eitaa logo
﷽سـبکــ زنـدگـےمهـدوے🇮🇷🏴
176 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
51 فایل
﷽ ●|بِـ‌ســم‌ࢪـب‌الـ‌مـــــ℘ــد؎|● ●امـــام مهــــ𔘓ـدے(عــج): ●هـر یــــــک از شمـا بایـد کارے کـنـد کـه بـا آن به محـــ𔘓ـبت ما نـزدیــــــک شــود. «بحـارالـانوار/ ج/ص۱۷۶» ●خادم: @Yazahra_NP ●ناشناس: https://daigo.ir/secret/7390823665
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ⚡️حکایات و حکمت ها ⭕️محاسبه ‍ ✍از حکیمی پرسیدند: چرا هیچ از عیب مردم سخن نمیگویی ؟ حکیم گفت:هنوز از محاسبه عیب های خــودم فارغ نشدم تا به عیب های دیگران بپردازم˝ 🔴خوشا به حال آن کس که عیب خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران، باز می دارد. 📚نهج البلاغه خطبه ١٧۶ @sabk_zendegi_mahdavi
﷽ ⚡️حکایات و حکمت ها ⭕️سه مصیبت ✍امام زين العابدين (ع) : بيچاره فرزند آدم! هر روز سه مصيبت به او مى رسد و حتى از یکی از آنها پند نمى گيرد كه اگر پند میگرفت، سختي هاو كار دنيا بر او آسان مى شد. مصيبت اول: هر روز از عمر او كم میشود در صورتى كه اگر از مال او چيزى كم گردد اندوهگين مى شود؛ درحالیکه مال جايگزين دارد، اما عمر از دست رفته جبران نمى شود. مصيبت دوم: روزيش را به طور كامل دريافت میكند، كه اگر از راه حلال باشد بايد حساب پس دهد واگرحرام باشد كيفر میبيند. مصيبت سوم: از اينها بزرگتر است» پرسیدند: "آن چيست؟" فرمود: 🔴«هيچ روزى را به شب نمى رساند مگر اين كه يك منزل به آخرت نزديك شده است، اما نمى داند به سوى بهشت يا به سوى آتش؟ 📚الاختصاص صفحه۳۴۲ @sabk_zendegi_mahdavi
﷽ ⚡️حکایات و حکمت ها ⭕️ گفت و گوی دو جنین در رحم مادر ... ‼️ ✍️اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتماً؛ یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم اولی: امکان نداره. ما با جفت تغذیه می شیم. طنابشم اِنقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلاً اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده؟ دومی: شاید مادرمونم ببینیم اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی ... این مکالمه چقدر آشناس ...‼️ 🔴تا حالا بودن خدا را اين طوري و به همين سادگي حس نكرده بودم🌱 @sabk_zendegi_mahdavi
🌿͜͡🤍͜͡﷽ ⚡️حکایات و حکمتها ✍️مردی گوسفندی ذبح و آن را کباب کرد؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم. 🔸برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. 🔹تعداد اندکی برای نجات دادن آنها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ پذیرایی شدند. 🔸برادرش آمد و دید که کسانی دیگر آمده و گوسفند کباب شده را خورده‌اند. 🔹از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ 🔸برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند. 🔹کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند یک سطل آب روی خانه شما که آتش گرفته بود، بیاندازند. 🔸خیلی‌ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، حتی یک سطل آب هم روی خاکسترتان نخواهند ریخت. 🔺قدر دوستان واقعیمان را بدانیم ... 🌿¦⇠ 🤍¦⇠ 🌿¦⇠ ╭𝐉𝐨𝐢𝐧➴ ╰➛🌿͜͡🤍͜͡@sabk_zendegi_mahdavi
🌿͜͡🤍͜͡﷽ 〽️حکایت عرفانی 🍃🌸دیدن حوران بهشتی در هنگام مرگ 👈نقل است که سهل بن عبدالله مروزی همه روز به درس عبدالله می آمد . روزی بیرون آمد و گفت : دیگر به درس تو نخواهم آمد که کنیزکان تو بر بام آمدند و مرا به خود خواندند و گفتند : سهل من ، سهل من ! چرا ایشان را ادب نکنی ؟ عبدالله با اصحاب خود گفت : حاضر باشید تا نماز بر سهل بکنید. در حال سهل فوت کرد . بر وی نماز کردند . پس گفتند : یا شیخ ! تو را چون معلوم شد ؟ گفت : آن حوران خلد بودند که او را می خواندند و من هیچ کنیزک ندارم. 🌿¦⇠ 🤍¦⇠ 🌿¦⇠ ➣͜͡🤍͜͡@sabk_zendegi_mahdavi
🌿͜͡🤍͜͡﷽ ⚡️حکایات و حکمتها ✍️عارفی به شاگردانش گفت: بر سر دنیا کلاه بگذارید (دنیا را فریب دهید) 🔹پرسیدند: چگونه؟ 🔸فرمود: نان دنیا را بخورید ولی برای آخرت کار کنید. 🌿¦⇠ 🤍¦⇠ ⚡️¦⇠ ➣͜͡🤍͜͡@sabk_zendegi_mahdavi
🌿͜͡🤍͜͡﷽ ⚡️حکایات و حکمتها ⭕️ ﺩﻝ ﺑﺴﭙﺎﺭ 🔹ﺑﻪ ﺁﺗﺸﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ، 🔸ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻏﺮﻕ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﻣﻮﺳﯽ ﺭﺍ، 🔹ﻧﻬﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ، 🔸ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻮج‌های ﻧﯿﻞ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺶ! 🔹و ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ و ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺼﺮ ﺩﺭﻣﯽﺁﻭﺭﺩ! ❇️ ﺁﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻗﺼﺪ ﺿﺮﺭ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ. ✅ ﭘﺲ ﺑﻪ ﺗﺪﺑﯿﺮﺵ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ و ﺑﻪ ﺣﮑﻤﺘﺶ ﺩﻝ ﺑﺴﭙﺎﺭ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﮐﻞ ﮐﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺍﻭ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭ. ﻓﻘﻂ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﻦ ... 🌿¦⇠ 🤍¦⇠ 🌿¦⇠ ➣͜͡🤍͜͡@sabk_zendegi_mahdavi
🌿͜͡🤍͜͡﷽ ⚡️حکایات و حکمتها ⭕️بردبار باش! ✍️کیف‌ها توی کیف‌فروشی‌ها اگر خوش‌فرم و خوش‌قواره‌اند به خاطر این است که پر از کاغذ باطله‌اند. 🔸اگر آن کاغذ باطله‌ها را بیرون بریزی از فرم و قیافه می‌افتند و کاغذها هم دیگر زباله‌اند و باید دور ریخته شوند. 🔹خشم و عصبانیت چیزی شبیه همان کاغذ باطله است. 🔸اگر فرو ببری شکل و شخصیت پیدا می‌کنی و اگر بیرون بریزی از شکل و شخصیت و معنویت می‌افتی. 🔹پس خشمت را فرو ببر تا شخصیتت حفظ شود ... 🌿¦⇠ 🤍¦⇠ 🌿¦⇠ ➣͜͡🤍͜͡@sabk_zendegi_mahdavi
⚡️حکایات و حکمتها ⭕️هر راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت ✍️پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. 🔸شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می‌گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می‌کند. شاه اسیر را بخشید. 🔹وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت، گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. 🔸پادشاه گفت: تو راست می‌گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می‌دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می‌شود.
⚡️حکایات و حکمت ها ✍خواجه ربیع و عبادت شیخ بهایی در جواب نامه ی شاه عباس اول که از حال خواجه ربیع جویا شده بود چنین نوشت: به عرض می رساند که خواجه ربیع - علیه الرحمه - از اصحاب امیر مؤمنان عال است و بسیار مقرب آن حضرت بود. وقتی با لشکر اسلام به جهاد کفار آمده بود این جا فوت شده است و از حضرت رضا نقل شده است که فرمود: ما را از آمدن به خراسان فایده ی دیگر نرسید جز زیارت خواجه ربیع . از «کامل» ابن اثیر نقل شده است: خواجه اسبی بسیار اصیل داشت که قیمت آن بیست هزار درهم بود. وقتی خواجه مشغول نماز بود آن اسب را دزدیدند. او نمازش را قطع نکرد و از بردن اسب نیز ناراحت نشد. عده ای آمدند خواجه را بر این پیش آمد تسلی دهند، او گفت: من خودم دیدم اسب را باز می کند. پرسیدند: پس چه شد که جلوی او را نگرفتی؟ جواب داد: من مشغول عملی بودم که آن عمل را از اسب بیشتر دوست داشتم (منظورش نماز بود که در نظر خواجه بیشتر از اسب بیست هزار درهمی ارزش داشت).(2) آنهایی که خدمت خواجه بودند دزد را نفرین کردند، گفت: نفرینش نکنید، من آن اسب را بر او حلال کردم. وقتی خواجه از دنیا رفت دخترکی در همسایگی او بود، به پدرش گفت: این ستونی که در خانه ی همسایهی ما بود چه شد؟ پدرش به او گفت: آن ستون مرد صالحی بود که در همسایگی ما زندگی میکرد که از اول شب تا صبح به عبادت می ایستاد. تو شبها که در تاریکی به بام می آمدی او را در حال قیام میدیدی و خیال می کردی ستونی است. خواجه میان خانه ی خود قبری کننده بود و هر وقت در قلب خویش احساس قساوت میکرد داخل قبر میشد و آنقدر که مایل بود در آن جا توقف می کرد، آن گاه عرض میکرد: (رب ارجعونی لعلی أعمل صالحا فیما ترکت )"(3) و مکرر می گفت: پروردگارا! مرا به دنیا برگردان تا اعمال صالحی که از دست داده ام، به جا آورم و پس از چندین مرتبه می گفت: ای ربیع! تو را برگرداندیم، متوجه باش و عمل کن.(4) 2- لطیفه: مردی به امام جماعتی گفت: امروز در مسجد مشغول نماز بودم که دیدم دزدی می خواهد کفش هایم را ببرد، من نماز را قطع کردم و نگذاشتم دزد کفش هایم را ببرد؛ آیا باید نمازم را دوباره بخوانم؟ امام گفت: کفش های تو چه قدر ارزش داشت؟ مرد گفت: دو تومان. أمام گفت: بنابراین لازم نیست نمازت را دوباره بخوانی؛ چون نماز تو دو ریال هم نمی ارزید! 3- مؤمنون / 100-99. 4- پند تاریخ 5/ 230 - 231؛ به نقل از: تحفة الأحباب /97
﷽ ⚡️حکایات و حکمتها ✍️نجاری بود که پادشاه قصد ازدواج با همسرش را کرده بود، برای این کار ابتدا باید نجار را از سر راهش برمی‌داشت؛ بالاخره پادشاه بهانه‌ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت: نجار را فردا اعدام کنید. 🔹نجار آن شب نتوانست بخوابد ... 🔸همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار. 🔸کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ... 🔹صبح صدای پای سربازان را شنيد ... چهره‌اش دگرگون شد و با نااميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ... 🔹با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند ... 🔸دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می‌خواهيم تابوتی برايش بسازی ... 🔹چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ... 🔸همسرش لبخندی زد و گفت: مانند هر شب آرام بخواب، زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند. فکر زياد انسان را خسته می‌کند ... در حالیکه خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبيرکننده کارهاست. 🔹در هر شرایطی، امیدت را به خدا از دست نده و منتظر رحمت بی‌کرانش باش ...
‌Γ﷽ • . ســـــــلام ونــ🤍ــــــور ســپاس از همــراهی شــما خـــوبان . نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما خوبان را،شنواییم ان شاءالله ↳https://abzarek.ir/service-p/msg/1466557 ↰ ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ . جــــهـت دسترسـیِ ســریع به مـطالب کـانــال لطفـــا زیر را دنبال نمایید: . ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ❥استاد ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ◽ ❥ ❥#کرمان_تسلیت ◽ ❥#گردشگری ◽ ❥#لا_اله_الا_الله ❥#لیله_الرغائب ◽ ❥#معانی_لغات ❥#مذهبی_صورتی_نباش ❥#معارف_مهدوی ❥#مشاوره ❥#مذهبی ❥#مناسبتی ❥#محرم ❥#مولودی ❥#ماه_رجب ❥#مبعث ❥#مداحی ❥#معرفی_کتاب ❥#منبر_مجازی ❥#منبر_کوتاه ❥#مراقب_باش ❥#منتظرانه ❥#مهدویت ❥#ماه_رمضان ❥#ماه_رجب ❥#ماه_شعبان ❥ #میلاد_امام_علی ❥#میلاد_امام_رضا ❥#میلاد_امام_حسین ❥#میلاد_پیامبر_اکرم ❥#میلاد_حضرت_زهرا ❥#مستند_صوتی_شنود ❥#مناجات_شعبانیه ❥#مراقب‌باش ❥#معنویت ❥#مقام_محمود ❥#مبحث ❥#مهندسی_فکر ◽ ❥#نماز ❥#نماز_اول_ماه ❥#نکته_اخلاقی ❥#نماز_مجرب ❥#نماز_شب ❥#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانيم ❥#نکته_روز ❥#نکته_نـــــاب_امام_زمانی ❥#نماز_امام_زمان ❥#نسل_مهدوی ❥#نهج_البلاغه ❥#نماز_حاجت_پنج_شنبه ❥#نکات_ناب ❥#نکات_قرآنی ❥#نیمه_شعبان ◽ ❥#والپیپر ❥#وسواس ❥#وعده_صادق ◽ ❥#همسرداری ❥#همسرانه ❥#هوش_مصنوعی ❥#هفته_وحدت ◽ ❥#یک_دقیقه_حرف_حساب ❥#یاحسین 🤍َاللّهُـــمَ صَــلَّ عّــلی مــُحمّد وَآلِ مُــحمّدوعــجّل فــرجهُم وفــرجــنابـهِم ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐