رَشتاك!🇵🇸
-
میگفت گاهی انگار توی دلم کمانچه میزنند،
ویولن سل. میگفت من موسیقی بلد نیستم،
اما قشنگ میزنند، تلخ میزنند. همان . . .
- حسین دریابندی
رَشتاك!🇵🇸
-
« گاهی تو حتی لب به سخن نگشودهای و
من به پایان آنچه خواهی گفت رسیدهام. »
- خلیل جبران، در یادداشتهای روزانه ماری
هاسکل؛ ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۷
رَشتاك!🇵🇸
-
نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد
صدای من است. بارها از تو میگذرد و تو او را
نخواهی شناخت! عالیه! یک قطرهی شفاف در
این وقت سحر روی دست تو میافتد، گمان
نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است.
وقتی که عاشق از معشوقهاش دور میشود،
بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور
شده، از نظر میگذرند. قطرهی باران، که در
خاموشی شب خیلی محزون به زمین میآید
شبیه به اشک آن عاشق است.
- نامه نیما یوشیج به همسرش عالیه