هدایت شده از خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
🌷🌷🌷
#سیره_تربیتی
👌۳۰ نکته در یک داستان تکراری
از سيره بزرگترین شخصیت عالم هستی چقدر #خواندنی و #آموزنده است.
✨مىگويند:
۱- يكى از #اصحاب به #پيامبر بزرگ ۱۲ #درهم هديه كرد كه #لباس بگيرند.
۲- حضرت #قبول نمود و #على را مأمور خريدارى پيراهن كرد و او پيراهنى به ۱۲ درهم تهيّه كرد و آورد.
۳- حضرت هنگامى كه ديد #تمام پولها براى خريد يك پيراهن مصرف شده، به على فرمود: آيا مىشود اين معامله را اقاله كنى؟ (رضايت به فسخ معامله از دو طرف را« اقاله» گويند)
من پيراهن #ارزانتر مىخواهم.
۴- على باز مىگردد و مسأله را با فروشنده در ميان مىگذارد و
۵- او معامله را #اقاله مىكند و على پولها را به نزد پيامبر برمىگرداند.
پيامبر بزرگ مىخواهد #درسهايى بدهد؛ درسهايى براى آنها كه در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما كه امروز مىشنويم و به گوش مىگيريم.
۶- پيامبر در راه به كنيزى برمىخورند كه در گوشهاى نشسته و غمگين و متحير در خود فرو رفته و ناله مىكند.
درس اول، #سركشى و بازجويى و #دلجويى اوست، توجه به #گرفتار و #درمانده و #دلشكسته است. بيچاره مأمور خريد چيزى بوده و ۴ درهم پولش را گم كرده و اكنون مىترسد كه به خانه برگردد و مورد شكنجه قرار بگيرد.
۷- رسول بزرگ از همان دوازده درهم، چهار درهم بيرون مىآورد و گرفتارى را از #غم و #حيرت بيرون مىكشد و
۸- به راه خود را بازار ادامه مىدهد و لباسى به چهار درهم مىخرد و در همانجا به بَر مىكند و به راه مىافتد و چه درسهايى كه با خود مىگذارد!
۹- در برگشت، برهنهاى فرياد مىزند: آيا كسى مرا مىپوشاند تا او را خداوند در روزى كه پوششها فرو مىريزند، بپوشاند؟
رسول بزرگ #همان_لباس را كه خريدارى كرده بود، در #همانجا بر او مىپوشاند و خود باز مىگردد، نه اينكه او را به زحمت بيندازد. نه، خود باز مىگردد و لباس خود را به او مىدهد تا اينكه براى #چندلحظه هم، او برهنه نماند. و در اين صحنه هم درسهاى ديگرى است!
۱۰- با ۴ درهم باقى مانده، براى حضرت لباسى فراهم مىشود.
۱۱- در آخر راه به همان كنيز درمانده برخورد مىكند كه هنوز حيرتزده ايستاده و مىگويد: مىترسم به خاطر تأخير و دير كردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ، با او به راه مىافتد و درِ خانهی مولاى او مىايستد و مىگويد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا اهْلَ الدَّارِ».
و چنين بود #رسم رسول بزرگ؛ كه تا ۳ مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا مىكرد و درود مىفرستاد و اگر جوابى نمىشنيد، باز مىگشت.
در آخرين مرتبه، جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بيرون آمد و توضيح داد كه ما مىخواستيم دعاى شما در حق ما تكرار شود، لذا آخرين دفعه به جوابگويى صدا بلند كرديم.
حضرت داستان را خلاصه كرد و جهت تأخير را شرح داد و #شفاعت كرد.
۱۲- مولاى كنيز در جواب عرضه داشت: من به خاطر #شفاعت و #تشريففرمايى شما او را آزاد كردم و در راه خدا رها نمودم. و
۱۳- پيامبر شكر مىكند كه عجب #پول_بابركتى بود؛ دو برهنه پوشيده شدند و يك كنيز گرفتار آزاد گرديد !
?امالى صدوق، ص ۲۳۸.
۱۴- ✅ در همين #سيره و داستان درسهايى هست براى من، كه حتى با پول يك پيراهن و يك قبا مىتوان دو برهنه را پوشاند و يك گرفتار را آزاد كرد. و
۱۵- رسول بزرگ عملًا نشان مىدهد كه
✨ چگونه مىتوان با پول كم، كارهاى زياد انجام داد و از هر پيشآمد بيشترين نتيجه را گرفت
۱۶- اما من براى اين درسها #آمادگى ندارم.
۱۷- در حالى كه در #يك_انگشتم وسيله تأمين يك خانواده هست و
۱۸- در #يك_دستم جهاز يك دختر هست و
۱۹- بر #تنم پوشاك ده نفر هست و
۲۰- در #جيبم ذخيره يك ماه هست و
۲۱- در #سفرهام خوراك يك كاروان هست،
۲۲- باز مىگويم:
"بيش از خودم ندارم و چه كنم؟ خدا برساند!!"
۲۴-🔺اگر روح
#ايثار و
#انفاق و
#قناعت و يا لااقل
#تكافل و
#عهدهدارى و
#سعى در حوايج و
#اهتمام به امور مسلمين در ما زنده مىشد، بسيارى از مسائل تأمينى در همين #سطحِ_پايين #حل مىشد و به كمك فلان كس هم احتياج نمىافتاد!
۲۵- درست است كه آنها #بهتر و #بيشتر مىتوانند رسيدگى كنند، اما هنگامى كه به آنها #دسترسى نيست و گرفتارى آنها #زياد است، نمىتوان همينطور #نشست و #عذر تراشيد.
۲۶- هر كس بهاندازه #ظرفيت خود بايد #آب بردارد و به #تشنهكامان برساند،
۲۷- گرچه آنكه
#سقّاست و
#مشك و
#تشكيلات
دارد، #مسئوليت زيادترى دارد.
۲۸- هنگامى كه مسلمين درصدر اسلام #هيچ نداشتند و آه در بساطشان نبود، با همين
#ايثار و
#انفاق و
#عهدهدارى و
#تعاون و
#تكافل يكديگر را #نگه داشتند
۲۹- و لااقل
#انيس و
#غمخوار يكديگر بودند و
#نيروى_روحى و
#پشتوانه_روانى براى هم!
۳۰- در نتيجه از
#هيچ، به
#همه_چيز رسيدند.
#ماه_شعبان
#اسوه_حسنه
#رسول_اعظم
#ماه_رسولالله
📗روحانيت و حوزه: مشكلات و راهكارها، ص: ۱۸۷.
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از هادیانه ها
📌پای درس #آقا_مجتبی_تهرانی
✍ در ( #برنامه_کلمه ) چند نکته عالی درس آموز درباره زندگی آقا مجتبی از زبان شاگرد ملازم سی ساله شان آموختم 👌
1⃣ #نظم خیلی ویژه در کارها
به طوری که در طول سالیان غیبت نداشت و حتی یکبار با پیشامد مشکل برای هواپیما، از مشهد تا تهران ماشین گرفت که صبح سر درس حاضر باشد
2⃣ #وقت_گذاری برای پرورش شاگردان و توجه ویژه به ایشان
به گونه ای بود که اگر کسی مثلا غیبت می کرد حتما به طوری به او توجه می داد که حواسم بود که نیامدی
3⃣ #اهتمام ویژه نسبت به کارهایش مثلا
🔹برای هر جلسه اخلاق چهارشنبه ها ۶تا ۷ ساعت وقت می گذاشت
🔹عنایت داشت حرف تکراری نزند؛ مثلا بیش از بیست سال قبل ۵ جلسه ای درباره خطبه همام سخن گفته بود و بعد از این همه وقت هنگام شروع بحث روی این خطبه عنایت داشتند آن بحث را ببینند تا مبادا تکراری باشد
4⃣ #نظم_بیان و ساختارمندی در مباحثش مشهود بود و در ابتدای جلسه فهرست مطالبش را می گفت
5⃣ #شیوه های #تربیتی را بررسی کرده بود و شیوه بهتر را روش انبیاء می دانست و روی #رشد_عقلی مخاطب تکیه داشت و بیان احساسی کمتری داشت و در طول سالیان طولانی نقل خواب در کلامش انگشت شمار بود
6⃣ در میان شؤون مختلفی که به آن مشغول بود #مربی بودن را از همه بیشتر دوست داشت
⭕️ #توصیه_ویژه ایشان
#کنترل_زبان بود و بسیاری از گرفتاری ها را ناشی از گناهان زبان می دانستند
خود ایشان هم مراقبه جدی روی این مهم داشتند
📌 به طور ویژه مورد عنایت #حضرت_امام بود و بیان گفتگوی خاصش با امام در نپذیرفتن مسؤولیت های پیشنهادی به برنامه فردا شب موکول شد ...
۵اردیبهشت۱۴۰۲
#اخلاق
@hadianeha
هدایت شده از خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
🌷🌷🌷
#سیره_تربیتی
👌۳۰ نکته در یک داستان تکراری
از سيره بزرگترین شخصیت عالم هستی چقدر #خواندنی و #آموزنده است.
✨مىگويند:
۱- يكى از #اصحاب به #پيامبر بزرگ ۱۲ #درهم هديه كرد كه #لباس بگيرند.
۲- حضرت #قبول نمود و #على را مأمور خريدارى پيراهن كرد و او پيراهنى به ۱۲ درهم تهيّه كرد و آورد.
۳- حضرت هنگامى كه ديد #تمام پولها براى خريد يك پيراهن مصرف شده، به على فرمود: آيا مىشود اين معامله را اقاله كنى؟ (رضايت به فسخ معامله از دو طرف را« اقاله» گويند)
من پيراهن #ارزانتر مىخواهم.
۴- على باز مىگردد و مسأله را با فروشنده در ميان مىگذارد و
۵- او معامله را #اقاله مىكند و على پولها را به نزد پيامبر برمىگرداند.
پيامبر بزرگ مىخواهد #درسهايى بدهد؛ درسهايى براى آنها كه در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما كه امروز مىشنويم و به گوش مىگيريم.
۶- پيامبر در راه به كنيزى برمىخورند كه در گوشهاى نشسته و غمگين و متحير در خود فرو رفته و ناله مىكند.
درس اول، #سركشى و بازجويى و #دلجويى اوست، توجه به #گرفتار و #درمانده و #دلشكسته است. بيچاره مأمور خريد چيزى بوده و ۴ درهم پولش را گم كرده و اكنون مىترسد كه به خانه برگردد و مورد شكنجه قرار بگيرد.
۷- رسول بزرگ از همان دوازده درهم، چهار درهم بيرون مىآورد و گرفتارى را از #غم و #حيرت بيرون مىكشد و
۸- به راه خود را بازار ادامه مىدهد و لباسى به چهار درهم مىخرد و در همانجا به بَر مىكند و به راه مىافتد و چه درسهايى كه با خود مىگذارد!
۹- در برگشت، برهنهاى فرياد مىزند: آيا كسى مرا مىپوشاند تا او را خداوند در روزى كه پوششها فرو مىريزند، بپوشاند؟
رسول بزرگ #همان_لباس را كه خريدارى كرده بود، در #همانجا بر او مىپوشاند و خود باز مىگردد، نه اينكه او را به زحمت بيندازد. نه، خود باز مىگردد و لباس خود را به او مىدهد تا اينكه براى #چندلحظه هم، او برهنه نماند. و در اين صحنه هم درسهاى ديگرى است!
۱۰- با ۴ درهم باقى مانده، براى حضرت لباسى فراهم مىشود.
۱۱- در آخر راه به همان كنيز درمانده برخورد مىكند كه هنوز حيرتزده ايستاده و مىگويد: مىترسم به خاطر تأخير و دير كردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ، با او به راه مىافتد و درِ خانهی مولاى او مىايستد و مىگويد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا اهْلَ الدَّارِ».
و چنين بود #رسم رسول بزرگ؛ كه تا ۳ مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا مىكرد و درود مىفرستاد و اگر جوابى نمىشنيد، باز مىگشت.
در آخرين مرتبه، جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بيرون آمد و توضيح داد كه ما مىخواستيم دعاى شما در حق ما تكرار شود، لذا آخرين دفعه به جوابگويى صدا بلند كرديم.
حضرت داستان را خلاصه كرد و جهت تأخير را شرح داد و #شفاعت كرد.
۱۲- مولاى كنيز در جواب عرضه داشت: من به خاطر #شفاعت و #تشريففرمايى شما او را آزاد كردم و در راه خدا رها نمودم. و
۱۳- پيامبر شكر مىكند كه عجب #پول_بابركتى بود؛ دو برهنه پوشيده شدند و يك كنيز گرفتار آزاد گرديد !
?امالى صدوق، ص ۲۳۸.
۱۴- ✅ در همين #سيره و داستان درسهايى هست براى من، كه حتى با پول يك پيراهن و يك قبا مىتوان دو برهنه را پوشاند و يك گرفتار را آزاد كرد. و
۱۵- رسول بزرگ عملًا نشان مىدهد كه
✨ چگونه مىتوان با پول كم، كارهاى زياد انجام داد و از هر پيشآمد بيشترين نتيجه را گرفت
۱۶- اما من براى اين درسها #آمادگى ندارم.
۱۷- در حالى كه در #يك_انگشتم وسيله تأمين يك خانواده هست و
۱۸- در #يك_دستم جهاز يك دختر هست و
۱۹- بر #تنم پوشاك ده نفر هست و
۲۰- در #جيبم ذخيره يك ماه هست و
۲۱- در #سفرهام خوراك يك كاروان هست،
۲۲- باز مىگويم:
"بيش از خودم ندارم و چه كنم؟ خدا برساند!!"
۲۴-🔺اگر روح
#ايثار و
#انفاق و
#قناعت و يا لااقل
#تكافل و
#عهدهدارى و
#سعى در حوايج و
#اهتمام به امور مسلمين در ما زنده مىشد، بسيارى از مسائل تأمينى در همين #سطحِ_پايين #حل مىشد و به كمك فلان كس هم احتياج نمىافتاد!
۲۵- درست است كه آنها #بهتر و #بيشتر مىتوانند رسيدگى كنند، اما هنگامى كه به آنها #دسترسى نيست و گرفتارى آنها #زياد است، نمىتوان همينطور #نشست و #عذر تراشيد.
۲۶- هر كس بهاندازه #ظرفيت خود بايد #آب بردارد و به #تشنهكامان برساند،
۲۷- گرچه آنكه
#سقّاست و
#مشك و
#تشكيلات
دارد، #مسئوليت زيادترى دارد.
۲۸- هنگامى كه مسلمين درصدر اسلام #هيچ نداشتند و آه در بساطشان نبود، با همين
#ايثار و
#انفاق و
#عهدهدارى و
#تعاون و
#تكافل يكديگر را #نگه داشتند
۲۹- و لااقل
#انيس و
#غمخوار يكديگر بودند و
#نيروى_روحى و
#پشتوانه_روانى براى هم!
۳۰- در نتيجه از
#هيچ، به
#همه_چيز رسيدند.
#ماه_شعبان
#اسوه_حسنه
#رسول_اعظم
#ماه_رسولالله
📗روحانيت و حوزه: مشكلات و راهكارها، ص: ۱۸۷.
🌷🇮🇷🌷