📌
#داستانک
#یادداشت
#گاهنوشتهها
✍️ گویند روزی همسایه ی ملّانصرالدین نزد وی رفت و طنابی به عاریت خواست.
ملا گفت: روی طنابم ارزن پهن کرده ام .
همسایه با تعجب گفت: روی طناب که ارزن نمی توان پهن کرد!
ملا جواب داد: برای بهانه همین هم کافیست. 😁
غرض این که
درسته که به شخصی که مبتلا به ویروس شده واکسن نمی زنن و واکسن برای شخص سالمه و توی درمان بیمار تأثیری نداره
درسته که اگه واقعا واکسن مفیدی در کشورهای دیگه ساخته شده بود، خودشون استفاده می کردن که دائم آمار مبتلاهاشون بالا نره
درسته که واکسن هایی که برخی کشورها ساختن بجای ایمنی بخشی باعث مرگ آدمها شده
درسته که اگه واکسنی هم باشه محدوده و اول به سالمندان و افراد دارای بیماری زمینه ای می زنن نه به همه
اما
برای تخریب نظام و رهبری و سیاه نمایی ، بهانه احمقانه چون واکسن نخریدین علی انصاریان و ... از دنیا رفتن هم کافیست .
#شهید_واکسن😳 #مزدور😡 #سلبریتی_بی_سواد😒 #خودتونید😏
——————
گاه نوشته های من 📝
@RezaAhmadi_ir
#یادداشت
#گاهنوشتهها
✍️ حالا که داریم به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشیم
کم و بیش میبینم بحث های انتخاباتی داره رونق می گیره
خیلی هم خوب
ولی سوالی که هست اینه که وقتی هنوز افراد برای انتخابات ثبت نام نکردند و اصلا معلوم نیست چه کسانی ثبت نام می کنند و چه کسانی تأیید صلاحیت می شوند و ... ، زدن کمپین و تبلیغات برای حمایت از فلانی یا فلانی و یا تخریب نامزدهای احتمالی رقیب چه معنی میده ؟ اصلا شاید تا اون موقع شخص مورد نظر، دار فانی رو وداع گفت، مرگه دیگه، خبر نمیکنه. یا شاید خودش از شخص دیگه ای حمایت کرد که شما قبولش ندارید و کلی شاید دیگه. این همه عجله آخه برای چی ؟
برادران مؤمن انقلابی، اعتبارتون رو بموقع و درست خرج کنید. مبادا بازیچه سیاست بازی عده ای سیاسی کار بشید، که چیزی جز پشیمونی به دنبال نداره، که البته مسبوق به سابقه هم هست.
به نظرم در حال حاضر لازمه فقط کسانی رو که در تصمیمشون برای نامزدی انتخابات جدی هستند به مردم به طور صحیح معرفی کنیم، همین.
🚫 تخریب یا حمایت زودهنگام ، مفید که نیست مضر هم هست.
از ما گفتن، دیگه خود دانید.
🍃یاحق🍃
#انتخابات_1400
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#خاطره_نگاری
#یادداشت
#گاهنوشتهها
یه شب که توی صحن مسجد مقدس #جمکران مشغول پاسخگویی به مراجعین بودم، جوونی اومد سراغم و گفت حاج آقا یه چیزی میخوام بگم ولی روم نمیشه.
گفتم مشاوره میخوای؟
گفت یه جورایی آره.
گفتم پس چند لحظه صبر کن من پاسخ این خانم ها رو بدم بعد دربست درخدمتم. چند لحظه شد چند دقیقه. چون خانم ها پشت هم سوال می پرسیدن کمی طول کشید. بعد که رفتند، اون جوون اومد جلو و گفت:
- حاج آقا من بچه تهرانم. حقیقتش خیلی حالم بده.
- چرا ؟ چی شده؟
- راستش من گناهی نیست که نکرده باشم یعنی شرایط گناه همه جوره برام مهیاست و روزی نیست که بدترین گناها ازم سر نزنه، ولی هنوز ته دلم بابت انجامشون ناراحت میشم و بعدش عذاب وجدان میگیرم. بارها هم توبه کردم ولی به ساعت نرسیده باز گناه می کنم. دست خودم نیست در مقابل گناه مقاومتی ندارم. با تمام این حرفا قرار ثابتمه که حداقل ماهی یکی دو بارو بیام جمکران.
- چطور؟
- نمی دونم ، این جا که میام حال دلم عوض میشه. حال و هواشو دوست دارم. ولی میدونم همین الآن که از اینجا برم در اولین فرصت عرقی میخورم و با یکی ...
- بسه عزیزم ادامه نده، فهمیدم. خب حالا از من چی میخوای؟
- میخوام بگی چیکار کنم از این وضع خلاص شم. من اهلبیتو دوست دارم، امام زمانو دوست دارم، خیلیم ازش خواستم کمکم کنه ولی انگار دوستم نداره، جوابمو نمیده.
یه نگاهی کرد به مسجد و گفت آقا تو هم با ما کاری نداری، محلمون نمیذاری شایدم ازم بدت میاد و إلّا بعد این همه خواستن جوابمو میدادی.
تا اومدم صحبتمو شروع کنم یه خانمی از دور صدا زد حاج آقا ببخشید! نگاه کردم دیدم یه خانم محترمه ای چمدون به دست داره میاد سمتمون. گفتم بفرمایید. اومد نزدیک، چمدون رو گذاشت رو میز و باز کرد. گفتم این چیه؟ گفت راستش این #پرچم_گنبد_امام_حسینِ، از کربلا آوردم. داشتم از مسجد میرفتم نگاهم افتاد به شما به دلم افتاد بیارم شما هم متبرک بشید. نگاه کردم به اون جوون گفتم: بسم الله، اول شما. دیدم بُهت زده داره به پرچم نگاه میکنه. گفتم دستی بکش به پرچم متبرک شو. دستاشو برد پشتش و گفت نه، دیدم اشک تو چشمش حلقه زد. اصرار نکردم . خودم دستی به پرچم کشیدم بوسه ای زدم و از اون خانم تشکر کردم. چمدون رو بست و رفت . چند قدمی رفته بود که اون جوون آروم با صدای لرزون گفت حاج آقا میشه بگی برگرده . گفتم حتما. اون خانم رو صدا زدم، برگشت و چمدون رو باز کرد. جوون همونطور که دستش پشتش بود کامل خم شد و پرچم رو بوسید، ولی چند لحظه این حالتش طول کشید، انگار یه چیزی زمزمه کرد و بعد ایستاد، دیدم به پهنای صورت داره اشک میریزه. عجیب حالش منقلب شده بود. گفتم اینطور که معلومه خود آقا جوابتو داد. داخل غرفه ی پشت کسی نیست، برو با خودت خلوت کن. با #امام_زمان حرف بزن، بگو از گناهایی که انجام میدی بیزاری. بگو دیگه به سمت گناه نمیری. بگو که فهمیدی آقا حواسش بهت هست. بگو که فهمیدی کلید حل مشکلت امام حسینه.
رفت توی غرفه ی نیمه ساخته و تاریک پشت، صدای هِق هِقش بلند شد، مدتی طولانی گریه می کرد و ناله میزد إنقدر که توجه همه رو به خودش جلب کرد. حالش خریدنی بود.
کمی که آروم شد، اومد بیرون و بهم گفت به همون پرچم قسم دیگه گناه نمی کنم. رو کرد به مسجد و دست به سینه گذاشت و گفت آقا ممنون. بازم میام ولی الآن باید برم، لازمه کارایی رو انجام بدم. خداحافظی کرد و رفت.
✍️ #شیخ_رضا_احمدی
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#یادداشت
#گاهنوشتهها
💠 ثواب و کباب
چند روز پیش توری ای رو که سفارش داده بودم برای پنجره های خونه بسازند، آوردند و نصب کردند و بخشی از پولش رو قرار شد کارت به کارت کنم که البته چند دقیقه بعد از اینکه رفتند انجام دادم.
امروز ساعت 14 که اومدم خونه، طبق روال معمول تصاویر آیفون رو چک کردم ببینم در نبود ما کسی نیومده باشه درِ خونه. از قضا دیدم صبح، همون سازنده و نصاب توری، اومده و دو بار هم زنگ زده.
در لحظه چیزی که در ذهنم اومد فقط و فقط این بود:
- نکنه واریز پول مشکلی داشته و این بنده ی خدا شماره ی منو نداشته که تماس بگیره و ناچار شده بیاد درِ خونه، و إلّا کار دیگه ای نمیتونسته داشته باشه.
- سریع یه زنگی بهش بزنم ببینم چه کاری داشته و اگه نگرانی ای براش پیش اومده برطرف کنم که بنده ی خدا دهان روزه دوباره مجبور نشه بیاد درِ خونه.
- نکنه الآن خواب باشه. آخه ساعت دوِ بعد از ظهرِ و اگه به گوشیش زنگ بزنم و خواب باشه، تماس من بیدارش می کنه، خدا رو خوش نمیاد باعث مزاحمت بشم، بالأخره ماه رمضونه و خواب مردم حساب کتاب نداره.
در نهایت تصمیم گرفتم به مغازه شون زنگ بزنم، چون مطمئن بودم کسی توی مغازه نمیخوابه اونم این موقع . یعنی یا هست و بیداره و جواب میده و یا نیست و جواب نمیده که در این صورت حدأقل من به وظیفم عمل کردم.
تماس گرفتم و طبق روال معمول پسرش گوشی رو برداشت، گفتم پدر هستند؟گفت بله، یه لحظه. گوشی رو باباش گرفت. گفتم کاری داشتید امروز اومده بودید درِ خونه؟ گفت شما؟ گفتم فلانی ام. گفت با شما کار نداشتم، اومده بودم برای همسایه ی طبقه بالا توری نصب کنم، حالا مگه چی شده ؟ گفتم آخه زنگ ما رو زده بودید و تصویرتون روی آیفون افتاده بود تماس گرفتم بگم اگه کاری داشتید درخدمتم. گفت مرد حسابی زنگ زدی منو از خواب بیدار کردی که چی؟ که تصویرم تو آیفونتون افتاده ؟! کلی شاکی شد و قطع کرد!!! 😳
پناه بر خدا، خواستیم ثواب کنیم کباب شدیم.
🔻 پ.ن : کاش کمی صبور باشیم و إنقدر زود أعمال آدما رو حمل بر بیشعوری و حماقت نکنیم. باید اجازه حرف زدن به آدما بدیم و توجیه عملشون رو بشنویم و زود قضاوت نکنیم. خیلی وقتا آدما کارهایی رو از روی خیرخواهی و حتی با ملاحظه و رعایت جوانب احتیاط انجام میدن ولی خب ...
یاد بگیریم صبور باشیم تا دیگه از کسی نشنویم:
خواستم ثواب کنم، کباب شدم.
این بی صبری ها و فکر نکردن ها و حق بجانب دیدن خود و سریع عصبانی شدن ها و برخوردهای تند و ناشایست باعث میشه رفته رفته آدمها از انجام کار درست هم بترسند و بشود آنچه نباید بشود.
🍃 یا حق 🍃
✍️ #شیخ_رضا_احمدی
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#یادداشت
#گاهنوشتهها
💠 إطاله ی کلامی در باب انتخابات
✍️ در بین نامزدهای انتخابات، ما با چند دسته از افراد مواجه میشیم:
🔹 بعضیا نظریه پردازهای خوبی هستن و حرفای خوبی میزنن، در ظاهر هم متدین و متعهد به نظام به نظر میان -باطنشون رو هم که خدا میدونه- ولی در مقام عمل مدیران توانمندی نیستند، یا توانمندیشون در مدیریت یک تشکیلات کوچک یا حیطه ی خاصه . اینا نه می تونند عوامل زیر دستشون رو مدیریت کنند و نه طرح های مفید رو اجرایی. به همین دلیل برای رفع نا توانیشون زود به آدمای فعال دور و برشون اعتماد میکنن، بعد یه مدتم کلا منکر وعده هاشون میشن و شروع می کنن به فرافکنی و ناکارآمدی هاشون رو گردن این و اون میندازن. کلی هم نفوذی و مفسد اقتصادی از زیر چترشون در میاد. با این افراد مملکت پیش میره ولی پِت پِت کنان. اینا ضررشون بیشتر از منفعتشونه.
فرض در مورد این افراد منافق و نفوذی نبودن خودشونه که البته ممکنه همین هم خلافش ثابت بشه.
🔸بعضی دیگه، مدیران خیلی فعال و پر تحرکی هستن اما آدمای فهمیده و عاقلی نیستند. این ها هم در ظاهر متدین و متعهد به نظام به نظر میان -باطنشون رو هم که خدا میدونه- . نشونه ی این آدما سعیشون در عوام فریبی و شعارهای پوپولیستی و مغالطه ست. این گروه معمولا به راحتی زیر چتر نفوذی های متملّق قرار می گیرن و پس از مدتی میزنن جاده خاکی و به سمت انجام طرح هایی میرن که فقط خودی نشون بدن حتی اگه اون طرح غلط باشه. اینها در عین حال که فهم پاییینی دارن، خودشون رو همه چی دان می دونن و چون جاهل و خودرأی و خودشیفته و در عین حال فعال هستن، عملا مملکتو نابود می کنن. اگرچه با وجود این آدما نیاز به نفوذی نیست، اینا خودشون ندانسته - شایدم دانسته -کارهارو مطابق میل دشمن پیش می برند.
🔹برخی دیگه، هم اهل دانش و تفکرن و هم مدیر و پر تحرک آمّا مشکلشون اینه که تعهد دینی ندارن و پایبند به نظام نیستن. اینا دیگه خیلی ترسناکن چون رسما خودشون براندازند.
🔸دسته ی دیگه اونایی هستن که هم خوش فکرند، هم مدیر - در عرصه های مختلف کلان_ پرتلاشن و متدین، مؤمن اند و متعهد به ارزشهای نظام . اینا آدمایی هستند که نه که نشه، میشه، ولی سخت میشه تو دستگاهشون نفوذ کرد و اگرم بشه کار زیادی ازشون بر نمیاد. چون طرفشون کار بلد و حواس جمعه .
▪️اگه دقیق تر بشیم، میشه به این دسته بندی گروه های دیگه ای هم اضافه کرد ولی موارد بارزش همیناییه که گفتم.
🔻اینم که یه کسی کاندیدا بشه که همه چی تموم باشه و در کنارش جشن بای بای نفوذی ، گودبای مفسد اقتصادی، خداحافظ تحریم یا جشن ما چقدر خوشبختیم بگیریم و سرود ما چقدر خوشحالیم بخونیم و سلام کنیم بر اسلام ناب محمدی ص، از سرتون بیرون کنید. این آرزو فقط با ظهور امام زمان عج محقق میشه إن شاء الله . خلاص
❌ خب ، پس یعنی رأی ندیم؟
✅ چرا، اگه خوب خونده باشی میفهمی که باید رأی بدی، خوبم رأی بدی
⁉️ اونوقت چجوری باید تشخیص بدیم کی به کیه؟
✳️ اینجوری:
1.سوابقشون - تحصیلات(میزان و محل گذراندن دوره تحصیلی و کسب مدرک)، مسئولیت های سابق و عملکردها، مواضع، مصاحبه ها و حرفای گذشته ، شخصیت ، گرایش و رویکرد فرهنگی،سیاسی، مذهبی و اقتصادیشون - رو دقیق بررسی کنیم.
2. اطرافیانشون - قبل از انتخابات و در زمان تبلیغات انتخاباتی- رو درست بشناسیم.
3. عملکردشون رو در زمان تبلیغات انتخاباتی خوب رصد کنیم. خیلی چیزا ازش میشه فهمید.
4. حرفا و طرحاشون رو خوب گوش بدیم، ببینیم اولا چقدر با دغدغه های واقعی مردم مطابقت داره، ثانیا چقدر جامع و فکر شده ست، ثالثا چقدر بوی اسلام و ارزشهای نظام رو میده، رابعا چقدر واقع نگرانه و عملیاتیه.
5. ببینیم دشمن نسبت بهش چه حالی داره: خنثی، حامی زیرپوستی، مخالف زیرپوستی، دشمن خونی
6. هر کی دم از اتحاد، آشتی ملی، برطرف کردن تحریمها ، مذاکره، إحیاء برجام و ... زد، دیگه بهش فکر نکنید. به قطع یا احمقه یا خائن.
🍃 تشخیص با شماست، باقیشم دیگه با خداست 🍃
🔰 اگه چند روز زحمت بکشی، وقت بذاری ، تحقیق کنی، خوب بشنوی، خوب ببینی، خوب فکر کنی، خوب مشورت بگیری و درست انتخاب کنی و رأی بدی، مجبور نمیشی چهار سال مصیبت بکشی و تحمل کنی، إن شاءالله
#انتخابات_1400
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#خاطره_نگاری
#یادداشت
#گاهنوشتهها
💠 خادمان ما
چند سال پیش برای تبلیغ دهه ی اول محرم اعزام شدم به یه روستایی که جمعیت زیادی نداشت. در بدو ورود با یه حسینیه مواجه شدم که بهم گفتن اینجا محل استقرار شماست. در زدیم و سیدی در رو باز کرد، دیدم خانواده اونجا زندگی می کنه. تعجب کردم . گفتم داستان چیه ؟ سید گفت اینجا خونه ی منه . بفرمایید داخل، نفسی تازه کنید تا براتون توضیح بدم. بعد از ورود و پذیرایی، سید گفت: این جوون که می بینی پسرمه. علاوه بر این پسر، پسر جوان دیگه ای داشتم که خیلی عاشق امام حسین ع بود. شیفتگی عجیبی داشت. ایام محرم که می شد یه تنه همه ی کارهای برپایی عزای حضرت رو انجام میداد و هیئت به پا می کرد. چند سال پیش در اثر یه سانحه از دستش دادیم. خیلی سوختیم. بعد از اون تصمیم گرفتم طبقه ی پایین خونه رو به نام پسرم حسینیه کنم و از اون به بعد خودمون طبقه ی بالا زندگی می کنیم. در این سالها هم هر روحانی ای میاد، در همین حسینیه مستقر میشه و مراسمات روستا هم همینجا برگزار میشه.
خانواده ی خیلی محترم ، خوب ، باصفا و مهمون نوازی بودن.
خاطرات جالبی از اون چند روزی که در خدمتشون بودم دارم.
یادمه یه روزی مادر خونه اومد نشست به درددل کردن و از داغ جوونی که از دست داده بود و جریان حسینیه و روحانیونی که هر سال منزلشون میان گفت تا رسید به یه خاطره که بدجوری حالمو دگرگون کرد.
می گفت هر سال یه روحانی مُسِنّ برای مناسبتهای مختلف برامون می فرستادن. تا اینکه یه سال دیدیم طلبه ی جوانی رو فرستادن. خیلی ناراحت و عصبانی شدم. رفتم به سید گفتم: چرا این جوون رو برای ما فرستادن؟ ما دختر جوون تو خونه داریم. این اصلا درست نیست، همین فردا میفرستیش بره و میگی یکی دیگه بفرستن. سید گفت خانم فرقی نمی کنه این هم یه طلبه ست مثل قبلیا. گفتم نه این جوونه، درست نیست وقتی ما دختر جوون داریم یه مرد جوون بیاد چند روز تو خونمون بمونه. خلاصه قرار شد فردا بفرستیمش بره.
شب شد. حوالی سحر که همه خواب بودیم با یه صدایی به هوش اومدم، دیدم صدای دخترمه. رفتم بالای سرش دیدم تو خواب داره می لرزه و گریه می کنه و یه دفعه از خواب پرید. گفتم چی شده ؟ نمی تونست حرف بزنه. مدتی رو فقط گریه می کرد. وقتی آروم تر شد، گفت مامان خواب حضرت زهرا س رو دیدم.
حاج خانم به اینجای صحبت که رسید خودش شروع کرد به اشک ریختن و دخترشو صدا کرد و گفت بیا خودت تعریف کن.
دختر خانوم اومد و تعریف کرد که بله در عالم خواب یه خانوم جوونی رو دیدم که بهم الهام شد حضرت زهراست. خیلی ناراحت و عصبانی بود، بهم گفت برو به مادرت بگو اینها پیر و جوانشون #خادمان_ما هستند و برای ما خیلی عزیزند و حرمت دارند. مبادا دیگه به خودت اجازه بدی در موردشون گمان بد ببری و بد حرف بزنی و باهاشون بد رفتار کنی. این رو گفت و من از خواب پریدم و از این که حضرت زهرا رو دیده بودم حال خودمو نمی فهمیدم و فقط اشک می ریختم. بعد که خواب رو برای مادرم تعریف کردم، ازش پرسیدم قضیه چیه؟ جریان رو برام تعریف کرد و گفت اشتباه کردم. نفهمیدم.
حاج خانم گفت صبح که شد به سید گفتم دست نگه دار، بذار باشه، قدمش به روی چشم، از این به بعد هر #طلبه ای بیاد خودم خدمتشو می کنم.
غرض اینکه حاج آقا، وجود شما برای ما باعث برکته، هر کاری دارید بگید ما دربست درخدمتیم.
اینها رو گفتند و رفتند.
من موندم و بار سنگینی که بیش از پیش رو دوش خودم احساس می کردم. احساسی که از اون روز دیگه رهام نکرد.
ما کجا و محبت و الطاف خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
خانوم انقدر به امثال من حقیر و ناچیز توجه دارند و ما ... .
خانوم جان، بابت کوتاهی هامون شرمنده ایم ...
✍️ #شیخ_رضا_احمدی
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#یادداشت
#گاهنوشتهها
♨️ شخم ♨️
وقتی کشاورز، زمینی رو شُخم می زنه، هدفش اینه که خاک نرم بشه تا آب به خوبی درش نفوذ کنه، زیر و رو بشه که خاکهای زیرین، هوایی بخوره و علفهای هرزی که تو زمین ریشه کرده، از بین بره تا زمین برای رشد محصولِ مفیدِ جدیدی که کاشت میشه، کاملا آماده بشه.
حالا سوال اینه: من و شمایی که هر از چندگاهی تو ذهنمون یا پیش دیگران میشینیم و گذشته ها رو شخم میزنیم، هدفمون چیه ؟
این که خطاهای دیگران رو هر چند وقت یک بار از عمق ذهنمون بیرون بیاریم و به رخشون بکشیم و باز کینه ای که از آدما به دل گرفتیم رو درون ذهن و قلبمون حفظ کنیم، باعث رشدمون میشه یا بیشتر جلوی رشدمون رو می گیره ؟
بهتر نیست اگر گذشته ها رو شخم زدیم، یه بار برای همیشه علف هرز #کینه رو در دلمون نابود کنیم، و زمین قلبمون رو نرم، و آماده پذیرش انوار الهی کنیم و در درونمون بذر #محبت بکاریم و بنشینیم و شاهد محصول بذر بی نظیری که کاشتیم باشیم؟
✍️ #شیخ_رضا_احمدی
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#یادداشت
#گاهنوشتهها
♨️ این شما و این هم صف کشی مدعیان نجات کشور
✍️ لیست ثبت نام کنندگان انتخابات رو که دیدم، هر چی نگاه کردم، دیدم بین ثبت نام کننده ها جز آقای #رئیسی و شاید #سعید_محمد، نیروی انقلابی قابل دفاعی که بتونه با اقبال عمومی مردم مواجه بشه نمیبینم. الحمدلله هر دو چهره هم اخلاقی و مأخوذ به حیا هستند.
در مقابل این دو چهره، شاهد لشکرکشی غربگراهای بی آبرو ، ساده لوحان ناکارآمد و مدعیانی بدون پایگاه مردمی هستیم که به دلیل نداشتن صلاحیت لازم، چنانچه شورای نگهبان به درستی به مسئولیتش عمل کنه، یا ردّ صلاحیت میشن و یا رأی چندانی ندارن تا در برابر نامزدهای انقلابی بتونن قد عَلَم کنن.
در این بین، دو نفر از ثبت نامی ها جلب توجه زیادی کردن، یکی #جهانگیری که ظاهراً بیشتر به نیت تطهیر چهره ی اطلاح طلبان و اعاده ی حیثیت نداشته ی غربگرایان وارد عرصه شده، و دیگری #لاریجانی که از همین اول شمشیر رو از رو بسته و چنانچه از فیلتر شورای نگهبان به لطایف الحیلی رد بشه، بیشترین حملات و ضربات رو بر پیکره ی نیروهای انقلابی میزنه.
به هر حال، افراد زیادی ثبت نام کردند اما بین ثبت نام کنندگان، بعیده که بیشتر از 6 یا 7 نفر تأیید صلاحیت بشن. بین همونا هم احتمالا بعضیشون انصراف میدن.
از این که احتمالاً در انتخابات امسال رقابت چشم گیری رو شاهد نباشیم نگران شدم، تا اینکه دیدم بالأخره #سعید_جلیلی هم پا به عرصه انتخابات گذاشت و ثبت نام کرد و کمی از نگرانیم کم شد. بلکه این بار شوق مردم برای انتخاب بین بد و بدتر ، به شوق برای انتخاب اصلح بین افراد صالح بدل بشه.
🚫 عمیقاً معتقدم بیشترین تخریب نسبت به هر کاندیدا میتونه از ناحیه ی خودش و حامیان و طرفدارانش صورت بگیره و لزوماً برای تخریب یک کاندیدا، نیازی به رقیب بی اخلاق نیست.
پس کاندیداهای محترم
جَوّگیر شدن، ساده لوحی، حرکات و حرفهای پوپولیستی، تبلیغات توهین کننده به شأن و شعور مردم، وعده های غیر کارشناسانه، و درگیر بازی و فضاسازی رقبا شدن ممنوع.
امیدوارم حامیان و هوادارن نامزدها هم از إغراق در تبلیغات، دفاع یا نقد بی منطق، تحمیل نظر شخصی خود به دیگران و تحقیر و تخریب طرفداران رقیب جِدّاً بپرهیزند، تا إن شاءالله شاهد مشارکت حدّأکثری مردم در انتخابات و انتخاب نامزد اصلح باشیم.
موفق باشید 🌺
🍃یاحق🍃
#انتخابات_1400
#بصیرت
#من_رأی_میدهم
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
✍️ مرحبا به أعضای محترم #شورای_نگهبان که از آزمون دشوار خود سربلند بیرون آمدند
🔻 اعضای شورای نگهبان، بین #مصلحت_سنجی و تأیید صلاحیت أفراد ناصالح برای جلب مشارکت بیشتر، و #انجام_وظیفه، به درستی انجام وظیفه را برگزیدند و به وظیفه ی شرعی و قانونیشان عمل کردند.
🔹 مگر نه این است که یکی از اهداف شورای نگهبان جلوگیری از ورود ناأهلان و بی کفایتان به عرصه انتخابات است
🔸 مگر نه این است که مردم شریف ایران با اتکا به تأیید صلاحیتی که آن شورا انجام می دهد، شخصی را برمی گزینند و به او رأی می دهند
✳️ پس حال که این شورا، به وظیفه ی خود عمل کرده، به جای توصیه های بیجا، از آن در مقابل معاندان حمایت کنیم و قدردان آن باشیم .
✅ فراموش نکنیم، جلب مشارکت مردم در انتخابات با روشنگری رسانه ها و سربازان انقلاب محقق می شود نه با تخلف شورای نگهبان.
🔴 یادآوری این نکته هم لازم است که تأیید صلاحیت، به معنی این نیست که نامزدها، همه چی تمام هستند و قرار است نقش انسان کامل و منجی را ایفا کنند، بلکه فقط عَلَی الظّاهر خیرُالموجودین هستند، همین.
تلاش کنیم بین آنها بهترین را انتخاب کنیم.
🌺 موفق باشید 🌺
🍃 یاحق 🍃
#یادداشت #گاهنوشتهها
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#یادداشت
#گاهنوشتهها
💠 سربسته : اشتباهات را تکرار نکنیم
✍️ بارها گفته ام و باز هم می گویم
🔻نوعاً شخصیت ها و مسئولین صالح را، دو امر، فاسد و گمراه می کند:
1. حملات و تخریب های غیر منصفانه و ممتد مخالفین، و نادیده گرفتن خدمات شخص، که باعث انحراف او از مسیر اصلی اش می شود و او را به جای انجام وظیفه درگیر تَقَلاّ برای دفاع از خود و بازپس گیری آبروی به ناحق خدشه دار شده اش می کند.
2. معصوم انگاری و قدیس سازی از شخص توسط حامیان و هواداران، و توجیه دائمی اشتباهات و کوتاهی های او، که او را به سمت تباهی سوق میدهد.
🔹ما را با مخالفین کاری نیست
صدایمان هم به گوش آن مسئولین صالح نمی رسد
می ماند حامیان و هواداران
عزیزان، مراقب باشید با هواداری افراطی و مصلحت سنجی های جاهلانه ی خود، و سعی در درست جلوه دادن اشتباهات، شخصیت های مخلص و صالح را به سمت تباهی هدایت نسازید.
افکار، رفتار و گفتار غلط، برای همه غلط است، حتی برای ...
#یک_بوم_و_دو_هوا که نمی شود
🔴 فراموش نکنیم، وقتی با هشدار آگاهان از خواب غفلت بیدار نشویم، باید آماده ی سیلی روزگار باشیم.
🍃 یا حق 🍃
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#خاطره_نگاری
#یادداشت
#گاهنوشتهها
💠 نقطهی صفر مرزی
اولین بار بود که آن همه آدم و خانوادههایی را میدیدم که تشنه، گرسنه، زیر آفتاب سوزان، در یک غربت عجیب، سبک بار، با پای پیاده عزم سفر کردند؛ آدمهایی که بدون هیچ آلایشی روی خاک نشسته و چشم به دوردست دوخته بودند تا شاید فرجی شود و از بیسر و سامانی نجات پیدا کنند. آوارگان سرزمینی غریب اما نه از سر ترس و فرار از شمر و خولیهای وطن، نه به امید رسیدن به آرزوهای خفن؛ آدمهایی را میدیدم که در شهرشان برای خود کسی بودند اما در آن نقطه هیچ هیچ بودند، درست مثل من. من هم دیگر یکی از آنها بودم.
ما دل به دریایی زده بودیم که قرار بود به اقیانوس وصل شود. با تمام وجود آمده بودیم که غرق شویم. غرق در اقیانوسی پر جاذبه که وصفش ما را به آن حال و روز کشانده بود.
بعد از ساعتها سردرگمی بالأخره ماشینهای وَن از راه رسیدند و ما به راهی که در پیش گرفته بودیم ادامه دادیم.
در ماشین ما، غیر از یک زوج جوان، همه مردهای جوانی بودند که اگرچه ظاهرشان غلطانداز بود اما در طول مسیر، با مرام و معرفتشان نگاهم را نسبت به خود تغییر دادند. آن زوج، حال جسمیشان رو به راه نبود. معلوم بود از گرمای شدید، تشنگی و گرسنگی دچار ضعف شدیدی شدهاند. جوانها هم که این را فهمیده بودند، برای اینکه آنها راحت باشند، علیرغم تعداد زیادشان و محدودیت فضای وَن و ناهمواری مسیر، روی پای یکدیگر نشستند و سعی کردند فضای راحتتری برای نشستن آنها ایجاد کنند. هر جا هم که ماشین در بین راه برای استراحت توقف میکرد، اول به آنها رسیدگی میکردند و آب و غذا برایشان میآوردند.
بعد از ساعتها انتظار، آن مسیر طولانی، پر پیچ و خم و ناهموار به انتهای خودش رسید؛ همان جایی که همهی ما انتظارش را میکشیدیم.
ما دیگر به مقصد و مقصودمان رسیده بودیم. آنجا دیار عاشقان، بهشت زمین، کربلای معلّا بود و ما زائران اربعین حسینی.
✍️ #شیخ_رضا_احمدی
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir
📌
#یادداشت
#گاهنوشتهها
💠 لحظه ای نگاهم افتاد به ظرفی خالی که مورچهای روی لبهاش راهپیمایی میکرد و پیوسته دور ظرف میچرخید، نه متوقف میشد و نه تغییر مسیر میداد، دو دقیقهای نگاهش کردم و رفتم.
دو سه ساعت بعد برگشتم و دوباره نگاهم به آن ظرف افتاد و در کمال تعجب دیدم که هنوز آن مورچه روی لبهی ظرف مشغول حرکت است، اولش خندهام گرفت، با خودم گفتم: این مورچه یا خیلی گیج است که نمیفهمد در یک #دور_باطل افتاده یا احیانا چیزی زده، فاز سنگین برداشته. بعد یک دفعه به فکر فرو رفتم که:
دور باطل!
تکرار بدون توقف و #ارزیابی_عملکرد برای این که اگر اشتباه رفته ای تغییر مسیر دهی!
آن مورچه خود منم!
من هم که مدتیست همین گونه عمل می کنم!
به خود آمدم و فهمیدم گیج وغافل و آن که گویی بیهدف به دور خود میچرخد خود منم و عجیب اینکه درست در همین لحظه دیدم آن مورچه مسیرش را عوض کرد و رفت دنبال زندگیش، انگار مأمور شده بود که مرا به هوش و حواسم را سر جایش آورد.
✍️ #شیخ_رضا_احمدی
——————
📝 گاه نوشته های من
@RezaAhmadi_ir