eitaa logo
رَشتاك!🇵🇸
572 دنبال‌کننده
2هزار عکس
587 ویدیو
37 فایل
- ☁️🔗 وَ ما در آرزوی زیستن تن به مردن نخواهیم داد؛ می‌نویسم که بعدترها از من بخوانی ؛) . بیرون‌پراکنیِ درونیات . https://daigo.ir/secret/6107676899
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم؟ - عالیجناب سعدی
رَشتاك!🇵🇸
-
هله نومید نباشی، که تورا یار براند...
-
رَشتاك!🇵🇸
-
می‌گفت گاهی انگار توی دلم کمانچه می‌زنند، ویولن سل. می‌گفت من موسیقی بلد نیستم، اما قشنگ می‌زنند، تلخ می‌زنند. همان . . . - حسین دریابندی
-
رَشتاك!🇵🇸
-
« گاهی تو حتی لب به سخن نگشوده‌ای و من به پایان آنچه خواهی گفت رسیده‌ام. » - خلیل جبران، در یادداشت‌های روزانه ماری هاسکل؛ ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۷
آدم‌ها دقیقا اونی هستن که اصرار دارن اصلا نیستن.
-
رَشتاك!🇵🇸
درگیر کمی ذوقم، با خنده‌ی مُمتد که خطاطی چشمانت، سرلوحۀ پاییز است - ✍🏻
-
-
رَشتاك!🇵🇸
-
نسیم خنکی که موهایت را تکان می‌دهد صدای من است. بارها از تو می‌گذرد و تو او را نخواهی شناخت! عالیه! یک قطره‌ی شفاف در این وقت سحر روی دست تو می‌افتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقه‌اش دور می‌شود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر می‌گذرند. قطره‌ی باران، که در خاموشی شب خیلی محزون به زمین می‌آید شبیه به اشک آن عاشق است. - نامه‌ نیما یوشیج به همسرش عالیه
رَشتاك!🇵🇸
«تجملات هیچ‌وقت جاذبه‌ای برایم نداشت؛ چیزهای ساده را دوست دارم، کتاب‌ها را، تَنهایی را یا بودن با کسی که من را می‌فهمد...» - دافنه دوموریه
- پاییزِ شیراز آبان ماه هزارو چهارصدو سه .
- فروردینِ هفتاد
من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم... شعر يا فلسفه؟ تأملی در فلسفه‌ی شعر با محوریت کتابِ "نیست انگاری و شعر معاصر" اثر‌ یوسفعلی میرشکاک کاری از: مدرسه‌ی هنر ‌و علوم انسانی نقطه مکان: حوزه‌ی هنری استان فارس زمان: پنجشنبه‌ها ساعت ۱۰ صبح این گعده برای جوانان ۱۵ تا ۲۰ سالِ شاعر یا علاقه‌مند به شعر می‌باشد. برای ثبت‌نام به شماره‌ی زیر پیام دهید. 09334448379
رَشتاك!🇵🇸
-
از پاییز عبور نمی‌کنم. پاییز را با قدم‌های عابران پیاده می‌شمارم. با عطر تلخ قهوه‌ی کافه‌هایی با تم چوب بو می‌کشم. و با انتظار ته نشین‌شده، آن را لحظه لحظه زندگی می‌کنم. پاییز را ذره ذره نفس می‌کشم و با شب به آن بیشتر خیره می‌شوم. همچنان که لبخند می‌زنم، لیوان نسکافه را سر می‌کشم تا سرمای رسوخ کرده در استخوانم را چند درجه کم کنم. راستی که به قول آقای عرفان‌پور: [ پاییز بهاری‌ست که عاشق شده‌ است... ] - ✍🏻