بنده در قیدوبند برگزاری مراسم عروسی آنچنانیوتجملی نبودم. مصادف با میلاد امام محمد باقر (علیه السلام)🌸 جشن ولیمه ساده ای گرفتیم در عین حال سالم و بدون گناه بود که بیشتر اقوام و آشنایان هم دعوت بودند و بسیار هم خوش گذشت
🔷در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال بسیار ناراحت کننده.
اما ذهن من در پس این اتفاق به ظاهر ناخوشایند، به دنبال حکمت این ماجرا بود. جای تامل داشت. شاید نشانه ای بود.
🌱 در معنویات به قولی سیمش زود وصل می شد و ارتباط میگرفت . از عبادت لذت می برد . ذره ای ریا در عبادتش ندیدیم. تنها چیزی که به زبان نمی آورد همین خلوت هایش بود .
در مناسبت ها یا وقتی از ماموریت که بر می گشت برایم هدیه می آورد . حتی شده یک شاخه گل🌺.
آینده نگری منحصر به فردی داشت .
درباره مسائل سیاسی همه ی خانواده ما از ایشان تبعیت میکردند . از درک و بینش خاصی برخوردار بود ،
در هر شرایطی حتی فضای غبارآلود و پر ابهام فتنه ، راه را با بصیرت تمام تشخیص داد او برحسب ولایتمداری به وظیفه ی خود عمل ، و ما را هم راهنمایی می کرد
🎙راوی :همسر شهید
#شهیدمحمدغفاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠 دعوت🍃
به مناسبت هفته دفاع مقدس رفتم نمایشگاه جنگ ، در نمایشگاه نرم افزاری بود که از وصیت نامه ی شهدا🌹 فال میگرفت.
من نام همسرم را به دستگاه دادم و برای محمد نیت کردم . چون خودش نبود برگه را گرفتم .
با تعجب دیدم روش نوشته :
نامه ای از بهشت از شهید ابوالفضل حسین بابایی به برادر عزیزم محمد غفاری :
پیکار کنید برای حق و بگذارید به جای ذلت و ننگ ، دامن و کفن شما آغشته به خون بدنتان باشد؛ (حضرت علی علیه السلام) .
وقتی برگشت برگه را به محمد دادم رفت تو فکر . انگار به او قول دعوت دادند .🍃 حال عجیبی به او دست داد ؛ خوشحالی یا شاید شرمندگی ! نمیدانم ؟
تا دقایقی اصلا حرفی نزد. من هم احساس کردم که آن برگه مهر تائیدی برای کارهای اوست 🍃
🎙راوی :همسر شهید
#شهیدمحمدغفاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✨نوری عجیب ✨
این خاطره را جایی مطرح نکردهام به جز یکی دو جا و برای این مطرحش میکنم که بدانید شهدا همینطوری شهید نشدند بلکه روی حساب و کتاب به این مقام نائل آمدند.
یک روز در منزل تنها بودم که محمد نزدم آمد و گفت: بابا دیشب چیزی دیدم. پشتبام بودم که نوری ✨بالای منزلمان دیدم و تعجب کردم.
🔷دو سه بار بر روی پشتبام همسایهها که متصل به هم است، رفتم و برگشتم اما دیدم فقط بالای روی پشتبام این نور هست.
محمد از من پرسید چی هست که گفتم خیر است و به کسی چیزی نگو. واقعا هم به کسی نگفت.
من هم به کسی نگفتم تا بعد از شهادتش به حاج خانم گفتم و یکی دو جا نقل کردم.
روزی کتابی به نام «شمع سحر» را خواندم که نویسندهاش، انصاری همدانی در رابطه با نماز شب توضیح داده و گفته در همدان شبها خانههایی هستند که مثل چراغ میدرخشند✨، در واقع در آن خانهها #نماز_شب خوانده میشود.
آنجا بود که متوجه شدم محمد مخفیانه بر روی پشتبام #نماز_شب میخوانده و عملا این نور را دیده بود.✨
🎙راوی :پدر شهید
#شهیدمحمدغفاری🌷
#شهدایصابرینسپاه
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅تربیت صحیح در بستر ماه رمضان🍃
#شهیدمحمدغفاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در شرایط مالی خوبی نبودیم تازه خانه خریده بودیم.
چند وقتی بود با کفش کهنه و رنگ و رو رفته ای سرکار میرفت و برمیگشت.
محمد که به ظاهر و آراستگی بسیار توجه داشت؛ ازشون بعید بود اما هر طور بود میدیدم با آن شرایط میسازد. اذیت میشد اما حرفی نمیزد
. یک کارت هدیه پس انداز داشتیم گفتم : برویم برایت یک جفت کفش نو بگیریم. حرف را عوض کرد و گفت : نه آن را جای واجبتری خرج میکنیم.
به فاصله چند روز دیگر تولد حضرت زهرا (سلام الله علیها)🌸 بود که آن کارت را با یک شاخه گل زیبا به من هدیه دادند. که هرچی میخواهم واسه خودم بگیرم.
آن روز به این روحیه ایثارگری و فداکاریشان غبطه خوردم و شرمنده شدم!
🎙راوی: همسر شهید
#شهیدمحمدغفاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹بهترین عید🌱
🌱بهترین عید سالهای زندگی من نوروز سال ۹۰ بود.
از طرف یگان صابرین سفری چندروزه به کربلای ایران و مناطق جنوب رفتیم
سال تحویل ساعت دونیمه شب روی خاکهای پاک شلمچه کنار مزار شهید گمنام بودیم🌹
فضای قشنگی بود همه مشعول دعا بودیم و محمد هم آرام نجوا میکرد.
شاید میگفت:
اللهم الرزقنی توفیق الشهادته فی سبیلک💔
🎙راوی :همسر شهید
#شهیدمحمدغفاری🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📚کتاب مجموعه خاطرات و زندگینامه شهید #محمد_غفاری 🔰
❇️راه ستاره ها✨
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در کمدش را باز کردم و دیدم تمام در کمدش را با #عکس های شهدا🌹 پر کرده است و بالایشان نوشته بود:
🍃 ای سر و پا! من بی سر و پا، خود را کنار عکس شهدا پیدا کردم.🍃
🔻خوب که دقت کردم یک جای #خالی روی در کمدش بود، گفتم:
محمد عکس یکی از شهدا رو بزن اینجا، این جای خالی قشنگ نیست.
گفت :
آنجا، جای عکس #خودم است.
#شهیدمحمدغفاری🌷
#شهدایصابرینسپاه
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸وقتش نرسیده
هر سال در ایام محرم به مناسبت #شهادت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین در منزل پدریاش مراسم #عزاداری برپا میکردند تا اینکه بنا بر گفته خودش:
▪️ یکی از همان روزها (محرم 1388)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب، شهید #علیچیتسازیان را دیدم،
چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم.
🌱 درحالیکه #لبخندقشنگی روی لبانش نقش بسته بود که زیبایی و #نورانیتچهرهاش را دو چندان می کرد. #دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد و #دوست داشتم که با آنان باشم،
موقع خداحافظی گفتم:
علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز #وقتش نرسیده است!
#شهیدمحمدغفاری🌷
#شهدایصابرینسپاه
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🟡پویش همگانی #لحظه_طلایی
در لحظه تحویل سال ۱۴۰۳ شمسی
مثل هر سال، همه باهم دعای فرج ( إلهی عَظُمَ البَلاء ...) را برای رسیدن به لحظهی تحویلِ جهان به دست صاحب جهان، قرائت میکنیم
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»🤲
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR