عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وشصتوپنج بازم گولم زده بود.. بازم بازیچه بودم.. بازم رو دست خ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وشصتوشش
پشت کناپه روی به روی دیوار وقاب عکس شکسته نشسته بودم وسیگار میکشیدم.. که تلفنم زنگ خورد.. مامانم بود.. یادم رفته بود داروهاشو بخرم! امان ازدل مادرم که اونم گول ظاهر صحرا رو خورده ودوستش داره!
باصدایی گرفته وآروم گفتم؛
_جانم مادر؟
مامان_ کجایی پسرم؟ نگرانت شدم!
_خونه ام.. صحرا حالش بدشد مجبورشدم برش گردونم خونه.. داروهاتو خریدم.. الان میارمش!
مامان_صحرا چی شده؟ حالش خوبه؟ الهی بمیرم واسه دل بی قرارش!
_خدانکنه مامان دیگه این حرفو نزن! هیچوقت!
تودلم ادامه دادم؛ حیف تو نیست مامانم!
ترسیدم باحماقت وسهل انگاری من مادرمم ازدست بدم.. ازجام بلند شدم وهنگام بلندشدن دستمو زمین گذاشتم که شیشه ی لعنتی دستمو برید..
خدالعنتت کنه حتی عکستم بهم آسیب میرسونه! خدا لعنتت کنه صحرا! لعنت به اون روزی که دلم بنددلت شد!
دروبازکردم ومتوجه چمدون صحرا شدم! کلافه انداختمش وسط وحال ودروبستم
آسانسور طبقه همکف بود وحوصله ی بالا صبرکردنو نداشتم..
پله هارو ۲تایکی کردم و رفتم پایین!
خون دستم زیاد بود..
درماشینوباز کردم وچندتا دستمال کاغذی روی زخمم گذاشتم.. وگاز دادم سمت خونه مامان اینا
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥