رَشتاك!🇵🇸
-
حوالی تو هنوز پاییز نشده است !
حوالی تو شاخهها به امید شکوفه دادن از
خواب بیدار میشوند؛ میوههای ریز و درشت
به بار آوردهاند و دخترکی با دامن قرمز گیلکی
میوهها را در سبدش میچیند. حوالی تو
پروانهها نمیمیرند؛ شمعها نمیسوزند و
کسی با نامههای کهنهی از راه نرسیده
خودسوزی نمیکند.
حوالی من اما ، همهی شاخه ها خشکیدهاند؛
از درختان به جای میوه، سنگ های سیاه به
ثمر آمده و بعد از رسیدنشان در گلوی آدمها
رشد میکنند. کسی از مردن شبانهی عابری
که در پیاده رو راه میرود خبری ندارد در
سمت چپ سینهی مردم، غبار خوابیده؛
چنان که قبریست که سالها کسی بر روی
آن قطرهآبی نپاشیده باشد . حوالی من از
ابرها صاعقه میبارد و گل بی منت باران در
اوج قحطی رشد میکند. اینجا هیچ چیز
شبیه به دنیای اطراف تو نیست !
اینجا عصر خشکسالی عاطفههاست . .
✍🏻 #فاطیماه
رَشتاك!🇵🇸
کاش یکی رو داشتم بغلم میکرد خستگیم از تنم میرفت..
گاهی آدمها دلشان به دیگری خوش است :)🫂
تنهایی، چه از نظر منطقی چه از نظر تجربی،
ربطی به تنها بودن ندارد. آنچه درباره تنهایی
مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم
هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطهاش
با دیگران دارد . .
- فلسفه تنهایی
#لارس_اسونسن
زیر مجموعهی خودم هستم
مثل مجموعهای که سخت تهیست
در سرم فکر کاشتن دارم
گرچه باغ من از درخت تهیست
عشق آهوی تیزپا شد و من
ببر بی حرکت پتوهایم
خشمگین نیستم که تا امروز
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن رسیدن محض است
آبزی آب را نمیبیند
هرکه در ماه زندگی بکند
رنگ مهتاب را نمی بیند
دوری و دوستی حکایت ماست
غیر از این هرچه هست در هوس است
پای احساس در میان باشد
انتخاب پرندهها قفس است
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشته کوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
گرچه باغ من از درخت تهیست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...
دو ترانه در ستایش تو :
دو ترانه که درهاشان را گشودند
تو قدم به درون شادی نهادی
در را باز کن !
اینجا ، بیرون ترانهها
سگهایی منتظرند بدانند
که صدای مرا نمیشناسی . .
- گزینه اشعار
#محمد_شمس_لنگرودی
هدایت شده از 「آرامشِ جوان🕊」
دوست عزیز ، این کلمه ‹ ببخشید ›
مال موقعیه که مثلا پات اشتباهی
میره رو کفش یه نفر ؛
وقتی آگاهانه قلب یکیو میشکنی ،
یا وقتی میدونی اگه کاری بکنی
و اون بفهمه خیلی خیلی ناراحت میشه ،
نباید انتظار داشته باشی
با ببخشید همه چیز به روال قبل برگرده ..!
#شاید_تفکر
آخر ماه
به پاییز که میرسم
چشم ششم جهان
در هندسهی مخروطی
شانۀ شهر را شلوغ میکشد
درخت باشد یا برج
برج یا خانهی مهر
این قرن تازه تاسیس
شعرهای معاصر را آنقدر کوتاه کرده
که هیچ بام بلندی برای پرواز تو یادم نمیآید
#بارما_شریبی