فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_استوری 📲
○°لبریز فلک شد از تَبــارک
○°آوازِ طَرب دهد چکــاوک
○°آمد پســـری ابوالعجائب
○°از خانه ی مالکُ الْمَمالَـک
#ولادٺ_اباعبداللهالحسین_ع🌿
#اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفرج💕
#بانوے_زهرایے💞
@galeri_rahbari313🍃
دروغ ریز
اصلامنیهچیزیبگم....؟
فکرنکندروغفقطیهچیزبزرگه....
خداگفتهریزترینچیزهاروثبتمیکنه...
حتیمیدونیچی؟
اینکهیکیبگهالتماسدعاوتوبگیچشم☺
ولیدعاشنکنی...
تاحالابهشفکر کردی؟؟
♥️ #تلنـگرانہ
♥️ #بانوے_زهرایے
@galeri_rahbari313🍂🔗
رفیـــق ڳوش ڪن🙃♥️
خـــدا میخاد صداٺ بزنه☺️😍🗣
نزدیک اذانه🍃🕌
بلند شو مؤمݩ😇📿
اصلا زشتھ بچھ مسلمۅݩ مۅقع نماز تۅ فضاے مجازے باشھ!!🙄😶🙊
#بسم اللّٰہ🌙💌
نٺ گوشے←"OFF"❎
نٺ الهے←"ON"✅
وقٺ عاشقیہ😍
ببینم جا نـــماز هاٺون بازه؟🤨🧐
وضـــو گرفٺید؟🤔😎
اگ جواب بݪہ هسٺ ڪہ چقد عالے😉👏💯
اݪٺمآس دعــــآ...🤲📿
اَݪݪہُمَ عَجݪ ݪِوَݪیڪَ اݪـفَرج🦋🌿
پآشـــو دیگہ 😑🏃♂🔪😅
ࢪمان #عشقی_ازجنس_ماه 🌙
#پارت29
مہدخت:
ساعت ۲ونیم صبحه اینا هنوز خونه مان😐
چند ساعت پیش بابا زنگ زد و گفت ک بابا بزرگ حالش بد شده😥مامانم رفت بیمارستان😔
خانم پروین و مهیارم موندن پیش ما که تنها نباشیم😕
(چقدرم ک من ناراحتم مهیار پیشمه😁)
داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم که صدای پا اومد😶
انگار یکی پرید تو حیاط😨
با ترس برگشتم سمت در...
+شماهم شنیدید؟؟!!
پارسا:ن چیو؟
+صدا پا اومد😰
_ن بابا.اشتباه شنیدی لابد
+تو نمیدونی گوشا من تیزه؟🧐
_اخه ساعت دو و نیمه صب کدوم الافی میاد دزدی؟
+واسه ناهار ک نمیاد😑میاد دزدی...
مهیار:اره منم شنیدم.ی صدایی اومد.
مهیار و پارسا رفتن تو حیاط.منم رفتم و از پنجره حیاطو نگاه کردم.
سامیار بود😬اینا خانوادگی عادت دارن از دیوار بپرن تو حیاط خونه مردم!!😑
البته خونه خودشونم هست🤔
خانم پروین مثلا مونده بود پیشه ما ک تنها نباشیم ولی نیم ساعت بعد اینکه مامان رفت گرفت خوابید🙄
پری:کیه مهدخت؟
+میخواستی کی باشه؟پسر بزرگه خانم پروینه😑
_بخدا من هنوزم باورم نمیشه این همون باشه🙁
+منم...
آستینه لباسمو زدم بالا و به خطی که رو دستم بود نگاه کردم.یکم بالاتر از مچ دستم یه خط حدودا ۱۰ سانتی بود که یادگار آقا سامیار و رفیقاش بود😑
از حرص دندونامو روهم فشار دادم.
پریسا اومد پیشم:
خیلی پشیمونم ک به حرفت گوش دادم و به عمه و دایی چیزی از اونروز نگفتم.
+ولی من نیستم...
پارسا اومد داخل ولی مهیار و سامیار هنوزم تو حیاط بودن.هیچکدوم حرفی نمیزدن فقط وایساده بودن روبروی هم و به هم نگآه میکردن...
ینی مهیار فهمیده قضیه چیه؟!
تقریبا مطمئن شده بودم ک اونروز مهیار بین اون اراذل نبود.چون اگه بود چهرش یادم میموند.البته فقط قیافه اون عوضی که با چاقو رو دستم خط کشید کامل یادم مونده بود و سامیار...
چون تو فاصله خیلی نزدیک دیدمشون.
ولی بازم مطمئنم ک اگه بقیشونم ببینم یادم میاد.
پارسا:خجالت بکشید.چیو دید میزنید شما دوتا؟😠
پری:هیچی بخدا.همینجوری داشتیم نگاه میکردیم ببینیم کیه😢
_خب الان ک دیدید.بیاید اینور ببینم.
خواستیم بریم پیشش که صدا داد اومد:
بهت میگم این قضیه هیچ ربطی به تو ندارههههه
دوباره برگشتم لب پنجره
مهیار:ربط داره؛ربط داره که بخاطرش رفتم پیشع آرش...
ربط دارع که با داریوش بخاطرش دعوام شد...
ربط داره که الان این ریختی وایسادم جلوت
_تو بیخود کردی رفتی پیش آرش😠
بیخود کردی که با داریوش دعوا کردی...
تو سره پیازی یا ته پیاز؟؟؟!!!
کجای داستانی دقیقا؟
_خیلی بی غیرت شدی سامیار.هیچوقت تو خوابمم نمیدیدم ک ی همچین کاریو کنی...
×وقتی از چیزی خبر نداری الکی منو مقصر ندون.من هیچکاره بودم.تازه کمکشم کردم...
پارسا رفت تو حیاط:بسه.چه خبرتونه این موقع شب؟
همسایع ها چی میگن؟!
سامیارکلافه جواب داد:معذرت میخوام
بعدشم از پله ها رفت بالا و مهیارم دنبالش.
چشونه اینا😶چرا اینطوری میکنن؟!
نکنه بخاطر من دعواشون شده🤭
برو بابا خل و چل😑به تو چیکار دارن الکی فاز بر میداری😬
خانم پروین با سرو صدا از خواب بیدار شد(اینجوری که اینا داد میزدن شهناز خانم ک هیچی؛فکر کنم همسایه ها کوچه پشتیم بیدار شدن🤐)
خانم پروین:چیشده؟صدا سامیار بود؟
+فکر کنم با هم بحثشون شده
_کی و کی؟
+تام و جری😑
_چی؟!😦
+آقا سامیار و آقا مهیار دعواشون شده فکر کنم😒
_خاک بر سرم😨سره چی؟!
+میخواید از خودشون بپرسید؟🤔
چون منم فقط صداشونو شنیدم
اونم با عجله رفت بالا...
بیچاره پرته کلا از دنیا😬
🌕پایان پارت بیست و نهم✨
این داستان ادامه دارد...
{کپی رمان بدون لینک کانال جایز نیست}
@galeri_rahbari313 🌟
『📖💡』
📝 #احڪام_روزانہ
༺بـدان و آگاھ باش ڪھ ...(꧇༻
.
📻📞 @galeri_rahbari313
[🌿📻]
.
•{قاسمهازیادن،
سلیمانیهاشکمیابان!🌿🌺}•
.
🌿↯ #حـاج_قاڛـم
💚↯ #بانوے_زهرایے
°|@galeri_rahbari313 |°
امشب میخوام از صفحه های روزمرگی بگم.🤓
یعنی چی آخه واقعا!!!!🧐
نه هدف از صفحه های روزمرگی چیه!!🤔
اگه حاضری بری تو خیابون و دست یه نفرو بگیری و بیاری تو خونت و همه جیک و پوکتو بهش بگی پس صفحه روزمرگی درسته.
ولی هیچکدوم از ما راضی نیستیم.
هستیم!!🙄
رفقا به کسی ربط نداره ما چی میخوریم،چی میپوشیم🤷♀
به کسی ربط نداره که شوهر ما الان نیست و دلتنگشیم🙄
لزومی نداره بنویسی گربه و خرگوش داری تو خونت🙄
باور کن لزومی نداره بگی فلان فیلم و داری میبینی🙄
لزومی نداره بری تو مجازی و اینارو جار بزنی😄
مگه نمیگیم بهتره هرکس مشغول زندگی خودش باشه!!🤔
پس چرا خودت که اینو میگی میری تمام اطلاعات شخصیتو میریزی تو صفحت!!🤔😳
بیومون سر تیترش اللهم عجل لولیک الفرج بعد ادامه ی همون بیو نوشتیم:آشپز،خونه دار؟آتش نشان و....
بعد از تمام نقاط زندگیمون عکس گذاشتیم🗾
یه عکس با ایموجی از خودمون هم اون وسط گذاشتیم فقط جهت تصویر کشیدن شرح مکان🙄
این درسته!!🧐
عکس از خودت با ایموجی میزاری که لایک بگیری و به به چه چه کنن!!😐
تو همونی که نوشتی اللهم عجل لولیک الفرج حواست هست!!!!
عکس خوراکی میزاری که چی!!🙁
بگن خوراکی میخوری!!😶
ممکنه یه نفر ببینه و دلش بخواد.حواسمون کجاست!!🤦🏼♀🙄😐
دنیای مجازی برای اینکارا نیست.فرصت ها طلان چند ساعت تو مجازی هستی!!🧐
چند تا پیج خوب دنبال میکنی!!🧐
چیزی ازشون یاد گرفتی!!🧐
اینجاست که میگم فقد دم از ظهور میزنیم😞
به خودمون بیایم که آماده بشیم واسه جهاد😃
همه جا هستیم و هیچ جا نیستیم😶
گرم مجازی شدیم🤧
درگیر لایک و فالو شدیم🙇♀🙇♂
درگیریم و دست و پاهامون بستس☹️
رفیق میشه همین الان یه هویی سه تا صلوات واسه آقا امام زمانت بفرستی!!😍
فرستادی!!
اجرت با خود آقا😄😍
فکر کردی کول و بارت برای اون دنیا چیه!!🧐
اون دنیا دیگه نمیشه عکس از غذا گذاشت و هنرنمایی هایی رو که داری و به رُخ بکشیا!!🙄
اون دنیا باید جواب کارای این دنیاتو بدی😁
آماده ای؟!🤔🧐
واقعا آماده ایم برای ظهور!!
تو بیوهامون چیزی که میزنیم حقیقت داره!!🤔
اگه داره بیاین رفتارامون رو با بیوهای فضای مجازیمون ست کنیم🤗