eitaa logo
چراغ مطالعه
126 دنبال‌کننده
263 عکس
31 ویدیو
1 فایل
📚دورهمی نوجوانان کتاب‌خوان محلی برای به اشتراک گذاشتنِ برشی از خوانده‌ها، معرفی یا نقد کتاب، اخبار مربوط به کتاب.
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدم توی هچل افتاده‌ام. گفتم بگذارید یک دقیقه فکر کنم. او هم با بی‌صبری نشست. من خوب فکرش را کردم. فکر کردم اگر راستش را بگویم خطرش کمتر از دروغ گفتن است. گفتم علی الله، این دفعه راستش را می‌گویم. هر چند عین این است که آدم روی یک بشکه‌ی باروت بنشیند و منفجرش کند و ببیند چی می‌شود. بعد گفتم: «خانم ماری جین، جایی از شهر هست که بروید سه چهار روز بمانید؟» - آره، منزل آقای لوتروپ. چه طور مگر؟ -بعداً بهتان می‌گویم. اگر بهتان بگویم از کجا می‌دانم که سیاه‌ها تا دو هفته‌ی دیگر در این خانه به هم می‌رسند، حاضرید چهار روز بروید آنجا بمانید؟ - چهار روز، حاضرم یک سال بمانم! - خیلی خب. اگر اجازه بدهید من در را می‌بندم. بعدش باز برگشتم و گفتم: «من باید راستش را بگویم. شما هم باید دلش را داشته باشید، چون از آن حرف‌های ناجور است. این عموهای شما اصلاً عموی شما نیستند. این‌ها دو تا کلاهبردارند. حالا بدترین قسمت حرف من تمام شد؛ دیگر باقی‌اش را می‌توانید راحت بشنوید و تحمل کنید. حرف من برای ماری جین تکان‌دهنده بود، ولی من که حالا دیگر از جای خطرناک رودخانه گذشته بودم، بیشتر رفتم جلو و همه چیز را برایش تعریف کردم. ص۱۷۵ (کانالی برای کتاب‌خوان‌های نوجوان) https://eitaa.com/ParvazBaKetab