همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
نگهی به خویشتن کن که توهم گناه داری...
- سعدی
رَشتاك!🇵🇸
-
من از عقرب نمیترسم، ولی از نیش میترسم
از آن گرگی که میپوشد لباس میش میترسم
رَشتاك!🇵🇸
-
تو را دوست دارم چون نان و نمک،
چون سفر نخستین با هواپیما،
چون اشتیاق باز کردن بستهای که از دوستی دور افتاده میرسد...
- ناظم حکمت
رَشتاك!🇵🇸
-
امروز، درون کسی صداقت دیدم.
ثبات دیدم و تعادل. جسارت دیدم و تأمل.
امروز، تاریکی دیدم. و شمعی که خاموش شده بود. موقت یا ابدی نمیدانم. اما نور را بلای جان میدانست و دین را حلاوت زندگی. صادقانه میگفت که تاریکی را میپسندد و از جسوربودنش اِبایی نداشت.
میگفت: من برای زندگیام معنایی نمیبینم مگر اینکه خود به آن معنا دهم. حرف نمیزد که به کرسی بنشاند، آرام سخن میگفت و سنجیده. اما دانستهای نزد خود داشت که گمان میکردم هنوز به نقطهی باورش نرسیده.
اینکه: "دین، آدمی را به اوج میرساند"؛ و بعد اشاره کرد به شیخ اشراق. از اینجا متوجه شدم این حرفش به نقطهی باورش نرسیده، که دین را عامل اوج میدانست و هنوز تاریکی را میپسندید. راه را میدانست و بیراهه میرفت. شاکی هم بود.
بله. همینجا بود که یافتم،
"ماندن در تاریکی، هبوط آدمیزاد است".
- ✍🏻 #فاطیماه
فکت: هیچوقت نذارید نمازهاتون کم و زیاد
بشه وگرنه خودتون و روحتون کم و زیاد
میشید :)))
رَشتاك!🇵🇸
-
میشود سختترین مسئله آسان باشد
پشت هر کوچهی بنبست، خیابان باشد
- امید صباغ نو
معنای آنکه در نماز پیشانی بر خاک میگذاری،
همین است؛
تا با خاک انس نگیری،
راهی به مراتب قرب نداری...
- آوینی بزرگ
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم؟
- عالیجناب سعدی
رَشتاك!🇵🇸
-
میگفت گاهی انگار توی دلم کمانچه میزنند،
ویولن سل. میگفت من موسیقی بلد نیستم،
اما قشنگ میزنند، تلخ میزنند. همان . . .
- حسین دریابندی
رَشتاك!🇵🇸
-
« گاهی تو حتی لب به سخن نگشودهای و
من به پایان آنچه خواهی گفت رسیدهام. »
- خلیل جبران، در یادداشتهای روزانه ماری
هاسکل؛ ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۷