عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_ونه ۳روز از بیدارشدنم میگذره وامروز داریم برمیگردیم تهران..
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#دویست_وده
توجاده کنار یه رستوران بین راهی ایستاد.. منم که خودمو به خواب زده بودم تا یواشکی اشک ریختنمو نبینه.. دلم نمیخواست حتی تکون بخورم تا متوجه بیدار شدنم نشه اما انگار بیشعور تر ازاین حرفا بود..
_صحرا؟ بیدارشو.. ناهار بخوریم ..
بدون دستمو ازروچشمم بردارم خشک وجدی گفتم؛
_نمیخورم!
مهراد_ مگه دست خودته پاشو عصبیم نکن مامان اینا هم گرسنه هستن زشته..
_بروپایین مهراد حوصله شنیدن صداتو ندارم..
مهراد_ بامن درست حرف میزنی یا بزنم دندون هاتو خورد کنم تو حلقت؟
خانم ۳ماهه فرار کرده دوقورت ونیمشم باقیه.. توباخودت چه فکری کردی؟ فکر کردی باخوردن ۲تا دونه قرص فراموش میکنم چه آدم کثیفی هستی؟
مثل فنر نشستم وخیز برداشتم سمتش وتوی نزدیک ترین فاصله ازصورتش گفتم: واسه چی این آدم کثیفو نگهداشتی؟ واسه چی دست از سرم برنمیداری هر قبرسونی میرم دنبالم میای؟ واسه چی طلاقم نمیدی؟ هان؟ واسه چـــــی؟
مهراد_ تاعذاب هایی که به من دادی پس ندی طلاقت نمیدم.. میدونی که هیچ علاقه ای بهت ندارم ومیدونی که کسی رو توی زندگیم دارم که معنی عشقو میفهمه.. اما تو..
باپوزخند پراز نفرت نگاهم کرد وادامه داد: مجبوری تاهروقت که من بخوام باکسی که ازت متفره زندگی کنی! نگاهشو یه شیشه دوخت وادامه داد:
_همونطور که منو مجبور به اون زندگی فلاکت بار کردی.. مامان داره میاد سمت ما بخوای سلیته بازی دربیاری بد میبینی.. بالبخند پیاده شو..
داشتم آتیش می گرفتم.. داشتم نابود میشدم اما بجای لبخند پوزخند زدم..
_که ازمن متنفری؟هوم؟
فقط نگاهم کرد..
باشه ی آرومی گفتم وپیاده شدم..
خودت خواستی مهراد.. خودت استارت این بازی احمقانه رو زدی.. یه جوری اشکتو دربیارم که به پام بیوفتی..
مادرجون_ دخترم حرفاتونو بذارین توخونه هم وقت هست بخدا.. تلف شدیم ازگرسنگی..
نگاهی به مهراد انداختم وچشمکی بهش زدم وباناز خندیدم..
هنگ کرد.. میدونم چجوری از پا درت بیارم مهراد خان مهرآذر
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥