#عنایت_حضرت_زهرا سلام الله
💐خواستگارى حضرت مادر (س) از من...
🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن.
🌸من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم.
🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟!
🌸گفتم: یادم نیست چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى.
جوابم مثبتِ.
تا اینو گفتم؛ خونوادمم زدن زیر گريه....
🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم....
🌷مدام ذکر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند.
🌸 ارادت قلبی سیّـد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه.
🎙راوى: همسر #شهيد_سيد_اسماعيل_سیرت_نیا🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سالروز_شهادت 🕊
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
اینجـا کانال شهـداست✌️👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
🌷 #هر_روز_با_شهدا_ ۱
#نامه_طنز_یک_رزمنده_به_خانواده_اش
🌷مرتضی رجب بلوکات یکی از شهدای دفاع مقدس در هنگام جنگ تحمیلی با نوشتن نامه ای طنز به خانواده اش که در آن صدام را هم به سخره گرفته است، سعی بر آن دارد تا آنها را از نگرانی نجات دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا و به یاد خدا و برای خدا
🌷پس از حمد و ثنای الهی، خدمت تمامی اهل خانواده، پدر گرامی و مادر عزیزم، برادران خوبم علی آقای عزیز با اهل خانواده مخصوصاً جدیدی ها آقا مجتبی از جنگ برگشته، آقا مصطفی مصلاً ساکت و درس خون، قبله عالم که هم اکنون از ترسش دستم می لرزد و شازده محسن خان و به همه و همه سلام عرض میکنم.
🌷همچنین خدمت عمو ایرج و خاله مهین عزیزانم و آرزو خانم متدین و آقا رضای مسجد بیا و آقا و حمید زیرآب کار سلام. ماشاءالله سه خط نامه فقط برای سلام بود انشاءالله خداوند بیشترتان بکند.
🌷خوب بگذریم حال این حقیر به حمدلله خوب است انشاءالله که حال شما نیز خوب باشد. ابتدا خدمتتان عرض بکنم به علت کمی وقت برادران روابط عمومی در منطقه متأسفانه تا به حال فقط توانستم یک تلگراف بزنم ولی سعی می کنم از این به بعد بیش از این تلگراف بزنم در ضمن امروز رفتم خط لشکر سید الشهدا (ع) که برادران گردان حضرت سجاد (ع) در خط بود. سراغ مجتبی را گرفتم گفتند: تسویه حساب کرده از اینکه از سلامتی وی با خبر شدم بسیار مسرور گشتم.
🌷راستش را بخواهید چیزی برای نوشتن ندارم، این تلگراف زدن ها، من را تنبل بار آورده و دیگر نامه نوشتن را فراموش کردم. فقط این مطلب را عرض کنم که من همیشه به یاد شما هستم و طبق سفارشات همه شما مخصوصاً خاله و مامان و ناهید اصلاً سعی نمی کنم به جلو بروم و همه اش سعی می کنم این عقب ها باشم؛ هر چند عمر دست خداست و تا خدا نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد.
🌷ولی با این همه، من خودم می ترسم برم جلو این مردک دیوانه شوخی های خرکی می کنه گلوله توپ می زنه چند متری آدم اصلا هم نمی گه، بابا ترکش داره شاید خدایی نکرده بخوره به یک بنده خدا مجروح بشه از این شوخی ها نکن خطرناکه، اصلا حالیش نمی شه.
🌷صد بار بهش گفتم منو به زور آوردن جبهه، مامانم صبح زود با لنگ کفش بلندم کرد گفت: برو سر صف گوشت. رفتم صف گوشت. اومدن این پاسدارها و کمیته چی ها به زور برداشتنم فرستادنم جبهه.
🌷آخر یک روز می ترسم ناراحت بشم. این توپش رو که میفرسته این ور پاره کنم بیندازم اونور اونوقت دعوامون بشه لعنت بر شیطان... . خوب بگذریم، در آخر از شما می خواهم به همگی علی الخصوص حاجی آقا و عزیز و خاله ها و دایی ها با اهل خانواده و همچنین ننه آقا و عمو تقی و عمه گلی با اهل خانواده سلام گرم مرا برسانید فقط مواظب باشید سلام زیاد گرم نباشه دستشان بسوزه. ضمناً شاید تا یکی دو روز پست کردن این نامه طول بکشه زیاد به تاریخش اهمیت ندین.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سلیمانی_ها
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷دوستانتون رو به کانال خاطرات شهدایی دعوت کنید
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#سجدهی_پشت_میدان_مین....
🌷قبل از عملیات والفجر یک بود. زمان عملیات نزدیک میشد و هنوز معبرها آماده نشده بودند. فاصله ما با عراقیها در بعضی نقاط هفتاد متر و در بعضی جاها، حتی کمتر از پنجاه متر بود. این باعث میشد بچههای اطلاعات نتوانند معبر باز کنند و دشمن را خوب شناسایی کنند. خیلی نگران بودم....
🌷محمدحسین یوسف اللهی را دیدم و با او از نگرانی خودم صحبت کردم. او راحت و قاطع گفت: «ناراحت نباشید! فردا شب ما این قضیه را حل میکنیم.» شب بعد بچههای اطلاعات طبق معمول برای شناسایی رفته بودند. آنقدر نگران بودم که نمیتوانستم صبر کنم آنها از منطقه برگردند.
🌷تصمیم گرفتم با علیرضا رزم حسینی جلو بروم تا به محض اینکه برگشتند از اوضاع و احوال با خبر شوم. دوتایی به طرف خط رفتیم. وقتی رسیدیم، گفتم: «من همین جا میمانم تا بچهها از شناسایی برگردند و با آنها صحبت کنم و نتیجه کارشان را ببینم.»
🌷یک ساعتی نگذشته بود که دیدم محمدحسین آمد، با همان لبخند همیشگی که حتی در سختترین شرایط روی لبانش بود. تا رسید گفت: دیدید من همان دیشب به شما گفتم که این قضیه را حل میکنم؟ با بیصبری گفتم: خب چی شد؟ بگو ببینم چه کردید؟ خیلی خسته بود نشست روی زمین و شروع کرد به تعریف کردن: امشب....
🌷....امشب یک اتفاق عجیبی افتاد موقع شناسایی وقتی وارد میدان مین شدیم و به معبر عراقیها برخوردیم. هنوز چیزی نگذشته بود که سر و کله خودشان هم پیدا شد. آنقدر به ما نزدیک بودند که ما نتوانستیم کاری بکنیم. همگی روی زمین خوابیدیم و آیه وجعلنا را خواندیم.
🌷ستون عراقیها در آن تاریکی شب هر لحظه به ما نزدیکتر میشد. بچهها از جایشان تکان نمیخوردند. نفس در سینهها حبس شده بود. عراقیها به ما نزدیک شدند و از کنار ما عبور کردند. یکی از آنها پایش را روی گوشهای از لباس یکی از بچههای ما گذاشت و رد شد. ولی با همه این حرفها متوجه حضور ما نشدند. بیخبر از همهجا....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سلیمانی_ها
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷دوستانتون رو به کانال خاطرات شهدایی دعوت کنید
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۳۱۵۶
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#سجدهی_پشت_میدان_مین....
🌷....بیخبر از همهجا به سمت خط خودشان رفتند. ما هم معبرشان را خوب شناسایی کردیم و برگشتیم. خوشحالی در چشمان محمدحسین موج میزد. گروه دیگری هم که در سمت راست آنها کار میکردند با عراقیها برخورد میکنند و به خاطر فرار از دست دشمن مجبور شده بودند که روی زمین غلت بزنند، اما....
🌷اما نکته عجیب اینکه هیچ یک از مینها منفجر نشده بود و بچهها خود را سالم به خط خودی رساندند. قرار شد همان اول شب من و محمدحسین با همان گروه سمت راست که حدود صد متر با دشمن فاصله داشت، بار دیگر به شناسایی برویم.
🌷این کاری بود که معمولاً ما در همه عملیاتها انجام میدادیم، یعنی تا آنجا که ممکن بود به دشمن نزدیک میشدیم و تمام موقعیتها را بررسی میکردیم. آن شب داخل محور تا پشت میدان مین عراقیها پیش رفتیم. موانع عمق خاک دشمن و سایر مسائل را شناسایی کردیم.
🌷زمان برگشت به شیاری رسیدیم که از قبل برای خوابیدن نیروهای عمل کننده پیشبینی شده بود. همین که وارد شیار شدیم یکدفعه دیدم تمام بچهها روی زمین افتادند. فکر کردم حتما به گشتیهای عراقی برخوردیم. به اطراف نگاه کردم، میخواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست و بچهها خیز نرفتهاند، بلکه....
🌷....بلکه در حال سجده هستند گویا سجده شکر بود. بعد همگی بلند شدند و دو رکعت نماز هم خواندند. خیلی تعجب کردم! محمدحسین را کناری کشیدم: «این چه کاری بود که کردید؟!» گفت: «سجده شکر به جا آوردیم و نماز شکر خواندیم این کار هر شب ماست.»
🌷گفتم: خب! چرا اینجا؟! صبر میکردید تا به خط خودمان برسیم، بعد! گفت: «نه ما هر شبی که وارد معبر میشویم، موقع برگشت همانجا پشت میدان مین یک سجده شکر و دو رکعت نماز بهجا میآوریم و بعد به عقب برمیگردیم.» این نمونهای از حال و هوای بچههای اطلاعات بود؛ حال و هوایی که بیشتر به برکت وجود محمدحسین ایجاد شده بود.
❌❌ شهید محمدحسین یوسفالهی همان شهیدی است که سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود که پیکرش در کنار وی در گلزار شهدای کرمان دفن شود.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سلیمانی_ها
#اللهم_الرزقنا_شهادت
#خاطرات_ناب
#باولایت_تاشهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷دوستانتون رو به کانال خاطرات شهدایی دعوت کنید
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
@RMartyrs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه و ياد درگذشتگان🙏
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🙏
🙏🌺 التماس دعا 🌺🙏
🌿🌺🌿🌺🌿🌿🌺🌿
پنجشنبه است
بیاد تمامی رفتگان
بیاد همه شهدای عزیزمان
شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤
بیاد پدران ومادران آسمانی
بیاد همه آنان که
خاطره شدند درکنج
قلب و یادمان
فاتحه ای بخوانیم😔🙏
☘بياد همه درگذشتكان وشهدا وحق داران☘
بفرست صلوات به روح پاک حاج قاسم سلیمانی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🖤
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدوعَجِّلْ فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـــــــم اجْمَعین و احْفِظْ قٰائِدَناٰ الامامَ
خٰامِنه ای 💐💐💐
https://eitaa.com/joinchat/708706340Ccf86fef982
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه و ياد درگذشتگان🙏
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🙏
🙏🌺 التماس دعا 🌺🙏
🌿🌺🌿🌺🌿🌿🌺🌿
پنجشنبه است
ب یاد تمامی رفتگان
ب یاد همه شهدای عزیزمان
شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤
ب یاد پدران ومادران آسمانی
ب یاد همه آنان که
خاطره شدند درکنج
قلب و یادمان
فاتحه ای بخوانیم😔🙏
☘ب ياد همه درگذشتگان وشهدا وحق داران☘
بفرست صلوات به روح پاک حاج قاسم سلیمانی🦋
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🖤
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدوعَجِّلْ فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـــــــم اجْمَعین و احْفِظْ قٰائِدَناٰ الامامَ
خٰامِنه ای 💐💐💐
https://eitaa.com/joinchat/708706340Ccf86fef982
💫معجزات شهدا
#كبوتر_سفيد
🌷شهید سید حسن ولی بسیار به کبوتر و پرورش آنها علاقه داشت و به آنها عشق میورزید. خواهر این شهید بزرگوار میگويد: وقتی حسن دو دستش را باز میكرد؛ کبوتران یک به یک روی دستانش مینشستند و وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد؛ این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن با آن روانه میشد رفته و برگشتند.
🌷 ظاهراً فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود. بعد از خبر شهادت سید حسن به خانواده اش، مادرش اصرار کرد دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببریم و میگفت: پسرم خیلی این کبوترها را دوست داشت.
🌷....بنابراین خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید شهرستان آمل میشدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند. یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکى. وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید؛ مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت....
🌷این است معجزات شهدا!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید حسن ولی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#صندوق_ترك_گناه!
🌹یه روز که اومدم خونه چشماش سرخ شده بود. نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید# دستغیب تو دستاش گرفته، بهش گفتم: گریه کردی؟
🌹یه نگاهی به من کرد و گفت: راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه؟
🌹مدتی بعد برای گروه خودشون یه صندوق درست کرده بود و به دوستاش گفته بود: هر کس غیبت بکنه، ٥٠ تومان بندازه توی صندوق. باید جریمه بدید تا گناه تکرار نشه.
🌷خاطره ای از شهید محمدحسن فایده
👤به نقل از همسر شهید
🌷 #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه و ياد درگذشتگان🙏
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ🙏
🙏🌺 التماس دعا 🌺🙏
🌿🌺🌿🌺🌿🌿🌺🌿
پنجشنبه است
ب یاد تمامی رفتگان
ب یاد همه شهدای عزیزمان
شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤
ب یاد پدران ومادران آسمانی
ب یاد همه آنان که
خاطره شدند درکنج
قلب و یادمان
فاتحه ای بخوانیم😔🙏
☘ب ياد همه درگذشتگان وشهدا وحق داران☘
بفرست صلوات به روح پاک حاج قاسم سلیمانی🦋
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🖤
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدوعَجِّلْ فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـــــــم اجْمَعین و احْفِظْ قٰائِدَناٰ الامامَ
خٰامِنه ای 💐💐💐
https://eitaa.com/joinchat/708706340Ccf86fef982
#اخلاق_شهدایی
🌷همسرم، شهید کمیل خیلی با محبت بود. مثل یه مادری که از بچهاش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد. یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود. خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم و خوابیدم، من به گرما خیلی حساسم. خواب بودم و احساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته. بعد از چند ثانیه....
🌷بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه.... دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم میچرخونه تا خنک بشم و دوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی.... شاید بعد نیم ساعت تا یک ساعت خواب بودم و وقتی بیدار شدم، دیدم....
🌷دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم میچرخونه تا خنک بشم. پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری میچرخونی!؟ خسته شدی! گفت: خواب بودی و برق رفت و چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی و دلم نیومد....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز کمیل صفری تبار
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هدایت شده از کانال ایران قوی 🇮🇷(گروه بدر)
YEKNET.IR - zamine 2 - fatemie 99.10.13 - mojtaba ramezani.mp3
3.28M
شب از نیمه شب که رد میشه
دلم میگیره یه ثانیه
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات🌺
💟#زندگی_به_سبک_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #جواد_محمدی
🎙راوے: همسر شهید
💜فاطمه دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گلدار خرید. گفت: «خانم این چادر را برای دخترمان بدوز. بگذار بهمرور با چادر سر کردن آشنا شود.»
🌻از آن به بعد هر وقت پدر و دختر میخواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد میگفت: «نمیخواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه میدوید و چادر سر میکرد و میدوید جلوی بابا و میگفت «بابا خوشگل شدم؟» باباش قربانصدقهاش میرفت که خوشگل بودی، خوشگلتر شدی عزیزم. فاطمه ذوق میکرد.
💜یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود. گفتم: «امروز بدون چادر برو.» فاطمه نگران شد. گفت: «بابا ناراحت میشود.» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون.
🌻وقتی آقا جواد نماز میخواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن میکرد و همان چادر را سَر میکرد و به بابایش اقتدا میکرد و هر کاری بابایش میکرد، او هم انجام میداد.
#حجاب
#بهای_خون_شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
جنگ
معامله با خداست
خدا خریـــدار ،
ما فروشنــده ،
سند قــــرآن،
بهــاء بهشـــــت
🌹🕊شهید حسین خرازی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم