عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وپنجاهونه سارا بادیدنم به سمتم اومد وسر زنش وار گفت: _کجا بود
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وشصت
عماد_ من کاری نکردم صحرا.. یعنی به عنوان یه بردار هم نمیتونم نزدیکت باشم!
_تقصیرمن بود که ازروز اول تورو از چشم مهراد انداختم..
عماد_ میدونم دوستش نداری!
_دونستن این موضوع چه دردی رو دعوا میکنه؟
عماد_ چرا باهاش ازدواج کردی؟ فقط اینو بگو عذابی که این همه مدت به جونم انداختی رو ازم بگیر! التماست میکنم صحرا!
خودمو دور کردم وبا قاطعیت گفتم:
_من توعزاداری وغم ازدست دادن پدرمم عماد! فکرنمیکنی پرسیدن این سوال ها توی این شرایط خیلی مسخره باشه؟
اومد جلو.. دستمو روس قبلش گذاشت وبا بغض گفت:
_ببین قلبمو.. واسه تومیزنه! حتی حاضرم ازش طلاق بگیری وعقدت کنم!
واسم مهم نیست چرا زنش شدی.. علتش هرچی میخواد باشه! فقط برگرد پیشم!
دستمو محکم کشیدم وبا عصبانیت گفتم:
_معلومه داری چی میگی؟ بروبیرون عماد! خواهش میکنم تا روم توروت باز نشده برو بیرون!
عماد_ صحرا...
کشیدمش سمت در وهمزمان گفتم:
_گفتم برو بیرون!
دروباز کردم وبادیدن کسی که پشت در بود ازشدت ترس بند دلم پاره شد!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥