🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۵۳
✍ #بانونیلوفر
_چی داری برا خودت بلغور میکنی ؟شوهر من تا حالا ریخت نحس تورو ندیده که تو بخوای باهاش حرف بزنی!
_مطمئنی تا حالا منو ندیده ؟فکر میکنی وقتی پیش ما بودی و بابام اجازه نمیداد از خونه بیرون بیای ارمیا از کجا زیر و بم زندگیتو میدونست ؟
برای خودت سوال نشده بود چه جوری مو به مواز همه چیزت خبر داشت؟
کم کم حرف های اعظم نگرانم میکرد اما به روی خودم نیاوردم و محکم و قاطع جواب دادم
_ببین اگه اومدی برای زندگی من نقشه بکشی کور خوندی
گورتو گم کن از اینجا برو....شوهر من با هیچکی ام نه ،با توئه بد قیافه رو هم نمیریزه
توصیه میکنم به جای اینکه بیای برای زندگی من نقشه بکشی، بری زن کَل محمود بشی که بابات برای من لقمه گرفته بود،شاید بی شوهری کمتر بهت فشار بیاره
_تو و مادرت همیشه از بالا به ما نگاه میکردید.ولی خدا زدتونو مثل هندونه ای که از بالا بخوره زمین ترکیدید و له شدید.
اومدم بگم وقتی خونه ما داشتی زیر دست و پای من و مادرم کتک میخوردی،تموم مدت من با ارمیا وقتمو میگذروندم
حتی تا یه جاهایی ام پیش رفتیم و وعده ازدواج به من داد .
_تو غلط کردی دختریِ هر** ی بی چشم رو
با صدای ارمیا هردو سمت او برگشتیم که ازشدت عصبانیت، صورتش سرخ شده بود و با گام های بلند خودش را مقابل اعظم رساند
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
هدایت شده از چک نویس
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بیشک دیگران بیهوده میجویند تسکینم💝
#شب_بخیر
🕋سعی صفا و مروه ام
بین دو چشمان تو است
ای کعبه آمال من 🕋
بهر طوافت می دوم💚🙏
الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج💚🙏
#ذی_الحجه
🌸🍃
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-چـه در دل دارے⁉️
+عــشـقِ عـلی را ....♥️
#غدیر
🌸🍃
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دراین عصر زیبا ...
هر چہ اسایش روح
هر چہ ارامش دڸ
هر چہ تقدیر بلند
هر چہ لبخند قشنڪَ
هر چہ ازلطف خداست
همہ تقدیم شما💐
#عصربخیر
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌸السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...
سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
بسم الله النور.....
خدای عاشق
یک صبح زیبای دیگر را با ترنم
دلنشین پرندگانت آغاز نمودم
شکر ، برای یکروز زیبای دیگر
شكر ، برای بوی خوش زندگی
شکر و هزاران شکر، برای وجود ارزشمند عزیزانم
شكر، برای سلامتی جسم و جان
شكر، براي رزق و روزی حلال و بی نیازی....
بارالها؛
چتر رحمتت را بر سر دوستانم همیشه بازنگه دار و بهترین تقدیرها را برایشان رقم بزن
سلام سلام سلام
با آرزوی صبحی زیبا،، روزی پر نشاط و پر از خیر و برکت همراه با سلامتی و عاقبت بخیری برایتان
لبخند بزنید و به دیگران لبخند زیبا هدیه دهید
🌸🍃
هفته خوبی داشته باشید 😍
اول هفته تون عالی
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@Raeha_behshti
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۵۴
✍ #بانونیلوفر
_گورتو بی سر و صدا از این جا گم کن....وگرنه بلایی سر صورتت میارم که از اینی که هستی بدترکیب تر بشی.
_منو از چی میترسونی ؟تونبودی که عاشق شجاعت من بودی؟
تو نبودی می گفتی عاشق این جسارتو و تپلی تم ؟نگفتی تکلیف هادیه مزاحم معلوم بشه میای خواستگاریم ؟
چند وقت پیش که اومدی روستا چرا نذاشتی هادیه بیاد داخل روستا؟ چون می ترسیدی من همه چیزو بهش بگم
با این حرف اعظم دلم نا آرام شد.اگر اعظم راست میگفت چه؟ اما باز خودم را نباختم و با تمسخر گفتم
_بیا بریم ارمیا....این زده به سرش،تا صبحم وایسی میخاد از رویا پردازیای اون مغز پوکش بگه
_آره برو ، ولی اینو بدون که این آقای به ظاهر عاشق ، کاری باهات کرده که اگه بدونـ...
قبل از اینکه جملهاش کامل شود توسط ارمیا با ضرب از پشت کشیده و روی زمین پرت شد
_گفتم گورتو گم کن تا خودتو ازاینی که هستی مفلوک تر نکردی
اعظم باتحقیری که شده بود با نفرت نگاهش را بین من و ارمیا گرداند.
با وزن سنگینش به سختی از زمین بلند شد وبدون اینکه کوتاه بیاید دوباره حق به جانب رو به من گفت
_اگه من دروغ میگم....از کجا میدونم اولین باری که تورو دیده از داخل حوض خونه ثریا خانم نجاتت داده ؟
خودش بهم گفت به خاطر خنگی و دست و پا چلفتگی تو آشپز خونه ثریا خانم آتیش گرفته افتاده گردن اون
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۵۵
✍ #بانونیلوفر
صورتش را سمت ارمیا برگرداند و ادامه داد
_بهش بگو چند بار تا دم خونتون اومدم نگهبانا رام ندادن ؟چون میترسیدی من رازتو بر ملا کنم
نگاهم گیج دائم بین ارمیا که از شدت خشم قفسه سینه اش بالا و پایین میشد و اعظم که پوزخند پیروزمندانه ای بر لب داشت جابه جا میشد.
_موضوع فقط اینکه با من نغمه عشق و عاشقی داشته نیست....تو نمیدونی که اون ....
با مشت محکمی که ارمیا بر دهانش کوبید دوباره زمین افتاد واینبار دیگر نتوانست بلند شود و صحبت کند.
مات و ناباور به اعظم که مچاله و دهانش پر از خون شده بود نگاه می کردم که ارمیا بازویم را گرفت و با قدم های بلندکه به سختی هم پایش میشدم به سمت ماشین هدایتم کرد.
باورم نمی شد ارمیا چنین رفتاری از خودش نشان داده بود و دلیل این همه عصبانیتش را نمیفهمیدم
نفهمیدم چگونه سوار ماشین شدم و به سرعت باد از آنجا دور شدیم
_دختریِ احمق داره مزخرف میگه ....از حسادتش نمیدونه چه جوری زندگیتو خراب کنه
هنوز در حال تحلیل جملات اعظم بودم و گیج و سر درگم هیچ عکس العملی نمی توانستم از خودم نشان دهم
به خانه رسیدیم و باز نفهمیدم با دستی که ارمیا پشت کمرم گذاشته بودو این طرف و آن طرف هدایتم میکرد حالا چگونه روی کاناپه سالن نشسته بودم
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.