برنامه سوفیا از رادیو گفتگو با موضوع «فلسفه ذهن، هوش مصنوعی و نورومدیتیشن» با حضور دکتر همتی مقدم و دکتر همازاده،
سهشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۰، از ساعت ۲۲ تا ۲۴
گفتگو در ابتدا پیرامون چیستی ذهن و #فلسفه_ذهن آغاز میشود و توضیحی اجمالی از دستهبندی هفتگانه تئوریهای فلسفی درباره #ماهیت_ذهن و ارتباط آن با بدن ارائه میگردد.
سپس وارد بحث #هوش_مصنوعی و انواع رویکردهای فنی و برخی مشکلات فلسفی آنها میشود و به این مسئله میپردازد که چرا ساخت #آگاهی مصنوعی و هوش مصنوعی قوی از دیدگاه برخی فیلسوفان، علیالاصول یا لااقل برپایه رویکردهای رایج به سرانجام نمیرسد؟
در بخش آخر بر بحث درباره تجربههای بیرون از بدن (OBE) تمرکز میکند و گفتگو درباره دیدگاهی جدید در بین نودوئالیستها در حوزه #نوروتئولوژی برای تبیین این تجربیات به میان میآید که در انتها تطبیق آن با سنت فلسفی - عرفانی اسلامی و مشترکات آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
فایل صوتی این برنامه در چهار بخش نیمساعته بارگذاری شده است:
@PhilMind
#بازنمودگرایی ۴
🚥 ند بلاک در آزمون فکری #زمین_معکوس، یک مثال خلاف واقع علیه بازنمودگرایی برون گرایانه مطرح میکند.
زمین معکوس جایی است کاملاً شبیه به زمین واقعی که فقط از دو جهت با این زمین، تفاوت دارد: اوّل آنکه همه چیز به رنگ مکمّل اشیاء متناظرشان در این زمین هستند؛ آسمان زرد رنگ است، چمنها قرمزند و ... . دوّم آنکه مردم در جهان معکوس به زبان معکوس سخن میگویند؛ آنها به زرد میگویند آبی، به قرمز میگویند سبز، و ... .
🚀 مسافری از زمین واقعی به آن زمین معکوس سفر میکند و در مسیر (در فضاپیما)، بهگونهای که متوجّه نشود، سیستم بصری او تغییراتی میکند و در نتیجه رنگها را معکوس ادراک میکند.
کمکم و در اثر اقامت طولانی مدّت شخص در آن محیط و برقراری روابط علّی متعدّد و مستمرّ با آن، محتواي بازنمودي #ادراك_بصری او در هنگام ديدن چمن، شامل ویژگی قرمزی خواهد بود و نه سبزی؛ هرچند که بهدلیل وجود دستگاه وارونهساز، #خصيصه_پديداري اي كه با ديدن چمنها براي او حاصل ميشود، همچنان همانند همان حسي است كه با ديدن چمنها در زمين برايش پديد ميآمد.
🚥 او به زبان همین زمین واقعی سخن میگوید و در نتیجه چمنهای واقعاً قرمز را سبز مینامد و آسمان واقعاً زرد را آبی. بدین ترتیب در اثر زندگی با مردم زمین معکوس، او نمیتواند متوجّه اشتباه #ادراک_حسی خود بشود. (See: Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.552./ also: 1998, Is Experiencing Just Representing?, p.665.)
🚀 در مثال فوق، با آنکه محتوای بازنمایی ادراكات شخص مسافر تغییر کرده، ولی #ویژگی_پدیداری ادراكات او یکسان مانده است. بنابراین فاصلهای بین #ويژگي_بازنمودی تجربه و ويژگي پدیداری آن وجود دارد و این فاصله نشان میدهد که ويژگي پدیداری قابل تقلیل به ويژگي بازنمودی نیست.
🚥 این نکته را هم متذکّر شویم که آزمون فکری بلاک، صرفاً به یک وضعیّت تخیّلی محض ارجاع ندارد تا – همانطور که برخی مدافعان بازنمودگرایی تأکید کردهاند – احتمال وقوع و شدنیبودن آن قابل تردید باشد.
بلاک خود تصریح دارد که خصوصیات اساسی مثال فوق، همین امروز توسّط تکنولوژی موجود قابل ایجاد است: «ما امروزه میتوانیم به جای دو سیّاره در این سناریو، دو ساختمان بزرگ مجزّا را فرض کنیم، و گونهای از تغییر در سیستم بینایی را با عینکهای واقعیت مجازی خلق نماییم». (Block, 1998, p.666.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
#معرفی_کتاب
«درآمدی به فلسفه ذهن» نوشته آقای کیث توماس مسلین - رییس دپارتمان فلسفه مؤسسه آموزشی Esher Sixth from College انگلستان - و ترجمه دکتر مهدی ذاکری جزو اوّلین آثار ترجمهشده فلسفه ذهن است که در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسیده و همچنان از منابع اصلی فارسیزبان در این حوزه به شمار میرود.
این کتاب که طبق اهداف مؤلف و مؤسسه محل کار وی برای مخاطبان ۱۶ تا ۱۸ سال نگاشته شده، رویکردی آموزشی و مقدماتی دارد و البته برای دانشجویان غیر آشنا با این شاخه فلسفی نیز مدخلی قابل توجه به حساب میآید.
کتاب در ۱۱ فصل به سرفصلهایی چون تبیین مسئله ذهن و بدن، تئوریهای دوگانهانگاری، اینهمانی، رفتارگرایی، کارکردگرایی، مسئله علیت ذهنی، صورتگرایی ارسطویی، مسئله اذهان دیگر، و مسئله اینهمانی شخصی میپردازد.
نگارنده هرچند در قالب پارادایم مسلط فیزیکالیستی مینویسد، اما تلاش دارد بدون ترجیح نظریه خاصی، ادبیات بحث و دیدگاههای مهم ذیل هر موضوع را معرفی و برخی اشکالات در برابر تئوریهای مطرحشده را نیز ارائه کند.
هرچند جای پرداخت جدی به موضوعاتی مانند حیث التفاتی و آگاهی خالی است، اما بسیاری از مباحث اصلی فلسفه ذهن با قلمی روان در این کتاب توضیح داده شده که با ترجمهای دقیق در ۴۸۰ صفحه عرضه شده است.
مهمترین مباحث فلسفی ذهن/ نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
🔔 تبیین پدیدههایی مانند کنترل رفتار و گزارشپذیری حالات درونی و تصمیمگیری و ... فقط با تشریح کارکردها سر و کار دارند؛ کما اینکه خود این پدیدهها اساساً بنحوی کارکردی تعریف میشوند.
🔔 در سرتاسر #علوم_تجربی، تبیینهای تحویلگرا به همین شیوه عمل میکنند. بعنوان مثال برای تبیین #ژن، ما باید مکانیسمی که اطلاعات وراثتی را ذخیره و از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهد، مشخّص کنیم. و معلوم میشود که DNA این کارکرد را به انجام میرساند. هنگامی که نحوه این کارکرد را توضیح دهیم، ژن را هم تبیین کردهایم.
🔔 یا برای تبیین #حیات، در نهایت باید توضیح دهیم چطور یک سیستم میتواند تکثیر یا تولید مثل کند، سازگاری با محیطش داشته باشد، متابولیسم را انجام دهد، و از این قبیل. تمامی اینها پرسشهایی درباره به انجام رساندن کارکردها هستند و بخوبی با تبیینهای تحویلگرایانه تناسب دارند.
🔔 همین نکته درباره اکثر مسائل در #علوم_شناختی هم دیده میشود. برای تبیین #یادگیری باید شیوهای که طی آن، ظرفیتهای رفتاری در پرتو اطلاعات محیطی بهبود مییابد و اطلاعات جدید برای انطباق عملکردها با محیط اطراف بکار گرفته میشود، تبیین گردد.
اگر نشان دهیم که چطور یک فرآیند محاسباتی یا نورونی این کار را به انجام میرساند، آنگاه یادگیری را تبیین کردهایم.
🔔 شبیه همین را میتوان برای دیگر پدیدههای شناختی مانند #ادراک_حسّی، #حافظه، و زبان بگوییم.
اما وقتی رویکرد فوق به تجربههای آگاهانه میرسد، این دست تبیینها هم به شکست میانجامد.
🔔 آنچه #مسئله_دشوار را دشوار و غالباً منحصر به فرد میسازد، اینست که فراتر از مسائلی درباره به انجام رساندن کارکردها میرود. برای تأیید این نکته، توجّه داشته باشید که وقتی انجام تمام کارکردهای رفتاری و شناختی در همسایگی تجربه را تبیین کنیم – تمایز ادراکی، دستهبندی کردن، دسترسی درونی، گزارش شفاهی – ممکن است یک پرسش بعلاوه و بیپاسخ باقی بماند: "چرا انجام این کارکردها با تجربه همراه است"؟
🔔 پرسش مشابهی در تبیین ژن یا حیات بیپاسخ باقی نمیماند. اگر کسی بگوید: «شما توضیح دادهاید چطور DNA اطلاعات وراثتی را ذخیره و از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند، اما هنوز تبیین نکردهاید که آن چطور یک ژن است»، دچار یک اشتباه مفهومی شده است. تمام آنچه بمعنای ژن بودن است، موجودی است که کارکردهای ذخیرهسازی و انتقال مرتبط اطلاعات را به انجام میرساند.
اما اگر کسی بگوید: «شما توضیح دادهاید چگونه اطلاعات، متمایز و گردآوری و گزارش میشود، ولی هنوز تبیین نکردهاید که چرا و چگونه بدان حس خاص، تجربه میگردد»، دچار اشتباه مفهومی نیست. این یک پرسش بعلاوه و قابل اعتناست.
🔔 این پرسش باقیمانده، سؤال کلیدی در مسئله #آگاهی است. چرا تمام این پردازشهای اطلاعات در تاریکی و فاقد هیچ احساسی درونی انجام نمیشود؟ چرا اینطور است که وقتی امواج الکترومغناطیس با شبکیه چشم برخورد میکند و بوسیله یک سیستم بصری، متمایز و دستهبندی میشود، این تمایز و دستهبندی بمثابه قرمزی روشن احساس میشود؟
🔔 یک #شکاف_تبیینی (اصطلاح لوین در 1983) بین کارکردها و تجربه وجود دارد و ما به یک #پل_تبیینی برای عبور از آن احتیاج داریم. یک تقریر صرفاً کارکردی، در یک سوی این شکاف باقی میماند و بنابراین، مواد سازنده پل باید جایی دیگر پیدا شود.
روشهای تبیینی رایج در علوم شناختی و #علوم_اعصاب برای این توسعه یافتهاند که انجام کارکردهای شناختی را تبیین نمایند، و از پس این هدف نیز بخوبی بر میآیند. ولی وقتی به مسئله دشوار میرسند، این رویکرد استاندارد چیزی برای گفتن ندارد.
برگرفته از فصل اول کتاب The Character of Consciousness نوشته دیوید چالمرز (2010)
@PhilMind
✅ #ابن_سینا در مقام وارث آثار فلاسفه یونان، به تحقیق و تعمیق مباحث مربوط به نفس پرداخت و علاوه بر مباحث مربوط به نفس در کتب معروف خود یعنی شفا و اشارات، رسالههای متعدّدی در باب #نفس و ماهیّت آن نگاشته است.
شاید یکی از دلایل این توجّه خاص، پیشهی طبابت بود که او را هرچه بیشتر در مورد رابطه نفس و بدن به تأمّل وامیداشت.
✅ برخی ادلّه و براهین شیخالرّئیس بر وجود نفس و #تجرّد آن، تا قرنها پس از وی، حتّی در متون فلسفی غرب – و بویژه فیلسوفان #اسکولاستیک - نیز راه یافت که همچنان در میان صاحبنظران #فلسفه_اسلامی، نفوذ و اعتبار دارد.
پوشیده نیست که بسیاری از براهینی که بعدها توسّط #صدرالمتألهین اقامه گردید، برگرفته از مکتوبات شیخ است.
❇️ نفس در نگاه ابنسینا، #حدوث_روحانی دارد و پس از حدوث با حفظ تجرّد خویش، از طریق قوای مختلف به بدن مرتبط میشود و ضمن تدبیر آن، از آن برای تکامل خود بهره میجوید.
❇️ رابطه نفس و بدن از سوی شیخالرئیس به نسبت ناخدا و کشتی تشبیه میشود؛ روح مجرّد فی حدّ ذاته، حالت تدبیر و سیاست بدن را ندارد؛ بلکه این حالت بر آن عارض شده است. مانند نسبت ناخدا با کشتی که تدبیر کشتی توسّط ناخدا، امری عروضیافته بر ناخداست؛ و نه در ذات وی.
در واقع نفسیّت برای #روح مجرّد، پس از برقراری نسبت با بدن، حاصل شده و فارغ از آن، #روح_مجرّد، خصلت نفسبودن ندارد. (ابنسینا، المبدا و المعاد، ص۱۰۵)
❇️ شیخ در نهایت برای تصحیح کیفیت ارتباط بدن با #حدوث_نفس میگوید بدن، شرط حدوث نفس مجرّد از سوی علّت فاعلی مجرّد (عقل فعّال) است.
بوعلی این شرط را فقط شرط حدوث میداند تا با این محذور مواجه نشود که عدم شرط (بدن)، موجب عدم مشروط (نفس) گردد. چه اینکه بوضوح با بقاء نفس پس از زوال بدن، منافات خواهد داشت. (فخر رازی، المباحث المشرقیه، ص۴۰۰)
❌ اما صدرا بر چنین تقریری از رابطه نفس و بدن اشکال میگیرد که اگر نفس طبق تعریف بوعلی، صورت کمالیّه و کمال اوّل برای بدن است، باید داخل در ذات نوع واحد حاصل از آن دو باشد. حال چگونه رابطه علّی بین این دو، نفی شده است؟ (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج8، ص382)
این ریشه و اساس اشکال معروف #علیت_ذهنی از سوی #فیزیکالیسم علیه #دوئالیسم است.
❌ او در ادامه این نکته را هم میافزاید که معنا ندارد امری مادّی، واجد استعداد و شرط حدوث امری مجرّد باشد؛ چه اینکه آن امر مجرّد در نزد مشّائیّین، جوهری مفارق الذّات و مستغنی از مادّه است.
بلکه اساساً باید گفت همانطور که شیخالرئیس هم قبول دارد، مفارقت از مادّه، امری ذاتی برای جوهر روحانی است و امر ذاتی، همانطور که عارض نمیشود، زایل هم نمیشود. پس چگونه با یک امر عارضی (ارتباط با بدن) از بین میرود؟ (همان، ص۳۸۵)
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ یکی از کاربردهای مهم #علوم_اعصاب_شناختی، بهبود کارکردهای اجرایی است که هرچه پیش میرود، ابعاد عجیبی مییابد. از رفع اعتیاد به مواد مخدر گرفته تا اصلاح اخلاقیات شخصی تا تقویت توانمندیهای فرامادی/فرابدنی تا ... .
♨️ دکتر ترنت - مدیر مؤسسه #نورومدیتیشن - در این ویدیو☝️ از #مراقبه_تمرکزی (Focus Meditation) میگوید و شیوه تقویت #لوبهای_فرونتال مغز با یکسری تمرینهای تمرکز توجه که به ارتقاء کارکردهای اجرایی مغز (در تصمیمگیری و حافظه و کنترل احساسات و ...) میانجامد.
♨️ این نوع مراقبه، پیشینهای مشابه در دستورالعملهای عرفانی درباره #نفی_خواطر و #ضبط_خیال دارد.
#علامه_طباطبایی در رسالة الولایة و علامه بحرالعلوم در رساله سیر و سلوک منسوب به ایشان، دستورالعملهای مراقبه تمرکزی بر یک حرف یا کلمه یا شیء ارائه دادهاند و علامه حسینی طهرانی در پاورقی رساله سیروسلوک، از قول مرحوم حسینقلی همدانی و سیدعلی آقای قاضی، توصیههای مشابه را نقل کرده است.
♨️ اما تغییر اخلاقیات و حتی تجربههای معنوی و فرابدنی از طریق تغییر در شبکههای نورونی - که گاه حتی بوسیله تحریکهای الکترودی و نه مراقبههای ذهنی انجام میشود - افقی جدید برای #علوم_شناختی و چالشی مهم برای الهیات خلق کرده است.
♨️ هرچند قائلین به دیدگاههای فرافیزیکی درباره ذهن، شواهدی از نورومدیتیشن و #نوروتئولوژی برای نگرش خویش و علیه #فیزیکالیسم اقامه کردهاند و این حوزه جذاب تجربی - فلسفی احتمالا به حوزهای پردامنه در #علوم_اعصاب و #فلسفه_ذهن در دهه آینده تبدیل خواهد شد.
@PhilMind
#بازنمودگرایی ۵
1⃣ مایکل تای - بعنوان اصلیترین نظریهپرداز پیشتاز بازنمودگرایی - در مواجهه با مسئله دشوار #آگاهي، چند استراتژی ممکن را ترسیم میکند:
اوّل آن که تسلیم مسئله بشویم و #دوئالیسم را درباره حالات پدیدارانه بپذیریم.
دوّم آن که #حالات_پدیداری (یعنی حالاتی که دارای حس و #تجربه_درونی هستند؛ مثل درد و شادی و خشم و لذت و ...) را با حالات نوروفیزیولوژیک، اینهمان بدانیم.
سوّم آن که #کارکردگرایی را درباره حالات پدیداری بپذیریم.
2⃣ به نظر تای، هر دو استراتژی اینهمانی و کارکردگرایی با این مشکل دست به گریبان هستند که سابجکتیو بودن حالات پدیداری را انکار میکنند و نیز امکان متافیزیکی همزادهای دارای تجربیات معکوس یا حتّی بدون هیچ تجربه (زامبیهای فلسفی) را ردّ میکنند.
3⃣ او در نهایت تئوری بازنمودگرایانه را بعنوان راه حلّ مسئله پیشنهاد میدهد که به اعتقاد وی تنها روش برای مواجهه با مسائل مربوط به آگاهی است. (See: Tye, 1995, Ten Problems of Consciousness, pp.62-67.)
4⃣ استدلال #امکان_زامبی یا #غیبت_کوالیا، اشکالی است که نسخههای متفاوت و متعدّدی دارد (بسته به اینکه #زامبی چگونه تعریف شود و در پی اخذ چه نتیجهای باشیم).
صورت کلّی برهانهای امکان زامبی، از این قرار است:
مقدّمه اوّل: زامبی (یا جهان زامبیوار) تصوّرپذیر است.
مقدّمه دوّم: هر آنچه تصوّرپذیر باشد، امکان وجودی/متافیزیکی دارد.
نتیجه اوّل: پس زامبی، امکان وجودی دارد.
نتیجه دوّم: پس #فیزیکالیسم درست نیست.
5⃣ منظور از «زامبی» در این نسخه، موجودی است که بلحاظ فیزیکی كاملا شبیه من است، ولی فاقد #آگاهی_پدیداری است (همچنين، منظور از جهان زامبي، جهاني است كه بلحاظ فيزيكي كاملاً شبيه جهان ماست، ولي ساكنان آن آگاهي پديداري ندارند).
واضح است كه امكان زامبي مستلزم آن است كه آگاهي پديداري بر ويژگيهاي فيزيكي مبتني نميشود، و اين خود به معناي نادرستي فيزيكاليسم است.
6⃣ بسياري از فيزيكاليستها مقدمه دوّم در استدلال بالا را نميپذيرند. از ديدگاه ايشان، تصوّرپذيري زامبي صرفاً دالّ بر امكان معرفتي است، و نميتوان امكان متافيزيكي را از آن نتيجه گرفت. (Byrne, 2001, “Intentionalism Defended”, p.219.)
7⃣ تای نیز در انتها میگوید هیچ چیز رازآمیزی در تبیین بازنمودگرایانه وجود ندارد و ادامه میدهد:
بنحو معرفت شناسانه البته ممکن به نظر میرسد که همزادها (المثناها)ی زامبیوار با محیط و تاریخ یکسان، تحقّق یابند. ولی براساس بازنمودگرایی، ضرورتاً چنین همزادهایی بلحاظ متافیزیکی ناممکن هستند (Tye, 1995, p.195.).
8⃣ و بدینترتیب او که قبلاً در توضیح چرایی رفتن بسراغ رویکرد بازنمودگرایانه، استراتژیهای اینهمانی و کارکردگرایی را فاقد توانایی تصدیق امکان زامبی ميدانست، در نهایت با اعاده این اشکال، به انکار امکان متافیزیکی زامبی متوسل میشود.
مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
📚 راهنمای #دوگانهانگاری جوهری از انتشارات بلکول که ویراست اوّل آن در سال ۲۰۱۸ و ۵۰۰ صفحه بچاپ رسیده، به سرفصلهایی مهم و بهروز درباره #دوئالیسم میپردازد.
📖 دوگانهانگاری جوهری در یک معنای وسیع، این دیدگاه کلّی را پشتیبانی میکند که: یک روح/نفس/خود وجود دارد که غیرمادّی و دربردارنده هویت شخصی (Personal Identity) است.
📙 با توجّه به طیف وسیع تئوریهایی که درباره چیستی این جوهر/شبهجوهر غیرمادّی و نحوه شکلگیری آن وجود دارد، دوگانهانگاری جوهری نه فقط دیدگاه دکارتی، بلکه تنوّع چشمگیری از نظریهها را شامل میشود؛ از جمله انواع دیدگاههای تومیستی، نوخاستهگرایی قوی (Strong Emergentism)، انسانشناسی جاناتان لو، تئوری #یگانهانگاری صدرایی، و ... .
📕 پس از مقدّمه، در بخش اوّل تشریحی از دوگانهانگاری جوهری را میخوانیم و سپس طی سه فصل، دوگانهانگاری نوخاستهگرا، دوگانهانگاری تومیستی و دوگانهانگاری دکارتی، هرکدام با ارائه یک مقاله در دفاع و یک مقاله در نقد آنها بررسی شدهاند.
در فصول ۵ و ۶ نیز به ترتیب موضوعات وحدتِ آگاهی و تجریبات نزدیک به مرگ (NDE) مورد بحث قرار گرفتهاند.
📗 در بخش دوم که به جایگزینهای دوگانهانگاری جوهری اختصاص دارد، به ترتیب هرکدام از دیدگاههای حیوانانگاری (Animalism)، فیزیکالیسم غیرتحویلگرا، تقوّمگرایی (Constitutionalism)، و تفرّدگرایی نوخاسته (Emergent Individualism) با مقالاتی در دفاع و نقد آنها محور فصول 8 تا 11 را تشکیل میدهند.
و در نهایت دوگانهانگاری جوهری در قیاس با الهیات و کتاب مقدّس و طی سه فصل 12 تا 14 بررسی شده است.
@PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 #تجربیات_نزدیک_به_مرگ: #NDE وارد مناقشات #فلسفه_ذهن نیز شده است (از جمله در کامپنین ۲۰۱۸ ویلی بلک ول درباره #دوئالیسم_جوهری).
💥 در آن کتاب، مایکل مارش با مدلهای عصب شناختی سعی می کند تجربیات نزدیک به مرگ را بر پایه توهماتی تبیین کند که ناشی از آسیبهای متابولیستی و هایپوکسی و کمبود اکسیژن در #مغز بیمار بوده و معمولا در مغزی که در آستانه احیاء و هوشیاری دوباره قرار می گیرد، رخ می دهد.
💥 گری هبرماس اما توضیح می دهد که جزئیات توصیفات تجربیات متعدد نزدیک به مرگ، گاه ناظر به اتفاقات رخ داده بر روی زمین است. او برای مثال، به مقاله رینگ و کوپر (1997) استناد می کند که 31 مورد NDE بیمارستانی مربوط به اشخاص "کور مادرزاد" را ثبت کرده و آنها توصیفاتی از رخداد برف، ظاهر ماشینها در خیابان بیرون بیمارستان، ظاهر افراد داخل و بیرون بیمارستان، و ... ارائه کرده اند.
💥 دکتر جفری لانگ - پزشک محقق مطرح در حوزه تجربیات نزدیک به مرگ - هم در این ویدیو☝️ که بخشی از کنفرانس سال ۲۰۱۷ دانشگاه ییل امریکاست، در این باره توضیح می دهد.
او در ادامه کنفرانس به مشاهدات واقعی این تجربیات از اتفاقاتی که در جهان خارج افتاده، اشاره می کند. مثلا نقل گفتگوهای پزشکان و پرستاران در اتاق عمل، گفتگوی اعضای خانواده در خارج از اتاق عمل (مثلا درکافه تریای بیمارستان) یا حتی برخی اتفاقات داخل شهر و ... .
💥 جفری لانگ تاکنون بیش از ۴۰۰۰ مورد NDE در آمریکای شمالی را ثبت و بررسی کرده است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
قبلا این پست☝️ را درباره وجوه فلسفی تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) در کانال گذاشته بودیم.
با توجه به برخی پرسشهای دوستان و مطرحشدن بیشتر این تجربیات در جامعه، پست دیگری نیز در این زمینه بارگذاری میشود:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 دکتر پیم ون لومل - متخصص قلب و عروق از دانشگاه اوترخت هلند و از محققان برجسته #تجربیات_نزدیک_به_مرگ (#NDE) - در مصاحبه سال 2014 که اینجا👆 زیرنویس کردهام، همانند دکتر جفری لانگ (پژوهشگر NDE در آمریکای شمالی) میگوید عمده این تجربیات در حالت ایست کامل قلبی و فعالیت صفر مغزی رخ داده است.
💟 توصیفات کسانی که تجربیات نزدیک به مرگ را گزارش کردهاند، صرفاً شامل عوالم دیگر و مشاهده نور و تونل و عمر گذشته و ... نیست، بلکه همچنین دربردارنده توصیفاتی از رویدادهای روی زمین در دورانی است که آنها در کما بودهاند؛ مانند اتفاقات اتاق عمل، رفتار و گفتار پرستاران و پزشکان، و ... .
💟 فیزیکالیستها معمولاً NDE را توهم ناشی از هایپوکسی مغز یا آسیبهای متابولیستی میدانند؛ چرا که تبیین فیزیکالیستی تجربه آگاهانه در شرایطی که فعالیت مغزی و دستگاههای ادراک حسّی از کار افتادهاند، بسیار دشوار مینماید و نظریات اصلی فیزیکالیستی مانند #اینهمانی ذهن و مغز یا #کارکردگرایی یا #بازنمودگرایی، بدون شبکه فعالیتهای نورونی یا ورود دادههای حسّی به سیستم، امکان تبیینی ندارند.
💟 در مقابل، آن دسته از تجربیات نزدیک به مرگ که درباره اتفاقات روی زمین بوده و با معیارهای سختگیرانه علمی راستیآزمایی شدهاند، معمولاً بعنوان پاسخی به توهمیدانستن این تجربیات ارائه شده که در قالب تحقیقاتی مانند کارهای جفری لانگ و پیم لومل و جین هولد و ... در منابع معتبر به چاپ رسیدهاند.
پ.ن: تعداد بیماران تحقیق ایشان، 3044 مورد بوده که اشتباها 44 مورد زیرنویس شده.
@PhilMind
با توجه به اینکه همه محتواهای کانال فلسفه ذهن کاملا تولیدی و اختصاصی هستند، بسیار ممنون میشویم جهت حفظ مالکیت فکری و حمایت از کار تولیدی، نقل مطالب همراه با ذکر منبع باشد.
همچنین لطف میفرمایید اگر کانال را به گروهها و افرادی که احتمالا علاقمند به این قبیل مباحث هستند، معرفی بفرمایید.
با تشکر فراوان 🌹
🔴 بخشی از مقاله دکتر همازاده در مجله Asian Philosophy (انتشارات راتلج) با عنوان: «چالش فیزیکالیستی مشترک بین نوظهورگرایی و علمالنفس ملاصدرا»:
🟢 دیدگاه #حدوث_جسمانی نفس، قرابتهایی با نوظهورگرایی قوی (Strong Emergentism) دارد که ذهن را فراتر از سطح فیزیک و حاصل درجه خاصّی از پیچیدگی در سطح فیزیک میداند که از آن ظهور مییابد.
🟡 تفاوت مهم اما در این است که نوظهورگرایان قائل به جهش و ظهور «ویژگیهای غیرفیزیکی» از جوهر صرفاً فیزیکی هستند.
در صورتی که #ملاصدرا نفس و حالات آن را به مثابه ویژگیهای بدن لحاظ نمیکند؛ بلکه نفس با بدن، یک جوهر طبیعی واحد را فراهم میآورد که از مرتبه مادی تا فرامادی امتداد دارد.
🟢 #مونیسم صدرایی اما همانند #نوظهورگرایی در برابر اشکال چگونگی ارتباط سطح فرامادّي انسان با سطح مادّی او قرار دارد و همچنین مسئله #علیّت_ذهنی.
🟡 ... مقاله در انتها به این جمعبندی میرسد که برخی چالشهای اساسی فیزیکالیستی در برابر نوظهورگرایی قوی، قابل بازسازی در برابر #حکمت_متعالیه نیز هست و دیدگاه صدرا برای مواجهه و ورود به بحث با #فیزیکالیسم، نیازمند تکملهها و تبیینهای روزآمد تجربی است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
گفتگو با سایت انصاف نیوز در پرونده «زندگی پس از زندگی» درباره امکان و نحوه استفاده از تجربیات نزدیک به مرگ در مباحث فلسفی مربوط به ماهیت ذهن، و ملاحظات ترویج الهیاتی این تجربیات:
http://www.ensafnews.com/297180/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 ما ادراک ثابتی از #هویت_شخصی خود در طول عمرمان داریم، حال آنکه بدنمان با گذر زمان دچار تغییرات کلی شده و پس از چندسال تمام سلولهایش تجدید میشوند. پس هویت شخصی باید چیزی غیر از بدن باشد.
این خلاصه استدلالی دوئالیستی و مشهور علیه #فیزیکالیسم است.
🌀 فیزیکالیستها در پاسخ بر ارگانیک بودن بدن تأکید دارند که به کل وجود آن از تولد تا مرگ، وحدت و استمرار میبخشد.
به بیان ایشان، #اینهمانی نفس با بدن بمعنای اینهمانی نفس با تکّه زمانی خاصی از بدن نیست؛ بلکه بمعنای اینهمانی با ارگانیسم بسطیافته در طول زمان است و وحدت آن نیز با اتصال فیزیولوژیک حفظ میشود. (See: Kim, 2010, Philosophy of Mind, 3rd edition, p.26)
🌀 این ویدیو👆 یک آزمون فکری و یک دیدگاه فیزیکالیستی در تبیین هویت شخصی ارائه میکند که شبیه استدلال فوق است.
🌀 البته دیدگاه #ملاصدرا درباره #حرکت_جوهری نفس نیز بنحوی با اشکال هویت شخصی مواجه بوده و پاسخی مشابه (اتصال وجودی برمبنای اصالت وجود) ارائه میدهد.
#دوئالیسم کلاسیک دوجوهری (سینوی - دکارتی) اما بدلیل تبیین نفس بعنوان جوهر مستقل ثابت، اشکال هویت شخصی را علیه #مادیانگاری مطرح میکرد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
#بازنمودگرایی ۶
🔮 برخی مانند دیوید روزنتال و پیتر کراثِرز، بازنمودگرایی مرتبه بالاتر (Higher Order Representationalism: HOR) را مطرح كردهاند كه مطابق آن، #آگاهی_پديداري از طریق حالات مرتبه بالاتر (تفکّر مرتبه بالاتر Higher Order Thought: HOT ، یا تجربه مرتبه بالاتر Higher Order Experience: HOE ، یا...) توضيح داده ميشود.
ایده کلّی بازنمودگرایی مرتبه بالاتر این است: چیزی که یک حالت ذهنی را آگاهانه میسازد، این است که آن حالت ذهني، موضوع یک بازنمایی درجه بالاتر قرار دارد.
📌 در ادبیات بحث، اشکالات متعدّدی علیه نظریات بازنمودگرایانه مرتبه بالاتر مطرح شده؛ از جمله انتقادات به نظریه تفکّر مرتبه بالاتر (HOT) این است که احتمالِ داشتن مهارت ادراکی لازم برای تفکّر مرتبه بالاتر در بسیاری از حیوانات وجود ندارد و در نتیجه باید حالت ذهنی آگاهانه را در مورد حیوانات و اطفال انسانی، انکار کنیم. جالب این که کراثرز (1998) - یکی از برجستهترین تئوریسینهای HOT - نتیجه حاصل از انتقاد مذکور را پذیرفته که حیوانات و اطفال انسانی، فاقد حالات ذهنی آگاهانه هستند (Gennaro, 2004, Higher-Order Theories of Consciousness, p.6.)
📌 یک اشکال مطرح دیگر این است که چرا توانایی اندیشیدن درباره حالات ذهنی، باید شرط لازم برای آگاهبودن باشد؟ چرا باید توانایی احساس درد، نیازمند توانایی تفکّر درباره درد باشد؟ (Seager, 2004, "A cold look at HOT theory", p.255.) بنظر میرسد مشکل اساسی اینجاست که نظریه HOT، «آگاهی پدیداری» را با «اطلاع» یکی میگیرد؛ در حالیکه در دسترسبودن حالات ذهنی، #مسئله_دشوار آگاهی نیست؛ بلکه بحث بر سر #تجربه_پدیداری است.
📌 اشکال دیگری که در برابر نظریات HOT مطرح گردیده، برخاسته از توصیفناپذیری تجربه پدیداری است. حال آنکه تفکّر مرتبه بالا درباره یک محتوای بازنمودی، قابل توصیف مفهومی است و نمیتواند معادل تجربه پدیداری فرض شود. به قول ویلیام لایکن: «چه چیزی شبیه تجربه پدیداریِ دیدن نارنجیِ پرتقالی است؟ ما چنین چیزی را نمیتوانیم در قالب کلمات، توصیف کنیم. تئوری HOT، هیچ تبیینی از توصیفناپذیریِ این تجربه ندارد.» (Lycan, 2004, "The superiority of HOP to HOT", pp.108-109.)
📍 در برابر نظریه تجربه مرتبه بالاتر (HOE) نیز از جمله اشکالات این است که نظریه مذکور توضیح نمیدهد چه تضمینی برای بازنمایی صحیح از حالت ذهنی مرتبه اوّل وجود دارد؟
📍 اما اشکال اساسی علیه نظریه مرتبه بالای تجربه، این است که حالت ذهنی پدیداری را با بازنمایی پدیداری تبیین میکند؛ در حالیکه تبیین چیزی نباید مستلزم استفاده از همان چیز باشد. در واقع، کاری که طرفداران این تئوری انجام میدهند، شیفتدادن مجهول به یک پلّه بالاتر است و این با تعریف و معلومساختن آن کاملاً فرق دارد. به تعبیر کریِگل، اگر آگاهی من از تجربهام از آسمان، در یک بازنمایی جداگانه زمینهسازی شده باشد، خود آن آگاهی دوّم، باید یا آگاهانه باشد و یا ناآگاهانه. ولی یک بازنمایی ناآگاهانه نمیتواند چنین کاری را انجام دهد، و بازنمایی آگاهانه هم به تسلسل قهقرایی منجر میشود. [چون برای آگاهانه بودن آن، مجدّداً نیازمند یک بازنمایی مستقل دیگر هستیم و ...] (Kriegel, 2005, “Naturalizing Subjective Character”, p.28.)
🧲 به هرحال مقبولیت و استحکام نظریات مرتبه بالاتر در برابر اشکالات مذکور، آنقدر نبود که کوچ و اقبال فیلسوفان به سمت این نظریات را برانگیزد و همچنان بخش اعظم فیلسوفان حامی بازنمودگرایی (به معناي عام كلمه)، سعی در ترمیم و تقویت بازنمودگرایی مرتبه اوّل دارند که #خصیصه_پدیداری تجربه را متعلّق و حاصل همان سطحی میداند که بازنمایی ویژگی بیرونی اتّفاق میافتد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📒 «آکوئیناس و فلسفه ذهن» نوشته آنتونی کنی با ترجمه دکتر علی سنایی (عضو هیئت علمی دانشگاه سمنان) در سال ۱۳۹۴ به بازار نشر عرضه شده است.
📙 کنی، فیلسوف تحلیلی معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه آکسفورد، در حوزه فلسفه ذهن و فلسفه مدرسی (اسکولاستیک) تخصص دارد و بطور خاص بر روی اندیشههای #توماس_آکوئیناس کار کرده است.
📘 او در این کتاب سعی میکند با مراجعه به آثار #آکوئیناس - و بویژه "جامع علم کلام" - مهمترین مسائل #علمالنفس تومائی را با ادبیاتی روان برای مخاطب شرح دهد.
📗 آنتونی کنی با توجه به تسلطی که بر مباحث فلسفه ذهن معاصر دارد، گاه در تبیین #علم_النفس آکوئیناس به مباحث معاصر نقب میزند و دیالوگی بین این دو برقرار میسازد.
📕 کتاب در ۲۴۰ صفحه و ۱۲ فصل و توسط نشر علم به چاپ رسیده که عناوین فصول، به شرح زیر است:
فصل اول: چرا آکوئیناس بخوانیم
فصل دوم: ذهن و متافیزیک
فصل سوم: ادراک حسی و خیال
فصل چهارم: ماهیت عقل
فصل پنجم: میل و اراده
فصل ششم: آزادی و اراده
فصل هفتم: حس، خیال، عقل
فصل هشتم: کلیات اندیشه
فصل نهم: معرفت و جزئیات
فصل دهم: خودآگاهی
فصل یازدهم: ماهیت نفس
فصل دوازدهم: ذهن و بدن
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind