!
_اره گفت
مامان میگم میخواستین بزارید روز عروسیشون منو خبر میکردین!
_خب عزیزم فعلا حالت خوب نبود ما هم گفتیم فعلا متوجه نشی بهتره
فاطمه چیزی نگفت
_مامان راستی کی بود زنگ زد؟
_مامان همون سیدعلی بود!
_واه این هنوز دست برنداشته!
_نه میگفت چرا گفتید نه منم گفتم دخترم نامزد داره!
_آفرین کار خوبی کردید!
فاطمه با خنده گفت
_مامان این حالیش نیست خب پسر به این خوبی بفرستی برای من بد نیستا!
_بشین سرجات تو فعلا
فاطمه دوباره خندید
مامان از اتاق رفت بیرون
_حسنا حالا از اول برام بگو ببینم چیشد...
همه ماجرا رو براش تعریف کردم از اول تا اخر با یه لبخند قشنگی نگاه میکرد
داشتم با ذوق تعریف میکردم که یهو دیدم اشکش اومد
_وای اجی چرا گریه میکنی؟!
_هیچی!
_ناراحت شدی؟!
_نه بابا ناراحتی چیه از بس خوشحالم گریم گرفت
_الهی من فدات بشم
_خدانکنه
_حسنا!
_جانم
_من میخوام عوض بشم دیگه نمازامو بخونم خیلی از خودم بدم میاد!
_عه اینجوری نگو دیگه تو خیلی هم خوبی همین که واقعا این تصمیم رو گرفتی خیلی خوبه...
16.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانوم رقیه صدا کن ما رو در گوش
بابا...🥀
#حسین_طاهری
جوان گفت :
امامزمانترا میشناسے؟
پیرمرد :
بلہ میشناسم!
جوان :
پس سلامش کن:)
پیرمـرد:
السلامعلیڪیاصاحبالزمان
جوان لبخندے زد و گفت :
و علیکم السلام:)
آخ خدا تورو به بهترینات!
همچینروزے رو..
نصیبمونکن
#امام_زمانم
خدایا..!!
اگهاشتباهکردیم،مارا،اصلاحکن
اگهگُمـراهشدیم،هدایتمانکن
اگهخواستیمتسلیمبشیم،کاریکنکهادامهبدیم
آمین یا رب العالمین
اللّهمخاطرًاطيبًاونفسًاهنيهوصدرًاراضيًا مرضيًاوقلبًاشاكرًالايغيبعنهذكرك...🌱
- خدایابهمافکرینیك،روحیشادوسینهای راضیودلیسپاسگزارعطـاکنکهیادتـوازآن
دورنباشد🙂
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به وقت سلام
اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
التماس دعای خیر یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
آنقدر روزها نمیخوابید که از فرط
خستگی میافتاد میگفت:
پاسدار یعنی کسی که کار کنه
بجنگه خسته نشه کسی که نخوابه
تا وقتی خود به خود خوابش ببره...
#شهید_مهدی_باکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب آدم های زندگیتون رو ندهید...