eitaa logo
کانال کمیل
286 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
71 فایل
سفیرعشق شهیداست و ارباب عشق حسین‌علیه‌السلام وادی عشاق کربلاجایی که ارباب عشق سربه‌باد می‌دهدتا اسرارعشاق را بازگوکند که‌برای عشاق راهی‌جز ازکربلا گذشتن نیست🌷 کپی باذکرصلوات برمهدی عج eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0
مشاهده در ایتا
دانلود
محمدحسین🌹 به خارج🦋 پس از شیمیایی اول به اصرار مسئولین لشکر، محمدحسین برای ادامه درمان به فرانسه اعزام می شود در پاریس محمد حسین با یکی از دوستان دوران تحصیلش در مدرسه شریعتی برخورد می کند. آن دوست در مدت اقامت محمدحسین، او راهنمایی می کند. شهر را نشانش می دهد و هر جا که نیازی بود به عنوان مترجم به او کمک می کند. او محمدحسین را به خوبی می شناخت، از هوش و استعدادش باخبر بود و سابقه موفقیت های درسی اش را می دانست؛ به همین سبب زمانی که محمدحسین میخواهد به ایران برگردد، پیشنهاد عجیبی به او می دهد: «تو به اندازه کافی جنگیدهای، دو بار مجروح شده ای، به نظر من تو وظیفه خودت را به طور کامل انجام داده ای، دیگر کجا می خواهی بروی؟ همین جا بمان! اینجا می توانی درس بخوانی و آینده درخشانی داشته باشی، من آشنایان زیادی دارم، قول میدهم هر امکانی که بخواهی برایت فراهم کنم.» محمدحسین تشکر می کند و در جواب می گوید: «اینجا برای شما خوب است و دشت های داغ جبهه های جنوب ایران برای من، دنیا و مافیها همه برای اهل دنیاست، اما حسین، پسر غلام حسین، آفریده شده برای دفاع و تا جنگ است و من زندهام توی جبهه ها می مانم.» هنوز دو ماهی از رفتنش نگذشته بود که زنگ زد و گفت به زودی به ایران بر می گردد. چشمانش کاملا خوب نشده بود و دکتر برایش عینکی تجویز کرده بود که نمره اش به راحتی پیدا نمی شد و آن دفعه هم به مصیبت و بدبختی در قم شیشه را پیدا کردیم. چند وقتی که حالش بهتر شد به جبهه برگشت. 🌹راوی مادر شهید🌹 یادونام شهدا باذکر🌿صلوات🌿
همسایه‌ها تا ماشینش را جلوی در می‌دیدند می‌فهمیدند از آمده و می آمدند دیدنش. گاهی می‌گفتم: تو را به خدا بدون ماشین بیا. 🍃🌷🍃 علی رغم اینکه با یک دست انجام بعضی از کارها برایش دشوار بود اما اجازه نمی داد کسی کمکش کند. دکمه یا کمربند بستن برایش مشکل بود، جوراب را به سختی پا می‌کرد ولی حتی به من اجازه نمی‌داد جلو بروم.😔 🍃🌷🍃 وقتی با هم بودیم زیاد از و اینکه ممکن است روزی شود صحبت می‌کرد. اعتراض می‌کردم که لااقل وقتی هستی از این حرف‌ها نزن! اما می‌گفت: باید برای چنین روزی آماده باشی.😭 🍃🌷🍃 یک کوچک داشت که همیشه با خودش به می‌برد. این‌بار را با خودش نبرد، گفت: نیازش ندارم. هنگام حس عجیبی داشتم. هر قدم که برمی‌داشت، برمی‌گشت و نگاهم می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 چند روز بعد از ، حس کردم که ،باخواهرم به آزمایش رفتم و جواب مثبت بود. خیلی دوست داشت، منتظر بودم که در اولین فرصت خبر شدنش را به او بدهم؛ اما شرایطش پیش نیامد.😭😭 🍃🌷🍃 فاطمه بعداز شد و رو .😭😭 🍃🌷🍃
برپا شده است جبهه و سربند دیگری شد برایِ تو اروند دیگری ... سردار حاج : بنده مخالف اعزام حسین بودم. امّا او با پافشاری و اصرار، ۴۰ روز بر سرِ قبر شهید یوسف‌الهی🌷چله گرفت و مشغول راز و نیاز شد؛ هنوز نمی دانم که روزِ وقتی با خنـده به من نگاه ڪرد چی شد تا به آمدن بادپا راضی شدم‼️ ▫️جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس ▫️شهادت: ۹۴/۰۱/۳۱ بصری‌الحریر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh