eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_ودوازده بعدازمدت ها امشب یه دل سیر به خودم رسیده بودم.. دلم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 رفتم جلوی تلویزیون نشستم و ازظرف میوه ها پرتقال وسیب برداشتم ومشغول پوست کندن شدم.. صدای زنگ گوشی مهراد یه لحظه پشیمونم کرد که چرا دارم باکسی که سرش جای دیگه ای گرمه زندگی میکنم وتلاش میکنم... اما باشنیدن صدای مهراد که مخاطب رو مادر صدا میزد آروم شدم.. خدالعنتت کنه که یک سال از عمرمو تباه کثافت کاری های خودت کردی! دلم میخواست دوباره برم درس بخونم.. دلم میخواد برگردم دانشگاه وخودمو با درس خوندن سرگرم کنم و حیف که خیلی وقته از کلاس ها غافل موندم و باید چند ماه صبر میکردم.. سیب هارو تکه کردم و یه دونه دهنم گذاشتم وگوشامو تیز کردم ببینم مهراد چی میگه.. مهراد_ اون قضیه یه چیز تموم شده و من سرقولم هستم.. _وای مامان جان بخدا جایی بودم کار داشتم چرا اینقدر ذهنت منحرفه آخه؟ _باشه... چشم.. به ترلان همه چی رو توضیح دادم.. باشنیدن اسم ترلان سیبی رو که داشتم می جوییدم تودهنم ثابت موند.. پس مادرشم با ترلان کنار اومده.. چه خوب.. این عالیه.. معلومه که کنار میاد.. کی با خواهر زاده اش مخالفت میکنه که این بکنه.. از همتون متنفرم.. بشقابمو محکم کوبیدم روی میز و به سمت اتاقم رفتم.. مهراد توی اتاق بود وبااشاره ی دست بهش فهموندم گم بشه بیرون.. مهراد_ مامان من بعدا بهت زنگ میزنم.. خداحافظ گوشی رو قطع کرد و به سمت کمد لباس هاکه بعدازظهرخالیش کرده بودم رفت.. مهراد_ لباسام کو؟ _تواتاق خودته.. بیا برو بیرون میخوام بخوابم.. مهراد_ واسه چی لباس هامو جابجا کردی؟ اینجا اتاق منه مشکلی داری خودت برو! دست هام میلرزید.. دلم میخواست با ساطور به جونش بیوفتم وقیمه قیمه اش کنم.. باهمون صدای لرزون وبدنی که تموم اعضاش میلرزید گفتم: _برو بیرون مهراد تا بلایی سر خودت و اتاقت و خودم نیاوردم.. بالحنی موزی گفت: _شام نداریم؟ عصبی داد زدم_ کوفتم نداریم میری بیرون یا دست به کار بشم؟ ازاتاق زد بیرون زیرلب گفت؛ _جن داره بدبخت.. میلرزیدم.. هیچوقت فکر نمیکردم شنیدن یه اسم اینقدر اذیتم کنه.. از اون مادرشم دیگه متنفرم.. ازهمشون متنفرم.. خودمو انداختم توی تخت و به تک تک دوست های قدیمیم اس ام اس دادم.. یه طومار مخاطب داشتم وفقط ۵ نفرشون جواب دادن و خطشون روشن بود.. واسه فرداشب قرار گذاشتیم که بیرون همدیگه رو ببینیم.. مهراد خان ببین کاری میکنم فرداشب توهم مثل امشب من ازعصبانیت بلرزی یانه! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥