#مادر_شهید
** سینه یوسفم را شکافته بودند
یوسف را در همان محلی که چند نفر از دموکرات ها کشته شده بودند، به شهادت رساندند. بالای سرش که رسیدم، سینه اش را شکافته و خنجر داغ بر بدنش گذاشته بودند، پیکرش پر بود از رد چاقوهای دشمن! گفتند اینجا باید دفن کنید نمی توانستیم ارومیه بیاوریم و اهالی هم جرات کمک کردن نداشتند. یک نفر را به زحمت پیدا کردیم و به همراه پدرش قبری برای ایشان کندیم.
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#چادرم را #کفن پسرم کردم
آنجا آب و کفن و حتی کسی برای #غسل دادن نبود! پسرم را درون چادر پیچیدم و #مهر_کربلا را خرد کردم و به سر و رویش مالیدم؛ هنگام گذاشتن وی در داخل #قبر گفتم حلالم کن مادر، ببخش اینجا گذاشتم و سپس علیه دموکرات ها #شعار دادم.
یوسف #حجاب را همانند خون شهید می دانست
رعایت حجاب و حفظ آن از سفارش های این شهید بود؛ وی معتقد بود حجاب همانند #خون_شهید با ارزش بوده و دشمن به دنبال این است که حجاب نباشد. اگر حجاب نباشد #بی_عفتی زیاد شده و #جوانان #منحرف می شوند.
یوسف من کمتر غذا می خورد و به دیگران کمک می کرد. حتی لباس نو خود را به افراد #فقیر می داد و محله محرومی را شناسایی کرده بود و همواره به آنان رسیدگی می کرد.
همواره حرف های امام را محور فعالیت های خود قرار می داد؛ #ولایت پذیر بود چنانکه دموکرات ها از او خواستند به امام و #انقلاب توهین کند تا آزاد شود اما این #ذلت را قبول نکرد.
وی تاکید داشت که اگر حلال و حرام رعایت نشود، خون شهدا گریبانگیر خواهد شد. آه مادران شهید زنان #بدحجاب را خواهد گرفت.
#وصیت_نامه
#مادر_شهید
#صبر
#صبوری
#عزت
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
🌸﷽🌸
#داستان_زیبای_دو_رفیق ♥️
#دو_شهید ....
همہ جا معروف شده بودن به باهم بودن ؛
تو جبهه حتی اگه از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...!
خبر شهادت علی رو ڪه آوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم 😭😭
اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونه ، به خاطر همین داره اینجوری گریه میڪنه .
بهش گفتن مادر تو الان باید قـ💪ـوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمه ، تو باید ننه علی رو دلداری بدی .😲
همونجوری ڪه هایهای اشـ😭ـڪ میریخت گفت :
زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟
اگه علی شـ❤️ـهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن .
😔😔😔
عهد بستن آخہ مادر ...
عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....!
مأمور سپاهی ڪه خبر آورده بود ڪنار دیوار مونده بود و به اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشته شده بود خیره مونده بود ....
نوشتہ بود #شهید_سید_محمد_رجبی ...!
#شهید
#شهادت
#شهیدانه
#رفیق
#دوست
#همسفر
#دو_رفیق
#مادر
#مادر_شهید
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#مادر_شهید
باز هم از #فرزندش بر#ایمان میگوید:
#حسین
#ارادت ویژهای به #ائمه_اطهار
داشت و این حس ارادت،
او را در سیزدهم #آذر سال 94 برای #دفاع از #حرم #اهل_بیت #اعزام به #سوریه کرد.
فکر میکنم تمام مادرها #علاقه زیادی
به #فرزند پسر خود دارند
این حس علاقه در من بسیار شدید بود،
به طوری که حتی اگر دقیقهای دیرتر از زمان روزمره به منزل میرسید برای او #نگران میشدم.
علیرغم اینکه #وابستگی زیادی به حسین داشتم
اما #مانع #حس ارادت او
به #اهل_بیت
و #دفاع از #حرم_حضرت_زینب نشدم
و به اعزام او برای #جنگ رضایت دادم.
❤️❤️❤️🌺🌺❤️❤️❤️
#شهید
#شهیدانه
#شهادت
#عاشقانه
#مذهبی
#کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#عصرتون_شهدایی
❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#زندگی
#زندگینامه
#زندگی_نامه
#گریه_سحرگاه
#مادر_شهید #محمد_معماریان
میگوید:
«محمد، 8 سال داشت.
یک روز #صبح از #خواب #بیدار شده بود و #گریه میکرد.
تعجب کردم.
فکر کردم خواب بدی دیده یا جایی از بدنش درد میکند.
کنارش رفتم و نوازشش کردم.
گفتم: چرا گریه میکنی؟
گفت:
هوا روشن شده و من نمازم را نخواندهام.
انگار خواب #مرگ رفتهام که #نمازم #قضا شد.
در حالی که محمد فقط 8 سال داشت،
اما نمازش هیچ وقت قضا نمیشد.»
وای به حال ما که کوچیکترین گناهمون قضا کردن #نماز هامونه
😔😔😔
اسمش را در #بسیج نمینوشتند
#خانم_منتظری
ادامه میدهد:
«خودم مدتها #سابقه #مسئولیت در #بسیج را داشتم
و #پایگاه_حضرت_زهرا سلامالله علیها در #قم را مدیریت میکردم.
ولی اسم #محمد را در بسج نمینوشتند و میگفتند سناش کم است.
خودم دستش را گرفتم و به پایگاه بسیج رفتم.
گفتم:
حالا یک بچهای هم میخواهد #پناهنده #اسلام شود، شما نگذارید. ⁉️
دوست دارید ما مادرها بچههایمان را توی #بغل بگیریم؟
پس چه کسی از این #مملکت #مواظبت کند؟
اصرار کردم.
قبول نمیکردند.
گفتم:
#امام_حسین علیهالسلام هم زن و بچهاش را به #کربلا برد و #فداکاری کرد.
حالا شما این پسر #نوجوان را قبول نمیکنید،
روز #قیامت جواب #سید_الشهدا علیهالسلام را چه خواهید داد؟
به هر زحمت و زوری بود، اسم او را در پایگاه #بسیج_مسجد_المهدی_قم نوشتند.
تقریبا 13 ساله بود که پایش به جبهه باز شد.
در حالی که پدرش هم از پنج سال قبل در جبهه خدمت میکرد.»
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#دردودل
#خانوادگی
#خاطره
#خاطرات
#خط_شکن_کربلای_4
#مادر_شهید #نوجوان_قمی میگوید:
«محمد در جریان #دفاع_مقدس،
5 روز در #محاصره #دشمن قرار گرفت و در #باتلاق_های_نمک #جزیره « #فاو » گیر کرد.
وقتی نجات پیدا کرد،
بعد از سه ماه حضور در #جبهه به خانه آمد.
در #کربلای_4 هم وقتی از بین هزار نفر نیاز به #خط_شکنی 300 نفر بود،
او #نام_نویسی کرد
و باز بعد از سه ماه جنگ،
5 روز به خانه آمد.
وقتی برگشت، #سحر بود.
در را که باز کردم، گفتم: #انتظار آمدنت را نداشتم
محمد!
خندید. 😁
توقع چنین حرفی را از من نداشت. من هم خندیدم.
گفتم: هر خونی #لیاقت #شهادت ندارد.
انگار بهش برخورد که وقتی میخواست برای #آخرین_بار به #جبهه برود،
هی میرفت جلوی در و میآمد تو. #بی_تاب بود.
#بی_قراری را در #چشم_هایش میدیدم. #عاقبت جایی در خانه تنها شدیم.
پرسیدم: چیزی میخواهی بگویی که این دست و آن دست میکنی.
من مادرم و این چیزها را میفهمم.
چشمهایش برقی زد و #خوشحال شد.
دست انداخت گردنم و گفت: آره مادر حرفهای زیادی دارم که با شما بزنم.
گفتم: شب همه دور هم مینشینیم و حرف میزنیم. قبول نکرد و گفت: #بابا #طاقت ندارد.
فقط با خودت باید صحبت کنم.
شب، همه خوابیدند و من و محمد، تنها شدیم.
نشستیم به حرف زدن تا صبح.»
....
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#برو_بچه_جان!
#مادر_شهید نوجوان قمی
از روزی که محمد برای آخرین بار خانه را ترک کرد، میگوید:
«وقتی آماده شد که برود، نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن. چیزی نگفتم
نگاهش کردم
از نگاه قاطعم فهمید که اهل #گریه و #زاری نیستم
رفت و در #قاب در خانه قرار گرفت.
بلند گفت:
دیدار ما به قیامت.
محمدت را نگاه کن!
گفتم: برو بچهجان! تو را به #علی_اکبر #امام_حسین علیهالسلام بخشیدم.
رفت و کمی آنطرفتر ایستاد.
باز گفت: رفتم ها! نمیخواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟
داد زدم: برو بچه! تو را به #قاسم و #علی_اصغر بخشیدم.
قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پساش بگیرم.
رفت. 21 روز بعد، خبر #شهادتش را آوردند.
در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت.
❤️❤️❤️❤️
چنین مادرهایی ما داریم ک حتی برای کشور ناموس اهل بیت از جون خودشون فرزنداشون میگذرن
ـعاشـ💖ـقتونم مادران عزیز😍😍
#مادر
#فرزند
#پسر
#مادر_و_فرزند
#مادرانه
❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
خودم
پسرم را به #خاک سپردم
ا#مادر_شهید میگوید:
«وقتی #جنازه را آوردند، سه روز در #نهر_خیّن در #شلمچه مانده بود.
سه روز هم در #معراج_الشهدا نگه داشته بودند تا پدرش از #جبهه برگردد.
یک روز هم طول کشید تا کارهای #تشییع و #تدفینش انجام شود.
یعنی جمعاً 7 روز از شهادتش میگذشت.
#کاسه سر محمد خالی بود و فقط #صورت داشت.
توی کاسه خالی سرش، پر بود از #پنبه که #دندانها و #زبانش لابهلای پنبهها بود.
جنازه را خودم توی #قبر گذاشتم و خودم تلقینش را خواندم.
وقتی دستم را از زیر سرش برداشتم، #خون تازه دستم را رنگین کرد.
دستم را نشان جمعیت دادم و گفتم: ببینید بعد از هفت روز خون تازه از سر محمدم جاری است.
اما #گریه نکردم.
محکم و استوار همه کارهایش را انجام دادم و آمدم بیرون.
بعد هم که #دفن شد، روی قبر ایستادم و با #استعانت از #عمهام #حضرت_زینب سلامالله علیها، سخنرانی کردم.
به این #امید که در ساعات آخر عمر ما خانم از ما راضی باشد.»
جالب اینجاست که خودش قبل از #اعزام آخر به #دامادمان گفته بود که این #قبر من است و دقیقا در همان نقطه به خاک سپرده شد
#شهادت
#شهیدانه
#شهادت
#عاشقانه
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#مادر_شهید
می گوید:
#نیمه_شعبان #متولد شد،
او را به همین #مناسبت “#سید_مهدی ” نامیدیم.
بسیاری از افراد محل اگر #حاجتی داشتند
و یا اگر #گره ای به کارشان بود،
#جدّ_سید_مهدی را #نذر می کردند
و #حاجت_روا می شدند.
روزی #حسابدار #کارخانه #نساجی
به #بیماری سختی دچار شده بود،
از آنجائی که شنیده احوال سیدمهدی را شنیده بود،
#متوسل به #جد سیدمهدی شد
و نذر کرد که اگر #شفا پیدا کند،
سیدمهدی را در کارخانه #استخدام نماید.
او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد.
#شهید
#شهیدانه
#شهادت
#عاشق
#خدا
در تمامی #مراسمات #مذهبی و #روضه_خوانی ها سیدمهدی را با خودم می بردم.
بسیار به این مراسمات و روضه خوانی ها علاقه مند بود.
روزی به من گفت:
– #مادر_جان ! #خواب دیدم که دارم
به سوی #خدا #پرواز می کنم.
آن زمان سیدمهدی #کوچک بود و من زیاد حرفش را #جدی نگرفته بودم.
...
2.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #شهید_مهران_اقرع
از زبان #مادر_شهید
🌷🌷🌷🌷
#انگشتر #انگشتر_سوخته #جوان
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4