عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #سیصد_وسه به محض روشن کردن گوشیم سیل پیام ها وتماس های ازرفته واسم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#سیصد_وچهار
دیگه میلی به ادامه ی روزم نداشتم.. میلی به خوردن غذای مورد علاقه و ادامه دادن به نمایش و وانمود به خوب بودن نداشتم...
به زور چند قاشق غذا خوردم و بدون شستن طرف ها رفتم توی اتاقم و بادستمال مرطوب آرایشمو پاک کردم وبا خوردن 2قرص آرام بخش خوابیدم و خودمو به سپردم به سرنوشت...
بااسترس فنجان چاییمو روی میز تندتند جابجا میکردم وبه خواستگاری فردا فکر میکردم که در اتاقم باز شد و دختر لاغر اندامی که معلوم بود زیادی عصبیه وارد اتاق شد...
با تعجب به حرکت زشتش نگاه کردم و لیوانمو کنار گذاشتم..
_بفرمایید؟
عینکشو از چشمش درآورد اومد نزدیک..
_صحرا تویی؟
_خانم ریاحی هستم بفرمایید؟
باغیض دهنشو کج کرد وگفت:
_خانم ریاحی فکر نمیکنی خیلی داره خوشبحالت میشه؟
باعصبانیت دستمو کوبیدم روی میزو بلند شدم؛
_درست حرف بزن ببینم چی میگی؟ توکی هستی؟ این چه طرز ادبیاته؟
_من نامزد آرشاویرم.. همون که قاپشو دزدی گولش زدی.. آرشا میدونه تو یه زن مطلقه ای؟؟؟
حرصم گرفت.. اونقدر زیاد که دلم میخواست از رو میز بپرم روش وتیکه تیکه اش کنم!
_هوای دهنتو داشته باش خانم محترم تاقبل ازاینکه از کوره در برم ومثل خودت چشمامو ببندم ودهنمو باز کنم!
_بازکن ببینم چی میخوای بگی؟ خراب کردن زندگی بقیه اونقدر واست راحته باز کردن دهنت فکرنکنم کار سختی باشه!
اومدم برم موهاشو بکشم و دور اتاق بچرخونم که در اتاق به تندی باز شد وقیافه ی عصبی آرشا توی چهارچوب در نمیان شد..
_اینجا چه خبره؟ تواینجا چه غلطی میکنی؟؟؟
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥