عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_ونود_وپنج سمانه مخالفت کرد اما میثم انگار میدونست پشت این قض
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_ونود_وشش
_ برو آماده شو لنگ ظهره مادرت اینا چشم به راهن..
_ اونا چشم دیدن منو ندارن نمیدونن که عروس یکی یه دونشونو میخوام ببرم پیششون!
_برو اماده شو از صبح حاضرم.. آرایشم خراب میشه باید ساعت برم تمدیدش کنم..
بلند شدم و کشون کشون بردمش تواتاقم که لباس هاشو به تنش کنم که با شیطنت گفت:
_چه عجله ایه میریم حالا..
_مهررراااد!!!
_جونم عشقم؟
_اذیتم نکن..
_این حرف منم هست! اذیت نکن دیگه..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥