عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وبیست_وهشت نمیدونم چقدر گذشته بود که جفتمون بدون دعوا وبدون
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_وبیست_ونه
_بدترین کادو؟ میخوای بگی اون من بودم که ازخوشحالی اشک شوق میریختم؟ چی شد تلکیف عشق آقا عمادت؟ چرا الان کنارت نیست؟ چرا مردونه پای عشقش نموند؟ هوم؟
بانفرت وگریه میون دندون های کلید شده ام توی چند سانتی از صورتش گفتم:
_تویه بدبخت روانی هستی که هنوزم فکرمیکنی من وعماد باهم بودیم!
ترلان خانم توکجاست؟ چی شد عشق افسانه ایتون؟ ارزش خراب کردن زندگیتو داشت؟
اصلا واسه چی داری نبش قبرمیکنی مهراد؟ الان کالبد شکافی گذشته به چه دردی میخوره وقتی جفتمون زندگی های خودمونو داریم؟
بدون حرف به چشم هام که اشک هاش پیاپی گونه هامو خیس میکرد زل زده بود.. دستشو روی گونه ام کشید واشکمو لمس کرد..
_گریه نکن...
_مهراد؟
باشنیدن صدای فرشته مثل برق گرفته ها خودمو عقب کشیدم وازمهراد جدا شدم..
اونقدر ضربان قلبم بالا رفت که صداشو توی گلوم می شنیدم!
_اینجا چیکارمیکنی؟
تودلم گفتم الانه که با مشت ولگد بیوفته به جونم که کنار شوهرمن چیکار میکنی اما چیزی نگفت و فقط با نفرت نگاهم کرد وبه سمت مهراد رفت...
_نگرانت شدم عزیزم.. دلم طاقت نیاورد اومدم دنبالت..
_من خوبم.. بچه که نیستم!
بدون حرف از بغلشون رد شدم و قدم هامو هر لحظه تندوتند تر کردم..
حتی برای یک ثانیه هم به پشت سرم نگاه نکردم وتا خود عمارت به نوع نگاه فرشته فکرکردم و به خودم لعنت فرستادم!
سمانه بادیدنم کلی حرف های قشنگ بارم کرد ومیثم انگار میدونست کجا بودم وازم دفاع میکرد.. آرشا اما ساکت و بی تفاوت بود وبا تلفنش مشغول بود و انگار پشت اون گوشی هزاران حرف نگفته بود که آرشارو تا این حد گوشه گیرکرده بود
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥