eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وبیست_ودو با فکراینکه آرشاست بدون پرسیدن در روبازکردم وبا بر
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 زن جوانی که پوشش عربی داشت و خودشو المیرا معرفی کرده بود حسابی با فرشته گرم گرفته بود.. حجاب کاملش فرشته رو معذب کرده بود.. همه ی ایناها رودرحالی که فقط گوش هام میشنید تجسم میکردم چون سرمو پایین انداخته بودم وخودمو با صبحانه مشغول کرده بودم.. _لقمه خامه عسل بگیرم واست عزیزم؟ انگار حواس مهراد جمع ما بود چون آرشا زمانی ازاین نوع محبت وعزیزم گفتن ها استفاده میکرد که مهرادو متوجه خودش کنه! بالبخند مسخره ای تشکر کردم وگفتم: _خودم میخورم دستت دردنکنه! معذب بودم.. نمیتونستم توی جو به اون سنگیتی نفس بکشم.. بجز خدمه ها کلا 4تا زن بودیم وحدود 10_12 تا مرد! تمام مدت حتی نیم نگاهی هم به مهراد ننداختم.. هیچوقت دلم نمیخواست از درونم چیزی بفهمه.. بودنش با اون زن کافی بود واسه فراموش کردن!! بعداز صبحانه نیم ساعته که واسه من نیم قرن گذشت مردها به سمت اتاقی که احتمالا اتاق کار بود رفتن و ما زن ها به سمت نشیمن رفتیم و المیرا کم کم با منو سمانه گرم گرفت و همچنان فرشته سکوت کرده بود وگاهیم که هم نگاه می شدیم یه جوری بانفرت نگاهم میکرد که تا مغز استخونم رسوخ میکرد.. نگاهم به اون بود وغرق در افکار خودم بودم که متوجهم شد و پشت چشمی واسم نازک.. تحملم تموم شد وگفتم: _انگار شما خصومت شخصی بامن دارید درسته؟ چشماشو گرد کرد وباتعجب پرسید: _من؟ _بله شما.. مشکلی هست؟ اگه مشکلی دارید بفرمایید حل کنیم! _من مشکلی ندارم عزیزم.. چه مشکلی میتونم داشته باشم؟ بی توجه به سوالش بدون جواب دادن روبه المیرا گفتم: _میتونیم بریم این اطراف قدم بزنیم؟ _البته که میتونیم عزیزم.. اما الان هوا خیلی گرمه، غروب که هوا خنک شد میبرمت هرکجا که بخوای! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥