eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #دویست_وپنجاه_یک باصدای زنگ موبایلم چشم باز کردم وبه ساعت گوشیم نگ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 دلم نمیخواست بخاطر من بمیره! اصلا دلم نمیخواست باعث مرگ کسی باشم! روندم سمت خونشون.. یک ربعه خودمو رسوندم.. هرچی زنگ زدم کسی درو باز نکرد.. یادم افتاد خاله اینا همیشه کلید اضافه زیر جاکفشی میذاشتن.. با یه کم جست وجو کلیدو پیدا کردم.. درو باز کردم و وارد خونه شدم.. ترلانو روی کاناپه درحالی که بیجون افتاده بود دیدم.. _لعنتی! دستشو گرفتم.. یخ زده بود.. صداش زدم.. _ترلان؟ ترلان! بیدار نمیشد.. بلندش کردم و به سمت در حرکت کردم.. _این چه کاریه تو میکنی آخه؟ جونت اینقدر بی ارزشه که واسه منه احمق ازخودت دریغش میکنی؟؟؟؟؟ بردمش توی ماشین.. برگشتم بالا.. شال ومانتوشو چنگ زدم ودوباره برگشتم وبه سرعت به سمت بیمارستان حرکت کردم! _خداکنه نمیره! وگرنه تاآخر عمرم خودمو نمیبخشم! رسیدم.. پیاده شدم ودر صندلی عقب رو باز کردم.. ترلانو بغل کردم وبه سرعت به سمت اورژانس دویدم.. _یکی کمک کنه! پرستار مردی که چشماش از خستگی باز نمیشد اومد سمتم وگفت: _چی شده؟ _قرص خورده.. مرد_ خ.ودک.شی کرده؟ عصبی گفتم: نه واسه قشنگی خورده! مرد_ باشه دنبالم بیا.. نمیدونم ترلان سنگین بود یامن دیگه بریده بودم که نفس هام سنگین شده بود! باکمک چندپرستار روی تخت گذاشتنش وبردنش اتاق معده شویی! درحالی که از خستگی نفس نفس میزدم روی صندلی نشستم.. پرستاری اومد سمتم وگفت: _آروم باشید لطفا.. انشاالله چیز مهمی نیست! من ازخستگی نشسته بودم اما به نشونه ی تایید سرتکون دادم! یک ساعت طول کشید تا معده شوییش کردن.. یاد صحرا افتادم.. روزی که توی بیمارستان معده شوییش میکردن.. پشت در اتاق ضجه میزدم وبه خدا التماس میکردم که بهم برش گردونه! توهمین فکرهابودم که پرستاری اومد بیرون وروبه من گفت: _نسبتتون باخانم چیه؟ چی باید میگفتم؟ اگه میگفتم پسر خاله اشم دردسر میشد.. _همسرمه! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥