eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
21.8هزار دنبال‌کننده
432 عکس
348 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #221 _چرا از خودت حرف میزنی من همش تو عملیاتم..... چطوری میتونم ه
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 _ولی با بنیتا که قرار گذاشتی یهو آرشام خندیدم ،بغلم کرد و گفت: _خانم حسود،من با بنیتا قرار گذاشتم..... چون میدونستم برای اینکه آماده بشه فوری میره خرید میکنه این کار رو کردم تا زودتر بره و من کارام رو انجام بدم حالا فهمیدم اون رفتار هات به خاطر چی بود خانم خوشگله حسودیش شده .... از شدت خجالت سرخ شدم .... آرشام منو از خودش جدا کرد نگاهی بهم کرد دستاش رو زیر چانه ام گذاشت و سرم رو بلند کرد با لحنی جدی گفت: _پریا به جون خودت قسم که برام عزیزترینی تو اولین دختری هستی که من عاشقش شدم تو اولین دختری هستی که احساسم بهت کاملا واقعیه با تو معنی عشق رو فهمیدم ..... رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
❤️😍سلام سلام سورپراز داریم براتون بچه ها وی آی پی راه اندازی شد😍😍 تو وی آی پی ۲۰۰ پارت جلو تر هستیم و روزانه ۵ پارت براتون قرار میدیم تا ۱ ماه آینده هم تو وی آی پی تموم میکنیم رمان رو بدو تا دیر نشده🥹 برای دریافت وی آی پی مبلغ ۴۲ هزار تومن رو به شماره کارت زیر واریز کنید
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده بزنید رو کارت کپی میشه فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وشصت_ودو داشتم آرایش میکردم که دراتاقم باز شد وفرشته اومد دا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 مهراد داشتم لب ساحل قدم میزدم وبه دیشب فکرمیکردم.. صحرا دیشب خواستنی ترین شده بود.. دلفریب و دلبربا.. بعداز 2سال دوباره مال من شد.. بایاد آوردیش لبخند روی لبم می نشست و غرق لذت میشدم.. به شب هایی که با فرشته صبح میشد فکرکردم.. اخم بین ابروهام نشست.. چطور میتونم صحرا رو با زنی مثل اون مقایسه کنم؟؟ چطور تونستم کسی دیگه ای رو بجز صحرا وارد زندگیم کنم؟!!! لعنت به من.. لعنت به تموم شب هایی که صحرا نبود.. دیگه نمیذارم بره.. حتی اگه بازم مجبورم کنه به زور متوسل میشم اما هرگز بهش اجازه نمیدم که ازم دوری کنه! داشتم لحظه لحظه وجز به جز دیشب رو مرور میکردم که خودمو جلوی در عمارت دیدم.. با دیدن فرشته که انگار منتظرم ایستاده بود اخم هام تو هم کشیده شد! _میخواستم بفرستم واست سند ووصیغه بزارن که برگردی.. با تمسخر گفتم: _خوشمزه هم بودی خبر نداشتم؟ _میشه بپرسم چی شده که اینقدر بامن بد شدی؟ _انگار رفتار زشت دیشبتو فراموش کردی! _رفتار من زشت بود یاتو که جلوی چشم من میری توی اتاق زن سابقت ؟؟؟ کدوم رفتار زشته مهراد؟؟ _به تومربوط نیست من چیکار میکنم! من قول وقراری باتو گذاشتم که خودم خبر ندارم؟ اگه گذاشتم بهم یاد آوری کن شاید فراموش کرده باشم!! _قول وقرار؟ چطورمیتونی بعداز این همه مدت این حرف هارو به من بگی؟؟ من اینجا نقش چی رو دارم مهراد؟ مترسک؟ عروسک خیمه شب بازی یا وسیله ای برای آنتریک کردن عشقت؟؟ منو واسه چی تا اینجا دنبال خودت کشوندی آوردی؟ هان؟ واسه کدومش؟؟؟ @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
رمان عشق دیرینه در وی آی پی تمام شد😍😍 دوستان عزیز کانال وی آی پی عشق دیرینه کامل بارگذاری شده زودتر بخرید تا افزایش قیمت نزدیم😍😍 کسانی که مایل به خرید وی آی پی هستن مبلغ ۴۰ هزار تومن رو به شماره کارت زیر بفرستن
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده فیش واریزی رو هم به آیدی زیر بفرستید۰🙃💞 @admin_part پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #222 _ولی با بنیتا که قرار گذاشتی یهو آرشام خندیدم ،بغلم کرد و گفت
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 با توطعم شیرین زندگی رو چشیدم بعد خیره بهم نگاه کرد ...... میدونستم الان منتظره منم حرفام رو بهش بگم فک کنم الان بهترین شرایط بود تاحرفام رو بزنم برای همین با تته پته شروع به حرف زدن کردم... _نمیدونم من زیاد با این حرف ها و حس ها آشنا نیستم تو عمرم حتی یه بار به پسری فک نکردم ..... به عشق و عاشقی اعتقادی نداشتم تا اینکه ... سکوت کردم خجالت میکشیدم این حرف ها رو بزنم ... آرشام سریع گفت.... _تا اینکه چی؟ دلم رو به دریا زدم و سریع گرفتم: _تا اینکه تو رو دیدم همه چیز فرق کرد همش میخواستم باهات کلکل کنم وقتی بهم اخم میکرد..... رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
❤️😍سلام سلام سورپراز داریم براتون بچه ها وی آی پی راه اندازی شد😍😍 تو وی آی پی ۲۰۰ پارت جلو تر هستیم و روزانه ۵ پارت براتون قرار میدیم تا ۱ ماه آینده هم تو وی آی پی تموم میکنیم رمان رو بدو تا دیر نشده🥹 برای دریافت وی آی پی مبلغ ۴۲ هزار تومن رو به شماره کارت زیر واریز کنید
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده بزنید رو کارت کپی میشه فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وشصت_وسه مهراد داشتم لب ساحل قدم میزدم وبه دیشب فکرمیکردم..
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 _هیچکدوم! توروبه عنوان یه دوست یه همراه آوردم که نه تو تنها باشی نه من! این دلیل نمیشه بهت اجازه بدم توکارهای من دخالت کنی.. _یعنی.. یعنی تمام این مدت منو به عنوان یه دوست وهمراه... مکث کوتاهی کرد ونا باور با چشم های اشکی ادامه داد: _چی داری میگی مهراد؟ _بعله دیگه تقصیر خودمه اگه تورو بلند نکنم از اون سر دنیا همراه خودم بیارم اینجا اینجوری واسه خودت خیالات وتعبیر...... داشتم تند تند حرف میزدم که وسط حرفم فرشته جلوی چشمم افتاد ونقش زمین شد.. باوحشت به افتادنش نگاه کردم.. نامردی بود اگه نگرانش نمیشدم.. این زن منو از بدبختی و جهنمی که توش دست وپامیزدم نجات داده بود.. ترسیده به سمتش حجوم بردم و اسمشو صدا زدم.. رنگش پریده بود و لب هاش به کبودی میزد.. وای خدایا چه غلطی کردم اونجوری باهاش حرف زدم.. ایست قلبی نکنه یه وقت.. هرچی صداش زدم فایده نداشت.. باید دکتر خبر میکردم.. بلندش کردم و به سمت اتاقش حرکت کردم.. کاش اونجوری باهاش حرف نمیزدم.. داشتم میرفتم توی اتاقش که ازشانسم دراتاق صحرا بازشد و فرشته رو توی ب.غ.ل من دید!! دیگه چی ازاین بهتر؟؟؟ گل بود وبه سبزه نیز آراسته شد!!! اومدم صداش کنم که بانفرت به اتاق ودرو محکم به هم کوبید! حالا چه کنم؟؟ اول باید دکتر خبر میکردم.. بعدا باصحرا حرف میزدم! صحرا دیگه مال من بود من بودن برای صحرا دیگه دلخواه نبود.. اجباربود! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #223 با توطعم شیرین زندگی رو چشیدم بعد خیره بهم نگاه کرد ......
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 غبار سنگینی از غم تو دلم مینشست ...... وقتی کنارت بودم ک باهام خوب بودی....... میخواستم زمان بایسته و من همیشه کنارت باشم ..... ولی نمیدونم اسم این حسا چیه عشق هست یا نه؟ ولی اینو مطمئنم اولین باره این احساس رو دارم آرشام لبخندی به پهنای صورتش زد ..... سریع بغلم کردم محکم بغلم کرد..... و با خوشحالی که تو صداش موج میزد گفت: _قول میدم از این احساست پشیمون نشی این حرفش ناخودآگاه یه لبخند ناگهانی رو لبم آورد آرشام ازم جدا شد دستام رو گرفت و خیره بهم نگاه میکرد. دوباره فاصله اش باهام کم میشد..... که لبخندی زدم و سرم رو پایین انداختم که آرشام به زبان ترکی گفت: _utancının kurbanı olacağım (من قربان خجالتت بشم ) رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وشصت_وچهار _هیچکدوم! توروبه عنوان یه دوست یه همراه آوردم که
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 باحرص درحالی که دندون هامو روی هم فشار میدادم پاسپورتمو روی میز کوبیدم.. زن بیچاره که مسئول چک کردن پاسپورت ها بود تکونی خورد وبا تعجب نگاهم کرد! به انگلیسی معذرت خواهی کردم.. لبخند مهربونی زد و مدارکمو پس داد.. به مدارک چنگ زدم و باقدم های بلند از اونجا دور شدم وسعی کردم به صحرا نگاه نکنم.. دختره ی احمق نمی فهمه با این کارهاش آتیش منو تند تر میکنه و جری ترم میکنه واسه اذیت کردنش! واسه لجبازی بامن رفته ور دل آرشا نشسته.... حالیت میکنم لجبازی بامن چه عواقبی داره! داشتم زیرلب تهدیدش میکردم و خودمو عصبی تر میکردم که دست های فرشته دور بازوم حلقه شد! با عصبانیت نگاهش کردم اومدم دستمو پس بکشم که محکم تر بازومو چسبید وگفت: _توروخدا مهراد.. بذار حداقل 2تا دوست خوب باشیم برای هم!! _انگار حالیت نیست یکی اینجا هست که هرکاری تو میکنی هزار برابرشو از دماغ من در میاره! _یه نگاه به اطرافت بندازی میفهمی که تنها کسی که اصلا حواسش به تو نیست همون یه نفره!! نیم نگاهی به صحرا که مشغول خندیدن با آرشا بود انداختم.. کارد میزدن خونم در نمیومد.. باحرص بازمو از دست فرشته بیرون کشیدم وگفتم: _خوشم نمیاد اینقدر بهم بچسبی! _داداش چیزی کم وکسر نیست؟ همه چی اوکیه؟ باشنیدن صدای میثم فرشته ازمون فاصله گرفت و تا موقع پرواز خودمو مشغول حرف زدن با میثم کردم.. @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥
عشق‌دیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #224 غبار سنگینی از غم تو دلم مینشست ...... وقتی کنارت بودم ک باها
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 دستش رو به طرفم آورد یهو پیامکی به تلفنش اومد پوف کلافه ای کشید و تلفن رو تودستش گرفت و پیامک رو خوند بعد رو به من کرد و کفت: _مهرانه میگه کجا موندیم ..... بعد شروع به نوشتن پیامک کرد ..... بعد چند دقیقه کوتاه دوباره نگاهم کرد و گفت: _میگه باید منتظر بمونیم تا صمدی اینا برن.. بعد مهران بیاد نجاتمون بده ...... سری تکون دادم..... آرشام تلفنش رو تو جیبش گذاشت و به طرفم اومد کنارم نشست و با مهربانی گفت:... _از این به بعد نبینم از چیزی میترسی ها... خانم ،هر جایی که من هستم حق ترسیدن نداری ..... دیدی انروز چطوری به ترست غلبه کردی؟ رمان آنلاین میباشد❌ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨@Sekans_Eshgh ✨ ✨✨✨✨✨✨✨ 🍀 🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀🌸🍀
❤️😍سلام سلام سورپراز داریم براتون بچه ها وی آی پی راه اندازی شد😍😍 تو وی آی پی ۲۰۰ پارت جلو تر هستیم و روزانه ۵ پارت براتون قرار میدیم تا ۱ ماه آینده هم تو وی آی پی تموم میکنیم رمان رو بدو تا دیر نشده🥹 برای دریافت وی آی پی مبلغ ۴۲ هزار تومن رو به شماره کارت زیر واریز کنید
6063731160771326
مهدی محمد علی زاده بزنید رو کارت کپی میشه فیش واریزی رو به آیدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وشصت_وپنج باحرص درحالی که دندون هامو روی هم فشار میدادم پاسپ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 صندلی هارو یه جوری هماهنگ کرده بودم که صحرا کنار من بشینه اما خانم خودشو کنار آرشاویر جا کرده بود و اصلا هم به من توجهی نداشت!! میون دندون های کلید شده گفتم: _همگی طبق شماره صندلی هاشون نشستن؟ آرشا که مشغول خوردن بود با دهن پر گفت: _نه منو صحرا شماره صندلی هامون فرق داره! فرشته_ شماره مهم نیست.. نشستیم دیگه! میثم که انگار دل خوشی از فرشته نداشت با جدیت گفت: _نمیشه اسم ها طبق شماره ها تو سیستم ثبت شده شاید اتفاقی افتاد آرشا بلند شو سر جای خودت بشین! صحرا ازجاش بلند شد وگفت: _فقط شماره صندلی من فرق داره وبدون حتی نگاه کردن به من اومد و کنار دستم نشست! لبخند پیروزمندانه ای زدم و کم کم همه ی مسافر ها سرجاهاشون مستقر شدن و خدمه ها مشغول توضیحات شدن! بازم لجبازی های صحرا و حرص خوردن های من! عمدا تاکمر خم شده بود و با آرشا مشغول خوش وبش بود که عصبی آرنجمو کوبوندم به پهلوش وگفتم: _بس میکنی یا نه؟ آخ آرومی گفت و برگشت وبا تعجب نگاهم کرد! _چی رو بس کنم؟ خم شدم سمتش و آروم کنار گوشش گفتم: _به نفع خودته که مسخره بازی هاتو تموم کنی! _مثل خودم آروم اما بالحن حرص دراری گفت: _متوجه منظورت نمیشم! _صحرااااا _ببین من باتو کاری ندارم توهم سعی کن توکار من دخالت نکنی وگرنه به فرشته جون میگم جیزت کنه! ای خدا.. آخه تا کی باید با این بچه سروکله بزنم! آخه این کی میخواد بزرگ بشه!!! هم خنده ام گرفته بود هم دلم میخواست تیکه تیکه اش کنم.. _داری اشتباه میکنی.. حقیقت باچیزی که تو دیدی کاملا فرق میکنه! برات توضیح...... میون حرفم پرید وگفت: _واسه چی باید به من توضیح بدی؟ توواسم ارزشی نداری که خودمو درگیرت کنم حالا هم ساکت باش نمیخوام صداتو بشنوم! اومد خودشو عقب بکشه که دستشو گرفتم بیشتر به سمت خودم کشیدمش ومیون دندون های کلید شده ام گفتم: _اون روی سگ منو بالا نیار! _مثلا بالا بیاد چی میشه؟ _نظرت چیه به بقیه بگیم دیشب کجا بودیم؟؟؟ @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥