eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وشانزده چشمامو محکم روی هم فشار دادم و منتظر ضربه هاش شدم و
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 چشمم به مشمای خرید ها افتاد.. رفتم سراغشون.. میوه چندنوع و سبزی وهویچ وسوپ آماده و.. نشون میداد دلش سوپ میخواسته.. همونجوری خرید هارو برداشتم وباهمون مشما ها توی یخچال پرت کردم وبرگشتم توی حال.. خودمو روی کاناپه انداختم وبرای هزارمین بار برای زندگیم آه کشیدم.. به قاب عکس عروسیمون روی دیوار نگاه کردم وبا خودم گفتم: _واقعا من اون روزها از مهراد متنفر بودم؟ به دست هاش که روی کمرم گذاشته بود خیره شدم.. یادمه اون روز چقدر عذاب کشیدم.. داشتم روزهارو میشمردم که با یادآوری روزها سریع توی جام نشستم و یه بار دیگه روزهارو مرور کردم! ۹روز دیگه سالگرد ازدواجمون بود.. چقدر زود یک سال گذشت.. ازدواجی که فقط یک ماه مثل زن وشوهر واقعی بودیم.. فقط یک ماه.. بابدنی کوفته به سمت اتاقم رفتم ومتوجه اسمس گوشیم شدم.. ۵تامیس کال و ۳پیام داشتم.. شماره ی نرگس بود (دوست دانشگاهی) پیامو باز کردم: نرگس_سلام خوبی؟ چرا جواب نمیدی؟ پیام بعدی؛ _صحرا جان قرار امروز سرجاشه؟ من همه کارهامو کنسل کردما پیام بعدی: _نگار وسمانه هم خونه ی ما هستن اگه پیام هامو خوندی بامن تماس بگیر که هماهنگ باشیم!! آآخخ چرا یادم نبود بابچه ها قرار گذاشتم؟ وای خدا حالا بااین حالم چطوری برم! سریع شماره رو گرفتم که نسترن خواهر دوقولوی نرگس جواب داد.. هرطور میخواستم بپیچونم نشد وبرنامه ریزی هاشونو خراب میکردم! به اجبار یه کم ساعتشو تغییر دادم وبا بی جونی رفتم ودوش گرفتم.. ضعف شدید داشتم.. حالم خیلی بد بود حس میکردم حتی زیر دوش آب یخ حموم هم تنم داغه.. خلاصه باهرسختی که داشت آماه شدم وآرایش ملایمی هم کردم وبهترین لباس هامو پوشیدم وواسه مهراد یاد داشت نوشتم: _بادوست هام بیرونم کاراگاه بازیت گل نکنه بعداز شام برمیگردم. ازاونجایی که میدونستم نگار ونرگس ماشین دارن باخودم ماشین نبردم واسنپ گرفتم وبه سمت آدرسی که محل قرارمون بود حرکت کردم @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥