eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
22هزار دنبال‌کننده
221 عکس
147 ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وهشت شماره ی میثم بود.. ازشراکتم منصرف شده بودم و تمام کارها
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 تاساعت 12ونیم ظهر کارهامو سرسری انجام دادم وبه سمت شرکت میثم حرکت کردم... نیم ساعتی توی ترافیک بودم وساعت 1و5 دقیقه رسیدم.. به طور غیرارادی نگاهمو سمت اتاق اون زن سوق دادم وآه کشیدم... "دل من خسته شدی، آه کشیدن بلدی؟... روی خود پنجه ی کوتاه کشیدن بلدی؟.. مردم اینجا، خبراز عشق ندارند بیا... کوله ی درد، به همراه کشیدن بلدی؟...." تک ضربه ای کوتاه به دراتاق میثم زدم وبدون منتظرشدن جواب در رو باز کردم ووارد اتاق شدم.. کسی توی اتاق نبود.. باحرص شماره شو گرفتم و ازشانس خوبم صدای زنگ موبایل از روی میزش بلندشد... لعنتی زیر لب گفتم و به سمت اتاق صحرا رفتم! نمیدونم چرا بی هوا وبدون در زدن دراتاقشو باز کردم وبادیدن صحنه ی مقابلم نفرتم بیشتر وبیشتر شد.... درحالی که صحرا روی میز نشسته بود واون پسره داشت توت فرنگی توی دهن صحرا میذاشت ومیخندین باتعجب به طرف من برگشتن ولبخند از لب های جفتشون پرکشید.. _به جناب مهرآذر پارسال دوست امسال آشنا.. از روی میز سمتم اومد ودستشو سمتم دراز کرد وگفت: _خوش اومدی! درحالی که نگاهم به صحرا بود دستشو فشوردم وگفتم: _ممنون بامیثم قرار داشتم مثل اینکه نیست! _اطلاعی ندارم تا چند دقیقه پیش تواتاقش بود... _اهان.. پس تواتاقش منتظر میمونم. نگاهمو بانفرت ازصحرا گرفتم وهمراه آرشا ازاتاق زدیم بیرون .. _مثل اینکه با مصطفی به مشکل خوردین؟؟؟؟ _بله.. ایشون سرخود کارهایی رو میکنن که ازنظرمن اشتباه! ایستادم وبهش نگاه کردم.. وبرای هزارمین بار ازخودم پرسیدم: این جوجه فوکولی چی داشت که من نداشتم... یه تای ابرومو بالا انداختم وگفتم: _ازنظرتو؟؟؟ _ ع داداش اومدی؟؟ جفتمون به سمت میثم برگشتیم... اومد سمتم وباهم دست دادیم.. _سلام.. تواتاقت نبودی! _سلام خوش اومدی.. اره کار پیش اومد نگاهی سرزنش بار به آرشا انداخت وادامه داد: _خداروشکر حل شد! @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥