عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_ونودوهفت باصدای مهربون نارگل ازخواب بیدارشدم.. نارگل_ صحراجان
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_ونودوهشت
بادیدن برکه ی خیلی قشنگی که روبه روم بود حیرت زده دست نارگلو ول کردم ودویدم سمت برکه..
نارگل_ نری تو آب.. شبه..خطر ناکه!
_وای نارگل.. اینجا شبیه قصه هاس.. انگارنه انگار اینجا یکی از جنگل های شمال ایرانه.. وای خدایا.. قربون نقاشی هات برم!
نارگل_ حالا دیدی به اون همه پیاده روی می ارزید؟
دستامو به هم کوبیدم وگفتم:
_آره آره.. بخدا که همه ی غم هامو فراموش کردم.. ازاین به بعد هرروز میام اینجا.. اینجا میتونم تمرکز کنم و آخرای قصه موهمینجا بنویسم!
نارگل_ بنویسی؟ آخرچی رو؟
_آهسته قدم زدم وبه آسمان پرستاره نگاه کردم.. با اینکه چندروز دیگه اول دی ماه میشد وهوا حسابی سرد بود اما آسمون پراز ستاره بود و همین ها زیبایی برکه و محیط اطرافشو هزار برابر کرده بود..
_آره.. دارم قصه ی زندگیمو مینویسم.. یه رمان.. یه تراژدی غمگین.. مینویسم واسه روزی که نبودم.. میخوام بعد ازمن کسی اشتباه های زندگی منو تکرار نکنه ومثل صحرای غصه اونقدر عذاب نکشه!
نارگل با نگرانی_ وا خانم جان چرا حرف های غمگین میزنی؟.. خدانکنه نباشی.. هنوز ۲۵سالت هم نشده و دم از نبودن میزنی؟ زندگی پستی وبلندی زیاد داره دخترکم.. دنیا قشنگ تر این حرفاس بخاطر یه دعوای ساده که شیرینی زندگیه بخوای از ندیدنش حرف بزنی
نارگل ازتصمیمم خبر نداشت.. نمیدونست عزم سفردارم.. نمیدونست دیگه دنیا وقشنگی هاشو نمیخوام.. نمیدونست شب یلد آخرین شب طولانی عمر صحراست...
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥