مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم؟
- عالیجناب سعدی
رَشتاك!🇵🇸
-
میگفت گاهی انگار توی دلم کمانچه میزنند،
ویولن سل. میگفت من موسیقی بلد نیستم،
اما قشنگ میزنند، تلخ میزنند. همان . . .
- حسین دریابندی
رَشتاك!🇵🇸
-
« گاهی تو حتی لب به سخن نگشودهای و
من به پایان آنچه خواهی گفت رسیدهام. »
- خلیل جبران، در یادداشتهای روزانه ماری
هاسکل؛ ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۷
رَشتاك!🇵🇸
-
نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد
صدای من است. بارها از تو میگذرد و تو او را
نخواهی شناخت! عالیه! یک قطرهی شفاف در
این وقت سحر روی دست تو میافتد، گمان
نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است.
وقتی که عاشق از معشوقهاش دور میشود،
بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور
شده، از نظر میگذرند. قطرهی باران، که در
خاموشی شب خیلی محزون به زمین میآید
شبیه به اشک آن عاشق است.
- نامه نیما یوشیج به همسرش عالیه
من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم...
شعر يا فلسفه؟
تأملی در فلسفهی شعر با محوریت کتابِ
"نیست انگاری و شعر معاصر"
اثر یوسفعلی میرشکاک
کاری از:
مدرسهی هنر و علوم انسانی نقطه
مکان: حوزهی هنری استان فارس
زمان: پنجشنبهها ساعت ۱۰ صبح
این گعده برای جوانان ۱۵ تا ۲۰ سالِ
شاعر یا علاقهمند به شعر میباشد.
برای ثبتنام به شمارهی زیر پیام دهید.
09334448379
رَشتاك!🇵🇸
-
از پاییز عبور نمیکنم. پاییز را با قدمهای
عابران پیاده میشمارم. با عطر تلخ قهوهی
کافههایی با تم چوب بو میکشم. و با انتظار
ته نشینشده، آن را لحظه لحظه زندگی میکنم.
پاییز را ذره ذره نفس میکشم و با شب به آن
بیشتر خیره میشوم. همچنان که لبخند
میزنم، لیوان نسکافه را سر میکشم تا
سرمای رسوخ کرده در استخوانم را چند درجه
کم کنم. راستی که به قول آقای عرفانپور:
[ پاییز بهاریست که عاشق شده است... ]
- ✍🏻 #فاطیماه