عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #صد_وهشتادوچهار دستی سرد روی پیشونی و صورتم نشست.. احساس کردم پلک
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#صد_وهشتادوپنج
میدونستم داره دروغ میگه و عشقی نداره اما اون زن... حرفش اونقدر واسم سنگین بود که بغضمو باصدای بلندی شکست وبع هق هق تبدیل شد..
حتی فکرکردن به حرف هاشم بند بند دلمو پاره میکرد و حالمو خراب می کرد.. میدونستم پای یه زن در میونه ومیدونستم مهراد اونقدر نامرده که اونو برده توی خونه ی من..
باگریه ازجام بلندشدم وخودمو به سرویس بهداشتی رسوندم..
توی آینه نگاهم به خودم افتاد و گریه هام تبدیل به ضجه شد..
چقدر حقیرشدم.. چقدر خارو ذلیلم خدایا..
درتوالت باشدت بازشد وتصویر ترسیده ی مهراد جلوی چشمم نمایان شد..
کاش میتونستم بگم می بینمت اما زبون به دهن گرفتم..
مهراد_ چته؟ چی شده؟
_بذار برم مهراد.. بذار برم سراغ بدبختی های خودم.. برو دنبال زندگیت خواهش میکنم بذار برم.. یه زن کور وناتوان رو میخوای چیکار؟
یه کلفت کور به چه دردت میخوره؟
باگریه حرف میزدم ومتوجه اشک های جمع شده توی قشنگ ترین چشم های دنیا میشدم.. اون فکرمیکرد من نمی بینم..
دندون های روی هم فشورد وصداشو مثل نگاهش سنگ کرد وگفت:
_فکرکردم خبرمرگت چیزیت شده.. تو توجایگاهی نیستی بخوای تصمیم بگیری نگران نباش توهیچوقت به چشم من یه زن نیستی وبادیوار واسه من فرقی نمیکنی.. هروقتم صلاح بدونم پرتت میکنم بیرون ازخونه ام.. اما تاوقتی که لازم بدونم پیش من میمونی وتاوان عذاب هایی که به من دادی رو پس میدی..
زودباش بیا بیرون.. میخواست بره بیرون که یه لحظه برگشت وباغم توی نگاهش وصدای پرازنفرت گفت:
_گریه کنی چشمات بیشتر کور میمونه.. حالا اگه میخوای کور بمونی تاهرچقدر میخوای گریه کن!
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥