eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
300 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبداللّه وَعَلَی الأَرواحِ الّتی حَلَّت بِفِنائِک 🏴 ▪️شب اول : مسلم بن عقیل (ع) فرزند عقیل بن ابی‌طالب، پسر عموی حسین بن علی، برادرزاده علی بن ابی‌طالب و در در هنگام برای و از مردم بود. مسلم , که شهادتش کمی پیش تر ازحادثه کربلا رخ داده است . خانواده‌ای که مسلم در آن رشد یافت صاحب علم بود. کتب تاریخی زمان مشخصی برای ولادت او ذکر نمی‌نمایند، اما قرائن موجود، ولادت او را در سال ۲۵ هجری اثبات می‌کند. از آغاز کودکی، در میان جوانان بنی‌هاشم بخصوص در کنار حسن بن علی و حسین بن علی بزرگ شد. مسلم با یکی از دختران علی علیه السلام به نام رقیه ازدواج کرد که همین امر موجب نزدیکی او به خاندان پیامبر اسلام شد. وی در برخی از فتوحات مسلمانان از جمله حضور داشت. بعد از روی کار آمدن در و از او، مردم از اطراف مسلم شدند. مسلم شد و دستور داد تا ابتدا و سپس از مسلم در ذی‌الحجه اواخر سال ۶۰ هجری به رسید. به پاس و این سفیر وفادار و فداکار , نام نهاده شده است. مسلم محبت و وفا و عشق پاک به خویش است که تا آخرین لحظه و دراوج بی وفایی کوفیان به مولایش وفادار ماند.
 در محرم الحرام سال 61 هجری در حالی که و (ع) در !اسارت به مشغول بودند در روز چهاردهم به نوشت و جریانات کربلا را داد و از وی پرسید که با سرهای بریده و چه کند؟  به اسرا و خاندان امام حسین (ع) بسیار بد می گذشت مخصوصا اینکه عزادار بوده اند و مشکلات از هر جهت و از جانب عبید الله ابن زیاد به ایشان وارد می آمد.  http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
شانزدهم محرم سال ۶۱ ه.ق  بعد از آنکه یک روز و یا چند روز بنا بر روایتی، سرهای را در  و گردانید، آن‌ها را به نزد فرستاد و بعد از آن را به سرپرستی چند تن از سربازانش روانه شام کرد. 16 روز از واقعه کربلا سپری می‌شود.  خبر (ع) به شام و رسیده است و مردم با شنیدن این خبر در به سر می‌بردند. عده‌ای از مردم بار دیگر را از گرامی اسلام (ص) مرور می‌کنند و عده‌ای دیگر با شنیدن این خبر به یک‌باره تاریخ از مقابل دیدگان‌شان به سرعت باد می‌گذرد و سخنان پیامبر گرامی اسلام (ص) را درباره حسنین (ع) به یاد می‌آوردند که باورشان نمی‌شد که اموی چنین مصیبتی را بر روا داشته است. امام حسین (ع) لحظات سختی را در به‌سر می‌بردند.  گرد و بی‌برادری و بی‌پسر شدن جدای از گرد بر چهره اهل حرم امام حسین (ع) نشسته بود و تنها مرهم این دردشان فکر کردن به و بود که به‌ خاطرش این‌گونه شده ‌ (س) و (ع) با رساندن  (ع) وظیفه دیگری نیز بر عهده داشتند و آن و اسرا بود که تعدی نسبت به اهل حرم از سوی دشمنان صورت نگیرد، بی‌قراری تمام وجود و امام سجاد (ع) را در فراق عزیزان‌شان فرا گرفته است ولی با مشغول شدن به  و اهل حرم را نیز می‌کردند. در آمده است که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آن‌ها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی و ذی‌_الجوشن به شام روانه کرد. ابن زیاد در این حال دستور داد که امام سجاد(ع) را با و بر  به سوی شام حرکت دهند.  مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند و اینکه در این مدت چه وقایعی اتفاق افتاده؛ و تنها به برخی بی‌ادبی‌های سرهای مطهر اشاره شده است. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
حركت اسيران از به طرف در جواب به او دستور داد تا را به همراه سرهاي به شام بفرستد. از اين رو در هـ .ق. اين كاروان از كوفه به طرف شام حركت كرد.  البته برخي نقل كرده‌انـد كه زن‌ هاي غير هاشميه در كاروان را با اقوامشان آزاد کرد و فقط زن‌هاي هاشميه براي به شام برده شدند http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
روز هشتم 1. « » در و « » در نوشته اند که در امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند; بنابراین امام علیه السلام کلنگی برداشت و در پشت ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به رسید، پیکی نزد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کند و آب بدست می آورد . به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به نرسد و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر . عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود . 2. در این روز « » از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد; عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم; آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم . یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر به قتل برساند 3. امام علیه السلام مردی از یاران خود بنام « » را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند . امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود « » و فرزندش « » را نزد خود نگاه داشت . عمر بن سعد نیز فرزندش « » و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد . در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام که فرمود: آیا می خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد . یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را می سازم . ابن سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم . عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم بیمناکم و می ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند . حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد . به خدا سوگند! من می دانم که از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است . 4 . پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه السلام را رها کنند; چرا که خودش گفته است که یا به برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم . عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، « » سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند . +وعجل_فرجهم 👇🥀👇🥀👇🥀👇 http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4