eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
12.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
2 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌دیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وپانزده مهماندار شروع به توضیحات اولیه کرد.. باحسرت به ماسک
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 گیج به مهراد نگاه کردم که اشاره به گوشیم که روی میز بود کرد.. خنگ بازیم گل کرده بود.. یعنی چی؟ گوشیمو میخواست؟ صدایی شبیه پچ پچ که خیلی هم نامحسوس بود از آر‌شا شنیدم.... _خنگول میگه گوشیتو چک کن! بردیا_ خانم ریاحی؟ حالتون خوبه؟ اتفاقی افتاده؟ وای خدایا چه غلطی کردم اومدم!!! _بله چطور مگه؟ _انگار روبه راه نیستید! به حاله میگم اتاق هاتونو آماده کنه بقیه ی صحبت ها بمونه واسه فردا! مرد جوانی که قیافه ی غربی داشت و ریش های کم پشت و بورش جذابیت خاصی بهش داده بود بالبخند گفت: _نظرمنم همینه.. مهمونا خسته هستن.. بیشترازاین مزاحمشون نشیم بهتره!! اون 3نفر دیگه که اسم های عربی داشتن و پیشوند اسمشون لقب (ابو) گرفته بودن تابع جمع شدن و بلند شدن.. کم کم همگی بلند شدیم ومن همونطورکه مات ومبهوت بودم گوشیمو محکم چنگ زده بودم همراه بچه ها به طبقه ی بالا رفتیم و با دیدن اتاق ها وتخت های 2 نفره آه از نهادم بلند شد!!! باترس واسترس به آرشا نگاه کردم که بی تفاوت مشغول توضیح دادن موضوعی بود وانگار میثم از توضیح خوشش اومده بود و لبخند پیروزمندانه ای به لب داشت!!! فرشته با اون صدای ظریف و لوسش شب بخیر گفت ومن فقط نگاهش کردم.. مهرادهم سرد شب بخیر گفت وپشت سر فرشته وارد اتاق شدن ودر اتاق بسته شد!!! تپش قلبم اوج گرفت.. حسادت داشت خفه ام میکرد.. دلم میخواست از ته دلم جیغ بکشم.. اونقدر که ازگلوم خون بیاد.. سمانه انگارحالمو فهمیده بود.. کنار گوشم آهسته گفت: _فکرکن هیچی ندیدی و بیخیال باش! ازشدت بغض پوزخندی روی لبم نشست.. _به همین راحتی؟ اخم هاشو توهم کشید و محکم ایستاد وگفت: _به همین راحتی! _دلت خوشه سمانه!! شوهرت ور دلت نشسته نمیدونی حال خراب یعنی چی!!! _منم کم سختی نکشیدم اصلا بگو ببینم امشب قراره با آرشا، تنها، تویک اتاق بخوابی؟؟ @Sekans_Eshgh 😌😘😍❤️‍🔥