#استوری
خدایا ... کربلا؟!
┄┄┅┅┅❅❁❁❁❅┅┅┅┄
#ڪپےباذڪرصلواتآزاد
___♡______
@Patoghemahdaviyoon
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی مخصوص شب های جمعه
@Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #شهیدمهدے_زین_الدین
شب جمعه شهدا را یاد ڪنید
آنها شما را نزد سیدالشهدا علیه السلام یاد میڪنند
🌸🍃اللهم صل علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃🌸
@Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت دنیاااارو میگیری.....
بگیر بخواب دیگه
با این طنزت...
😬🤓😂
#گاندو2
•Γ🎗📒°〇
←پُشـټِسَنگرݦَجازۍ
باخُودِݥون
چَندچَندیمرَفیق؟!👀
|📓| #تلـنگرانھ
ــــــــــــــــــــــــــــــ
|🖇| #خادم_الزهرا
↳⸽ @Patoghemahdaviyoon
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
❤️ #بیراهه
🍃#پارت20
خیالم واقعیت شده بود و بزرگتر اینڪہ فہمیده بودم عشقم یڪطرفہ نیست!
میدونستم نباید اینقدر سریع وا بدم ولے نمیتونستم..؛
میترسیدم ولم ڪنہ...
میترسیدم دیگہ نخوادم...
میترسیدم تا ابد در حسرت ڪنارش بودن بمونم...
براے همین عقل رو ڪنار گذاشتم..محال بودن ازدواجم تو این سن و عدم موافقت قطعے بابا کلا فراموشم شد..!
فقط سرمو پایین انداختم و گفتم:« من باید بہش فڪر ڪنم افشین!»
خستہ نگاهم ڪرد و گفت:«برو بابا! تا تو فڪر ڪنے خان بابات اوڪے بده خانوادم یڪے رو به زور فرو ڪردن تو زندگی من.!
فعلا خواهشا نظر خودت رو زودتر همینجا بہم بگو...
فقطم یہ ڪلمہ! آره یا.. نہ؟!»
از رو نیمڪت بلند شدم، ڪیفمو انداختم رودوشم...
اونم بلند شد.
سرمو انداختم پایین چندثانیہ با انگشتام بازے ڪردم..،
بعد سرمو بالا آوردم و صاف تو چشماش نگاه ڪردم تا شاید چیزے ببینم ڪہ رو تصمیم نہاییم تاثیر بزاره...
🍁به قلم بانو ح.جیم♡
💠@Patoghemahdaviyoon
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
❤️ #بیراهه
🍃#پارت21
ولے در نہایت بعد از ڪلے ڪل ڪل بین عقل و قلبم...
بہش لبخند زدمو با آرامش خاصے گفتم:«از طرف من..... آره»
دستشو گذاشت رو پیشونیش، موهاے روشنشو داد عقب، سرشو برد بالا برد دور خودش چرخید و داد زد:«خدایااااا شڪرت!!»
یڪدفعه چرخید طرفم دستاشو باز ڪرد..!
تازه دوریالیم افتاد میخواد چیڪار ڪنہ!.
خودمو عقب ڪشیدم!دستمو گذاشتم روسینش و پس زدم و گفتم:«آهاے عمو.....هنوز نہ بہ داره.. نہ بہ باره..؛بذار دست نخورده بمونم!»
خندیدو گفت:«باشہ فرشتہ من!»
از خوشحالی دلم هیری ویری رفت!
دریافت این حجم بالاے محبت برام هنوزم ڪمے مبہم بود و همین تشنہ ترم میڪرد ڪہ در ڪنارش باشم!
ڪنار افشینے ڪہ عاشقم بود و عاشقش بودم..
ڪسے ڪہ بعد از فوت مامان مثل آب، آتیش داغ دلمو خاموش ڪرد...
دلم لڪ زده بود بی خجالت در آغوشش آروم بگیرم..
🍁به قلم بانو.ح.جیم
💠@Patoghemahdaviyoon
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃